سیزده سال محرومیت از حکومت به خاطر نگفتن یک دروغ
کد خبر: 3845426
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۵
شیخ حسین انصاریان:

سیزده سال محرومیت از حکومت به خاطر نگفتن یک دروغ

گروه اندیشه ــ شیخ حسین انصاریان با اشاره به جلسه شش نفره تعیین خلیفه پس از خلیفه دوم، بیان کرد: برخی به امام (ع) گفتند که با این شروط موافقت می‌کردید، ولی در زمان قدرت به شیوه خود عمل کنید و مخالفان را نیز بازمی‌داشتید. اما امام (ع) که همه وجودش گرایش به حق است، این را رد کرد و به همین دلیل سیزده سال محروم شد تا یک دروغ نگوید. در جهان امروز، کسی طاقت علی (ع) را ندارد که برای حکومت بر یک مملکت، دروغ نگوید

به گزارش ایکنا؛ حجت الاسلام والمسلمین حسین انصاریان، از اساتید برجسته اخلاق، صبح امروز، ششم مهرماه، در حسینیه هدایت تهران به ایراد سخن درباره اهمیت عمل به دستورات الهی پرداخت و بیان کرد: اتصال عملی به فرمان‌های خداوند در همه زمینه‌های زندگی و حفظ وجود از هجوم میکروب‌های ابلیسی، انسان را به موقعیت و مقامی که خداوند برای او مقرر کرده می‌رساند، اما بدون آن اتصال و بدون دفع آن میکروب ها، ذکر، تسبیح و خدا خدا گفتن‌های انسان، نتیجه‌ای نخواهد داشت. آن کسی که به صورت قلبی به حق گرایش پیدا می‌کند و با فرمان‌های خداوند زندگی می‌کند، به هیچ وجه حاضر نمی‌شود برای منافع ظاهریِ زندگی حتی یک دروغ بگوید.

وی در ادامه با اشاره به داستانی از صدر اسلام افزود: خلیفه دوم بعد از رسول اکرم اسلام(ص) برای جانشین بعد از خود طرح عجیبی را رقم زد و اسم شش نفر را مطرح کرد و گفت که این‌ها را در یک اتاقی جمع کنید و از بین آن‌ها یک نفر را انتخاب کنید و سه روز هم بیشتر مهلت ندارید. اگر از بین خود، کسی را انتخاب کردند که همان فرد حاکم باشد، اما اگر این اتفاق نیفتاد، هر شش نفر باید کشته شوند و بعد باید یک نفر دیگر انتخاب شود. اعضای این جلسه کسانی مانند عبدالرحمن بن عوف، عثمان، سعد ابن ابی‌وقاص و امام علی(ع) بودند. در حقیقت آن‌ها امام(ع) را مجبور به شرکت در این جلسه کردند.

حضرت برای حکومت حقه دروغ نگفت

انصاریان تصریح کرد: بعد از درگذشت پیامبر(ص)، اصل حکومت و خلافت الهی غصب شد، اما هیچ کس هیچ چیزی در این زمینه نگفت و چند نفر هم که آمدند و حرف زدند، آن‌ها را ساکت کردند. ۹۹ درصد جامعه هم با این‌ها بودند. در این شش نفر، عبدالرحمن ابن عوف گفت که نمی‌خواهم حاکم شوم، سپس دستش را به سمت امام(ع) دراز کرد تا بیعت کند و برای اینکار سه شرط گذاشت و گفت اگر به کتاب خدا، سنت رسول خدا(ص) و سیره شیخین عمل کنی با تو بیعت می‌کنیم. سه بار این کار را انجام داد و در عین حال به عثمان نیز همین را گفت، اما امام(ع) فرمود به کتاب خدا، سنت رسول خدا(ص) و علم خودم حکومت می‌کنم که وقتی این طور شد عثمان به خلافت رسید.

وی در ادامه بیان کرد: پس از این جلسه علی(ع) هم مجبور شد که برود تا برای مردم به صورت روزمزد کار کند که بالاتر از این جنایت شاید نداشته باشیم. در هر صورت سیاست‌مداران به امام(ع) گفتند که با این شروط موافقت می‌کردید، اما وقتی که به قدرت رسیدید به شیوه خود عمل کنید و مخالفان را نیز از مخالفت بازدارید. اما امام(ع) که همه وجودش گرایش به حق است، این را رد کرد و به همین دلیل سیزده سال محروم شد تا یک دروغ نگوید. در جهان امروز، کسی طاقت علی(ع) را ندارد که برای حکومت بر یک مملکت، دروغ نگوید، یعنی دروغ را وسیله به دست آوردن حکومت قرار ندهد. به همین خاطر، یعنی به خاطر این گرایش به فرمان‌های خدا و دفع میکروب‌های ابلیسی است که خداوند با این افراد معامله‌های سختی کرد.

این استاد برجسته اخلاق تصریح کرد: دل عارف شناسای وجود است و هرچیزی در این دل، زیرمجموعه حاکمیت حق قرار دارد. یعنی عارف هر کاری که می‌کند برای خدا است و در این قلب، مالک فقط خدا است و عارف وجود مطلق او را شهود می‌کند و با چشمِ باز دل، فقط خدا را می‌بیند و می‌توان گفت که از علم داشتن به خداوند گذشته و وارد شهود حق شده است. در آیه قرآن نیز فرمود «إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ بنابراین قلب عارف این طور است که اگر چیزی زیرمجموعه خدا وارد آن شد آن را می‌پذیرد و در غیر این صورت راه را می‌بندد.

وی بیان کرد: این بخش از افراد انسان‌های عجیبی هستند، از این جهت که نه تن‌ها به منکرات کاری ندارند بلکه اصلا به منکرات فکر هم نمی‌کنند، چون دل آن‌ها پُر از خدا است و برای چیز‌های دیگر جایی ندارد. یک عالم بزرگی این طور نصیحت می‌کند که «وجود تو همه خار است و خاشاک، برون انداز از خود جمله را پاک؛ برو تو خانه دل را فرو روب، مهیا کن مقام و جای محبوب؛ چو تو بیرون شدی او اندر آید، به تو بی تو جمال خود نماید»؛ یعنی لازم است که ما یک جاروی اعتقادی و ایمانی برداریم و خانه دل را جارو کنیم. چون جایی که کثیف باشد محبوب به آنجا نخواهد آمد.

انصاریان در ادامه تصریح کرد: بنابراین دل باید گلستان باشد و بوی عطر داشته باشد تا کرسی حکومت خداوند در آن دل مستقر شود. انسان اگر پرد ه‌ای گناه را کنار زد می‌تواند خدا را ببیند که معنای بیت «چو تو بیرون شدی او اندر آید، به تو بی تو جمال خود نماید» همین است. همچنین در ادامه این شعر آمده است که «درون جان محبوب او مکان یافت، ز «بی یسمع و بی یبصر» نشان یافت» که اشاره دارد به روایتی که خداوند فرمود اگر با من شوید چشم و گوش شما من خواهم شد؛ بنابراین تا زمانی که انسان گناهان را از دل خود بیرون نکند روشنایی بر آن نخواهد تابید. البته برای سعادت‌مند نشدن انسان لازم نیست که همه صفات زشت در انسان وجود داشته باشد بلکه گاهی اوقات این طور است که یک یا دو صفت زشت انسان را به جایی می‌رساند که در مقابل امام حسین(ع) می‌ایستد و او را می‌کشد.

انتهای پیام

captcha