به گزارش ایکنا، نشست علمی «تحریفات امویان در دین» با سخنرانی حجتالاسلام محمدعلی مهدویراد شب گذشته 22 مردادماه به همت پردیس فارابی دانشگاه تهران برگزار شد. متن جلسه از نظر میگذرد؛
روزی که رسول الله(ص) بر پایه آیه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» خویشان را جمع کردند، فرمودند هرکس آیین مرا بپذیرد، ادامهدهنده راه من خواهد بود. «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» گرچه از آیات آغازین نیست، ولی زمانی که پیامبر(ص) هنوز بسط ید نداشت، چشمانداز را طوری ترسیم میکند که انگار فردا در اختیار اوست. در آن زمان سخن پیامبر(ص) برای همه قوم و خویش گران آمد، اما امیرالمومنین(ع) سه بار پاسخ مثبت دادند و بعد حضرت فرمود: این برادر من، وصی من و جانشین من در میان شما است. این نشان میدهد پیامبر(ص) دارد برای بعد از خودش برنامهریزی میکند. آنچه در این جلسه اتفاق میافتد، نصب علی بن ابی طالب(ع) به امامت و ولایت و ادامه راه نبوت و رسالت است. برای این است که میگویم ما در غدیر نصب نداریم، چون نصب قبلاً اتفاق افتاده است، در غدیر ابلاغ نصب برای کل جهان اسلام است.
بر اساس آنچه شمارش کردم و قطعاً کامل نیست، قبل از جریان غدیر، پیامبر(ص) بیست و پنجاه بار در مقابل سوال پرسنده یا قصهای یا رویدادی از ادامهدهندگی ره خود از سوی علی بن ابی طالب(ع) سخن گفتند. برخی از این موارد نیز بسیار باشکوه است. احادیثی مثل حدیث سفینه، حدیث ثقلین، حدیث طیر، آیه مباهله و بسیاری از این روایات در جریان امامت بسیار مهم است. به هر حال آخرین سال زندگانی پربار رسول الله(ص) فرامیرسد. من این سال آخر را سال ولایت مینامم. ببینید؛ حداکثر جمعیتی که پیامبر در یومالدار برایشان سخن گفتند، صد نفر بودند. در آستانه رحلت نیز سی، چهل نفر نزد حضرت حاضر بودند که اجازه ندادند پیامبر حرف بزند. اگر بنا باشد مهمترین حادثه و مطلبی که صراحتاً قرآن میگوید اگر نباشد کل دین بر باد رفته است به گوش همه برسد، باید چکار کرد؟ تنها رسانه جمعی که آن روز بود چه بود؟ آیا پیامبر(ص) غیر از حج ابزاری در اختیار داشت؟
هم در تاریخ و هم در روایت معصوم آمده است که پیامبر آن سال رسولانی برای جهان اسلام فرستادند و حتی برای دورترین جاهایی که اسم اسلام در آن بود و حتی در برخی تعابیر آمده است اگر دهی 10 خانوار بود، یکی را فرستاد و خبر داد هر کس میتواند برای حج بیاید. براین اساس، ابناسحاق صراحتاً آخرین حج پیامبر(ص) را «حجةالبلاغ» و «حجةالوداع» مینامد. متأسفانه امویمسلکان تاریخنویس کما اینکه بسیاری چیزها را تحریف کردند، این مورد را نیز تحریف کردند.
در هر صورت در جریان فتح مکه، جریان اموی و جریان سفیانی در برابر آن حضرت تسلیم شدند. این پیشینه خیلی مهم است. وقتی اینها جمع شدند، پیامبر(ص) گفتند «انتم الطلقاء». این «انتم الطلقاء» بار حقوقی دارد؛ یعنی شما نمیتوانید حاکم مردم بشوید، چون آزادشده هستید. چهارده بار از معصومین تا بزرگان صحابه این داغ را برپیشانی امویان زدند که شما «طلیق» هستید. ابوسفیان آدم سیاستمداری است و باهوش هم هست. اگر شما در جهان عرب 10 سیاستمدار داشته باشید، یکی ابوسفیان است؛ لذا بعد از رحلت پیامبر(ص) بلافاصله به کوچه آمد و گفت این دو مستضعف کجا هستند؟ یکی گفت چه کسی را میگویید؟ گفت علی(ع) و عباس. بعد به نزد علی(ع) رفت و گفت بیا من با تو بیعت کنم. علی(ع) گفت به خدا سوگند تو دنبال فتنه هستی؛ شما هر وقت کنار اسلام آمدی، شرآفرینی کردی. تو هرگز طرفدار اسلام نبودی. تو همیشه دشمن اسلام بودی. دومرتبه ابوسفیان برای بیعت نزد علی(ع) آمد، ولی آن حضرت گفت بیعت امر عام است، اگر میخواهید بیعت کنید، بیایید در اجتماع حرف بزنم. بعد حضرت در میان جمعیت فرمودند: امواج خروشان فتنه را با کشتی نجات در هم بشکنید و بدانید اگر کسی میوه نرسیده را بچیند، مثل کسی است که بذر را برشورهزار بریزد؛ یعنی الآن جامعه آمادگی ندارد که بگویم خلافت حق من است.
به هر حال ماجرا آنگونه که پیامبر(ص) رقم زده بود، رقم نخورد و به تعبیر علی(ع) جامه خلافت را به زور به تن ابابکر کردند. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در این بیست و پنج سال، تمام ارزشها زیر پا گذاشته شد. از جاهلیت سخن گفته شد. ارزشهای جاهلی برکشیده شد. سکوت علی(ع) در این دوران معنادار است. نهایتاً ماجرای عثمان پیش آمد. یکبار علی(ع) در ضمن نصایحی به عثمان گفت که تو مرا مثل شتر آبکش قرار دادهای. عثمان به توصیه اطرافیانش نمیگذاشت علی(ع) در مدینه باشد، چون میگفت اگر اینجا باشد، مردم دورش جمع میشوند. با این حال هر وقت عدهای اعتراض میکردند، علی(ع) را میخواست تا با مردم صحبت کند و اوضاع را آرام کند. وقتی اوضاع را درست میکرد، میگفت برو. به همین دلیل حضرت از تعبیر شتر آبکش استفاده کرده است.
به هر حال بعد از عثمان، علی(ع) به خلافت رسید، در حالی که تمام رشتههای پیامبر(ص) پنبه شده بود. علی(ع) نزدیک پنج سال حکومت کرده بود. در این پنج سال یکسره میجنگیدند، اما دو کار کردند؛ یکی تلاش برای بنیانگذاری جریان فهم قرآن و دوم احیای سنت. صحبت مهمی که میخواهم اشاره کنم، احیای سنت است. حتی حضرت زینب(س) هم در مقابل درخواست خانمهای کوفه جلسه تفسیر تشکیل دادند. متاسفانه تفصیل این قضایا در تاریخ نیامده است.
نتیجه چیست؟ امویان به دو تحریف بزرگ دست زدند که در مقابل آن دو تحریف، برنامههای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) بود. آن تحریفها یکی تحریف قرآن و دیگری تحریف سنت بود. وقتی از تحریف سخن میگویم از تحریف لفظی حرف نمیزنم، بلکه از تحریف معنوی سخن میگویم.
در اینجا باید ماجرایی را نقل کنم. معاویه مکه بود. دو سال به مردنش مانده بود که خودش امیرالحاج بود. ابنعباس هم در طائف بود، اما وقت حج به مکه میآمد. عبدالله بن عباس از سال 53 نابینا بود و به همین دلیل در کربلا حضور نداشت. معاویه و ابنعباس دور کعبه طواف میکردند تا اینکه معاویه به ابنعباس رسید و گفتوگویی کردند. معاویه به ابنعباس گفت: شنیدی ما گفتیم کسی حق ندارد از علی(ع) منقبت بگوید؟ اگر شنیدی زبانت را به حلقومت بکش. ابنعباس گفت: معاویه، یعنی قرآن نخوانیم؟ یعنی اگر قرآن بخوانیم از آن علی(ع) در میآید، چراکه قرآن تجلی صفات علی(ع) است. معاویه گفت: چرا؛ قرآن بخوانید. ابنعباس گفت: تأویلش نکنیم؟ معاویه گفت: چرا ولی آنطور که من میگویم تأویل کنید. ابنعباس گفت: شگفت است قرآن در خانه ما نازل شده است، اما شما تأویلش را بیان کنید. این یک نمونه از انحرافات معنوی است که امویان نسبت به قرآن انجام دادند.
انتهای پیام