بهانهِ بزرگ برای گفتوگو با بزرگی از راستقامتانِ عصر ماشین و تکنولوژی به درستی چیده شد. مردی که ردای پدری برازنده قامتِ بلندش است. ردایی که با همت عاشقانهاش و بسی گران دوخته است. سالروز میلاد امیرمتقیان علی(ع) و روز گرامیداشت مقام پدر فرصت مبارک گفتوگو با استاد علی نصیریان شد. استاد میزبان شد و ما مهمان. فرصتی با بیم و امیدهای فراوان. اینکه میگویم بیم و امید برای اهل گفتوگو و رسانه مفهومی آشنا و در عین حال دوگانهایست؛ سخن از سختی و شیرینیست و حال من پیش از گفتوگو با استاد جدا از این احوال نبود. پیشتر درباره این گفتوگو با اهل فن و چند دوستِ خبرنگار مشورت کرده بودم. آن عزیزان هم دوگانه مرا تقویت کردند. بیمی که درست در آغاز کلام و با آن مهرِ پدرانه و آن لبخند باشکوه عالیجناب نصیریان جای خود را به امید بخشید و همین بخشش سبب گفتوگویی لذتبخش و ساعتی درس اخلاقِ زندگی شد.
ای کاش کلمات و آن دوربین تصویربردای حاضر در صحنه گفتگو و آن دیگر دوربین عکاسی ثبتکننده لحظات؛ توانایی انعکاس جانِ جلسهای فرهنگی با یکی از بلندقامتترین مردان فرهنگ این روزگار را داشتند و ای کاش حالا که این کلمات را میخوانیم به حرمت عمر بلند اهالی بی ادعای فرهنگ و هنر کمی بیش از پیش قدردان بزرگان ایران زمین باشیم.
گفتوگوی یک ساعته ایکنا با استاد نصیریان بیش از پرداخت به موضوع سینما و بازیگری بر محور خانواده، زندگی، عشق، تولد و مرگ، ایران، صلح، گفتوگو و...گذشت. گفتوگویی که در عصر کم سخنیهای سزاوار و غوغاسالاریهای مرسوم، مغتنمترین مجالی بود که در بیستمین روز از بهمن آخر قرن چهاردهم نصیب ما شد و حالا محصول آن تقدیم شما. معرفی این چهره ماندگار و پدر سینمای ایران به عبارتی توضیح واضحات است. همین بس که بیش از 70 سال از عمر شریفش را در راه فرهنگ و هنر ایران زمین به درستی خرج کرده است و به گفته خود پی عشقش که هنر نمایش است رفته و رفته و رفته است. ادا و ادعای اخلاق ندارد ولی زندگیاش چه در ساحت هنری و حرفهای چه بُعد خانوادگی و خصوصی شاهد مسلم ادعای نداشتهاش است. این را میان کلماتش از و نگاه متعالیاش به انسان، مرگ، تولد، عشق، خانواده و... میتوان فهمید، حس و باور کرد.
حالا 5 روز است وارد 87 سالگی شده است. با همین ورودی، وارد خانه او شدیم. سلام استاد تولدتان مبارک! خندهای ازلی بر صورت مردانهاش نقش بست. سلام ممنونم! بفرمایید داخل. با انبوهی وسواس و ماسکهای دوم و سوم که همراه همیشگی زندگی کروناییست وارد خانه شدیم. سینی شیرینی را تقدیمشان کردیم به همراه یک جلد شاهنامه حکیم فردوسی و تحفهای از صنایع دستی هنرمندان اصفهانی. شاهنامه را با چشمان تیزبینش از دستمان ربود و گویی هوش از سرش ربوده شد! بی وقفه گفت: چه خبر است؟ چرا اینقدر زحمت کشیدید! در همان لحظه شوق خواندن در چشمانش که نه در تمام صورتش هویدا شد. با محبتی موقر ما را به نشستن دعوت کرد. در اطاق پذیرایی همه چیز به سبک ایرانی و آماده میزبانی ایرانی بود. دقایقی پس از سلام و ادب، گفت از خودتان پذیرایی کنید. تشکر کردیم و بی تعارف نشستیم. به آشپزخانه رجوع کرد. پیشتر فنجانها با نظم در سینی نشسته بودند. چایی قرمز و خوش عطر را نثار جان فنجانها کرد. با ادب، طلبِ کمک کردم. با صدایی رسا و در عین حال در نقشی تمام قد مهربان گفت نه، شما مهمانید و من میزبان. دوست دارم خودم پذیرایی کنم. همه چیز به درستی و زیبایی سر جای خود بود.
زندگی؛ این کلمهایست که در اولین دقایق حضور در این خانه بیان و نمایان جلوه مینمود؛ در این خانه، خانوادهای عاشق و فرهنگی زندگی میکنند. این زندگی را دیوارهای خانه شهادت میدهد. مادر، پدر، پسران و عروسها در کنار فرزندانشان... همه چیز ایرانیست؛ عطر و بوی هنر ایرانی آمیخته احوال این خانه است. از قالی زیر پا تا رومیزیهای سنتی به دیوارها و تابلوهای خاتمکاری اصفهان و پتهدوزی کرمان و... هنر ایرانی به همه جای این خانه سرایت کرده است. اهالی این خانه به قاعده توامان سادگی و زیبایی احترام ویژهای گذاشتهاند. این احترام و این نجابت در جای جای خانه تصویر شده است. دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی معنوی، تذکره الاولیا در کنار کتب تاریخ ایران و جهان، هنر و داستانهای پر مخاطب تاریخ ادبیات جهان بلند بالا در کتابخانه استاد ایستادهاند و به خواننده عامل به علم و دانایشان تعظیم! روشن است خواندن تفریح او نیست که رسم زندگی اوست. سیمرغها و تندیسها همه در این خانه روحمند و سبز هر دم پرواز میکنند. با وسواس خاصی این عبارات را در ذهن مرور میکنم و دنبال جملهای، بهانهای برای ادای آن به استاد میگردم. دستِ آخر ساده و روان جملهای میسازم. استاد این خانه چقدر سبز است! چقدر ایرانیست! با لبخندی حقیقی پاسخ میدهد. کلبه درویشی من است و ادامه میدهد، من در این خانه تنها زندگی میکنم. همسرم مینو سال 97 به رحمت خدا رفت. 3 پسر دارم که دو تا در خارج از کشور و یکی با خانوادهاش در ایران زندگی میکنند.
راستش را بخواهید برای نوشتن اصل و فرع گزارش این گفتگو و وصف احساس مطلوبی که آن روز هدیه استادی رادمرد به ما بود بیش از هزاران کلمه در ذهنم نقش میبندد و دوباره راهی همان خانه، همان ذهن میشود. ناگفتنیهای محسوس فراوان دارم! مردی که از او سخن میگوییم راههای پر فراز و فرود هنر را با شکوه و سلامت طی کرده است، دلخوش به سلامها و لبخندهای مصنوعی روزگار من و تو نیست. سالهاست چهره ماندگار هنر ایران است و همچنان خود را «علی نصیریان» دلبسته هنر و بازیگری میخواند و میداند. به عریض و طویل شدن این گزارش و صدها تعریف و تمجید دیگر رسانهای نیازش نیست که در اوج بی نیازی پاکیزه زندگی میکند. این را باید مهمان خانهِ مصفای علی و مینو شوی تا حس کنی، تا باور کنی! با این همه و خیلی خیلیهای دیگر نگفته، پیشدرآمد طولانی مرا به بزرگی او ببخشید و با خواندن گفتوگو همراهمان باشید.
استاد پیش از آغاز رسمی گفتوگو پدرانه و صمیمی گفت: من یکی دو بیت از مولانا میخواهم اول کار قبل از اینکه شما حرف بزنید، بخوانم. این ابیات را در فیلم آقای کوشان خواندم. در آن فیلم من یک دکتر علفی هستم (که به درمانهای گیاهی معتقد است) الان میخواهم همان ابیات را بخوانم.
با افتخار و میل مهمان او و حضرت مولانا شدیم.
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
ای مطربان ای مطربان ظرف شما پر زر کنم
من غصه را شادی کنم
گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم
من زهر را شِکَر کنم
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم...
ایکنا _ سلام و ادب عرض بر شما استاد بزرگوار. از شما خیلی ممنونیم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید. تولدتان را مبارک میگوییم. ان شاءالله سالهای سال سایهتان بر سر مردم و فرهنگ ایران باشد. همچنین روز پدر را پیشاپیش خدمت شما که پدر سینمای ما هستید تبریک میگوییم.
استاد نصیریان: اول اینکه من هم سلام میکنم به محضر مردم ایران و آرزوی سلامتی، بهروزی، خوبی و زندگی مناسبتر و بهتری برایتان میکنم. این روز تولد حضرت علی(ع) را به شما تبریک میگویم. انشاءالله که در پناه خداوند قادر متعال سلامتی داشته باشید و زندگی خوب و خوش برایتان پیش آید. البته میدانم که الان مشکلات مردم زیاد است و انشاءالله که برطرف شود و انشاءالله که رو به راه شویم. به هر حال روز پدر بر همه پدرهای عزیز مبارک باشد.
ایکنا _ خیلی ممنون از تبریک جانانهتان. استاد آرزوی زندگی خوب و خوش که فرمودید خیلی به جا و درست بود.
استاد نصیریان: بله دعا میکنم. کار من همین دعا کردن است.
ایکنا _ خیلی هم خوب است. غیر از دعا برای داشتن زندگی خوب و خوش در احوالات کنونی به نظرتان برای داشتن زندگی خوب باید چه کارهای را انجام دهیم؟
استاد نصیریان: هم فرهنگسازی مهم است و هم قوانین برای این فجایع و خشونتهای بسیار بسیار دردناک که اتفاق میافتد. خانواده دو رکن اساسی دارد؛ مادر و پدر. خب یک سری سنتهایی در گذشته بوده که پسندیده هم نبوده است. همه سنتهایی که ما داشتیم خوب نبوده است. توجه میفرمایید هر چیزی که ما میگوییم به عنوان سنت و یا یادگار و یادبود گذشته همهاش خوب نیست. آنچه به خاطر آن زمانه تغییر میکند را باید دید. مردم عوض میشوند و فرهنگ مردم عوض میشود. زنان ما الان مثل زنان 50 سال پیش یا حتی 100 سال پیش نیستند. زنان الان در جامعه فعال هستند. زنان الان رشید شدند. زنان فعالیت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی دارند و این یک مقدار بعضی از موقعها با سنتهای گذشته ما مغایرت پیدا میکند. به نظر من ما باید با پیشرفت جوامع و پیشرفت انسان در دوران حیات همراه شویم. ما نمیتوانیم فقط پایبند یک سری سنتهایی که در گذشته بوده است باشیم. آن موقع یک موقعیت و یک شرایط زمانی دیگری بود. الان یک موقعیت و شرایط زمانی دیگری است.
ما باید همراه و همگام با شرایط فعلی و اوضاع و احوال جامعه بشری هماهنگ باشیم. الان بسیاری از زنان ما مثلا خود شما که در کار نشر، رسانه، گفتوگو و... هستید و آمدید به گفتوگو، این کار خیلی مهم و خیلی ارزشمند است، مشغول فعالیت های مختلف فرهنگی هستند و این نشان دهنده تغییرات فرهنگی است که در جامعه ما اتفاق افتاده است. این رکن مهم یعنی زن یکی از ارکان مهم زندگی خانوادگی است. زن جایگاه خود را پیدا کرده است. ولی خوب در بعضی از موارد و در بعضی از قسمتهای مملکت که خیلی به سمت و سوی قبیلهای و قومی و سنتهای خیلی خیلی ناپسند رایج است و دیده میشود و توجه میشود.
نباید اینطور باشد ما باید سنتهای نامطلوب را کنار بگذاریم. ضمنا قانونگذاران ما چه در مجلس و چه در قوه قضائیه باید قوانین و لوایحی را مطرح کنند و به تصویب برسانند که مانع ترویج و گسترش این نوع سنتهای نامطلوب شود. قوانین خیلی مهم هستند و نقش خیلی مهمی دارد. ما در قوانین برای این مسائل بسیار کمبود داریم. البته خب زنان ما بسیار فعالند و خیلی خوب و دنبال حقوق خودشان هستند و تلاش خودشان را همیشه کردند و میکنند و این خیلی خوب است. مردها نیز باید به این درک و به این معنا برسند که با زن به عنوان انسان مواجه هستند و انسانند مقابل انسان. دو رکن اساسی خانواده هستند و هیچ یک از هم کم ندارند. اگر او مادر و اگر او پدر است. هر دو انسان هستند. مادر یک جایگاه بسیار والایی دارد و شما نمیتوانید با نگاهی غیر از نگاه همسان با خودتان به عنوان یک انسان به او نگاه کنید و فکر کنید مالک هستید، شما مالک کسی نیستید. هیچ کس در این عصر و زمانه نمیتواند مالک انسان دیگری باشد. حتی اگر شوهر نسبت به زن یا پدر و مادر نسبت به بچه. اینها هر کدام انسانهای مستقل هستند تا به رشد میرسند.
بنابراین من معتقدم که روز پدر بسیار گرامی است و ما پدران با فرهنگ و فرهیخته خیلی داریم و کم نداریم. فرهیخته و آگاه به این مسائل هستند. ولی باید دولت قوانینش را تنظیم و به روز کند. خود جامعه هم در این زمینه فعال باشد و جلوی این فجایع و افراطها و تفریطهای موجود در حوزه خانواده گرفته شود.
ایکنا _ سپاسگزارم. توضیحاتتان عالی بود استاد. برای آنکه این نقشها هماهنگ و همراه رخ دهد و یک خانواده خوب ایرانی کارکردهای اصیل و اصلی خود را بیابد چه پیشنهادی دارید؟
استاد نصیریان: به نظر من این مسائل باید از دبستان شروع شود. یعنی بچهها از همان ابتدایی آگاه شوند که حقوق مرد و زن، پدر و مادر و خانواده و.. چگونه است. ما الان در این زمینهها نقایصی داریم. این تعالیم داده نمیشود. بسیاری از خانوادهها در بسیاری از مناطق با فرهنگند، آگاهند ولی در بسیاری از مناطق دیگر ما هنوز با روشهای قبیلهای و سنتی به زندگی نگاه میکنند در حالی که زمانه الان زمانهای نیست که ما با سنتهای قبیلهای بخواهیم زندگی کنیم. شما اگر بخواهید در یک جامعه متمدن باشید باید با قوانین به حساب پیشرفته جوامع متمدن دنیا هماهنگ باشید. چون اساسا بشر، بشر است چه اینجا باشد و چه جایی دیگر باشد. آن طرف دنیا باشد، آخر دنیا باشد، کره زمینی هست و این انسانها یک مسائل و مصایبی دارند که اینها را تنظیم و تدوین کردهاند. آنهایی که یک مقدار عقبترند باید یاد بگیرند و ما باید یاد بگیریم و باید این چیزها را درست کنیم.
ایکنا _ خانواده ایرانی در نگاه شما چگونه خانوادهایست؟
استاد نصیریان: خانواده ایرانی به نظر من خانواده بسیار بسیار خوبیست. چیزی که من از خانواده از کودکی تا امروز به یاد میآورم مهربانی، محبت، دوستی، مهمانوازی و... من خانواده ایرانی را خیلی دوست دارم. خانواده ایرانی و سنتهای خوب و خوش مثل شب یلدا، مثل نوروز که چقدر خوشی و خوبی دارد. سفره هفت سین، سفره شب یلدا، آجیل چهارشنبه سوری و انواع چیزهای خوب و خوش که در خانوادهها بود و هنوز هم هست. در خانواده ایرانی پدر، مادر و فرزند همدیگر را خیلی دوست دارند.
من به عنوان مثال خانواده خودم را نگاه میکنم. پسرم به من میگوید ما بچههای خوشبختی بودیم که بابا و مامانی مثل تو و آن مینوی خدا بیامرز داشتیم. من هم به او میگویم من هم پدر خوشبختی بودم و مینو هم مادر خوشبختی بود که فرزندانی مثل شما داریم. یعنی وقتی همه با نیک نفسی و سلامت زندگی کنند و با هم خوب باشند و با هم انسجام داشته باشند؛ پیوند محکمی بینشان برقرار میشود. پیوند یکی از مهمترین ویژگیهای محبت و مهربانی است و غیرممکن است که در خانواده ایرانی وجود نداشته باشد. بعضی وقتها که اتفاقاتی میافتد که پدر یک خشونت عجیبی نسبت به فرزند میکند من حیرت میکنم....
ایکنا _ این خشونت از کجا ریشه میگیرد؟
استاد نصیریان: از همان سنتهای بیجا. از همان سنتهایی که نه قوانین کمک میکند جلوی آن گرفته شود نه جامعه هنوز آن فرهنگ را پیدا کرده است که با آن مقابله کند. البته منظور آن جامعه خاص است نه همه جامعه ما فقط یک بخشی از جامعه اینگونه رفتار میکنند.
ایکنا _ از بخش قوانین که بگذریم برای بهتر شدن این اتفاقات در جامعه فعلی که هر از گاهی اخباری از این دست میشنویم باید چه کنیم؟
استاد نصیریان: برای این کار مهمترین ابزار فرهنگسازی عمومی، رسانه است. ببینید در تلویزیون، در روزنامه، در رادیو یا در کتب درسی مدارس برای بچهها برای آن فرهیختگان جامعه گفتوگو کردن با آنها و این گفتوگوها را به گوش مردم رساندن که واقعا از خشونت جلوگیری شود. از پارهای از نامهربانیها کاسته شود. البته این نامهربانیها یک چیز خیلی عمومی و همگیر نیست. در یک نقاطی که خیلی خیلی وابسته به سنتها هستند و خیلی وابسته هستند به قوانین قبیله، قوم، تیره و .. اتفاق میافتد. ولی در مجموع فرهنگسازی، قانونگذاری خیلی مهم است. از مدارس شروع کردن و یاد دادن و این تذکر که تمام این سنتهایی که ما داریم خوب نیست. مثلا شما فکر کنید در شب چهارشنبه سوری فال گوش یکی از سنتهای آن مراسم است. واقعا خوب است آدم برود و حرفهای یکی دیگر را گوش کند؟! به نظر من که چیز خوبی نیست. البته یک جنبه آن موقعها جنبه طنز آن سنت بود و خیلی سنتهای دیگری ما داریم که ما خوشمان نمیآید و خوب نیست و این نکات را باید یاد گرفت و تذکر داد و مردم بدانند حالا چون سنت است انجام آن لازم نیست.
یک موقعی در عربستان دختر را زنده زنده گور میکردند برای اینکه نمیخواستند دختر داشته باشند. الان دیگر نمیشود این کار را کرد. یک زمانهای دیگری هست و در دنیا دیگری زندگی میکنیم. الان جایگاه زن جایگاه متفاوتی است. خانواده دو رکن اساسی دارد یکی مادر و یکی پدر. بنابراین زن رکن است و رکن خیلی مهمی هست. خانواده اگر بخواهد یک جمع منسجم و سلامت داشته باشد باید جایگاه مادر را بسیار ارج بگذارد بسیار بسیار ارج بگذارد و این نکته یک چیز خیلی واضحی است.
ایکنا _ استاد به نقشهای پدری شما در سینما که نگاه میکنیم یکی از دیگری درخشان تر است. خودتان کدام یک از پدریهایتان را بیشتر دوست دارید؟
استاد نصیریان: به نظرم «بوی پیراهن یوسف» را خیلی دوست دارم. پدری که بچهاش در جنگ مفقود است. من خیلی آن را دوست دارم. آن پدری که چشمانش به دنبال فرزندش بود. بله و آن همان محبت و همان مهر است. آن همان چیز خوبی است که واقعا یک پدر باید داشته باشد.
ایکنا _ چند واژه کوتاه میگویم و جوابهای شما درباره این عبارات در این گفتوگو خیلی سرنوشتساز است.
لطفا صلح را تعریف کنید. این واژه شما را یاد چه چیزی میاندازد؟
استاد نصیریان: صلح؛ خب طبیعی هست که همه صلح را دوست دارند. حافظ میگوید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
بله نهال دشمنی را باید برکند نهال دشمنی که برکنده شود یعنی صلح. این را حافظ گفته و حافظ به ما درس داده است که آقا درخت دوستی بنشانید، دشمنی نکنید، کینه نورزید، انتقام نگیرید تقاص نگیرید، نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد.
ایکنا _ و این صلح از خود ما شروع میشود؟
استاد نصیریان: بله البته. همیشه جوامع و انسانها زندگی را میسازند.
ایکنا _ فرهنگ صلح ورزی را چگونه تمرین کنیم؟
استاد نصیریان: باید بسیار تمرین کنیم و یاد بگیریم اگر با کسی قهر هستیم برویم با آن آشتی کنیم و دوست بشویم، با هم حرف بزنیم، با گفتوگو مسائل را حل کنیم.
ایکنا _ این روزها بحران گفتوگو در جامعه آنقدر پیش رفته است که به یکی از موانع زندگی خوب و خوش ما بدل شده است. به نظر شما منشأ حل این مسئله در کجاست؟
استاد نصیریان: من فکر میکنم با گفتوگو کردن احتمال خیلی خیلی زیاد امکان دارد به تفاهم برسیم. گفتوگو یک راهی برای تفاهم است. حالا این گفتوگو از خود انسانها، خانواده، جامعه و ... شروع میشود تا گفتوگوهای بزرگ سیاسی. من فکر میکنم اگر آدمها گفتوگو کنند و مسائل و مشکلاتشان را مطرح کنند که ما چه فکر میکنیم و مشکلات ما چی هست و طرف هم فکر کند مشکلات چی هست و بتواند این مشکلات را با همدیگر حل و فصل کنند، احتمال خیلی زیاد به تفاهم برسیم.
ایکنا _ پدر؟
استاد نصریان: پدر یکی از ارکان خانواده است. رکن مهمی است که نانآور هم هست. البته نمیخواهم بگویم فقط نانآور و فقط پدر نانآور است. بعضی از خانمها هم نانآور هستند. ولی پدر یکی از وظایفش تأمین امکانات زندگی خانواده است و تأمینکننده مایحتاج و فقط این نیست بلکه تأمینکننده مسائل فرهنگی، تعلیم بچهها، مدرسه بچهها، دانشگاه بچهها همه اینها دارای مخارجی است که در این دوره و زمانه وانفسای گریبانگیر پدرهای نازنینی هست که امکاناتش را ندارند و یا امکاناتشان کم است. باید فکری به حال اینها کرد. پدر موظف است فرزندانش را به تحصیل تشویق کند، وقتی بچهاش به سن دانشگاه میرسد آن همه شهریه را از کجا بیاورد؟ باید برای پدرانی که امکانات کافی ندارند فکری شود. من امیدوارم که مشکلات بسیاری از پدران ما که فرزندان نوجوان و جوان دارند، حل شود.
ایکنا _ عشق؟
استاد نصیریان:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری/ ارادتی بنما تا سعادتی ببری
عشق همه چیز است، عشق و دلبستگی اگر نباشد هیچ چیز سر جایش نیست. البته عشق فقط به معنی مرد و زن نیست. عشق به معنی کلی و عشق به حیات، عشق به هستی، عشق به هنر، خود هنر یک پدیدهایست که جز با دلبستگی جز با عشق اصلا جوششی در وجود انسان به وجود نمیآید. این عشق و شور، شور عشق است که درون آن طبیعت خلاق را به جوش میآورد و آن ابراز هنر و ابراز آن پدیدهای به نام هنر که چیز ناب و دست نیافتنی است به وجود میآید که معنویت است و بخش زیبای فرهنگ جامعه است و بخش زیبا هم از لحاظ معنا و بالا بردن سطح فکر و آگاهی و هم از لحاظ بالا بردن سطح سلیقه و زیبایی شناختی و دیدن زیبایی. اگر مثلا ما مسائل زیبا، لطیف و انسانی را در هنر ارائه میکنیم برای چیست؟ برای همین جلوگیری کردن از خشونت که انسان به طرف انسانیت حرکت کند. به جاده انسانیت حرکت کند و در جاده خشونت، افراط و تفریط و... حرکت نکند. خشم، غضب و سنتهای بی ربط و اصطلاحات بیربط برای ابراز خودخواهیها، خوپسندیها و خودمحوریها که من مردم و من مالک همه چیزم! نخیر اینطور نیست. به نظر من این تصورات و توهمات باید کنار گذاشته شود. علت اینکه ما فرهنگستان هنر، وزارت فرهنگ، موزه، گالری نقاشی، کنسرت موسیقی و... داریم همین تلطیف روحی جامعه است.
مثلاً همین موسیقیهای خیلی خیلی سنتی خیلی ساده ما در خراسان، نوازندگان دو تار که آوازههای زیبایی میخوانند در محیط خودشان بخشیها در محیط جشنها، مهمانیها، در عروسیها حالا آنها در حد خودشان ولی به هر حال هنرآفرینند. تا هنر امروز و زندگی تئائر و سینما که پدیدههای تازهترند و در 150 سال اخیر ما به آن روی آوردیم. اینها هنرهایی است که میتواند به جامعه در تلطیف ذوق جامعه، در تلطیف روح کمک کند. همان طور که جسم نیاز به غذا دارد، روح و جان انسان هم نیاز به غذا دارد و این نیاز به غذای روح و جان انسان چیزی جز هنر نیست. تغذیه هنر روح جامعه را تلطیف میکند. ذهنش را تلطیف میکند. آگاهی و معنویت به آن میدهد. زندگی انسان فقط خور و خواب و... نیست.
درست است که انسان هم مانند بسیاری از موجودات زنده خوردن و تولید مثل از به اصطلاح دوست داشتنیهایش هست ولی فقط این نیست. انسان ابعاد معنوی دارد، انسان ابعادی دارد که دوستدار هنر است. دوستدار تغذیه روح و جان خود به واسطه هنر است. به خصوص هنرهایی که جنبه عام و عموم دارند. مثلا کنسرتها، تئاترها، سینماها مثل اینها به نظر من خیلی میتوانند در روح و جان مردم تاثیرگذار باشند.
من در یک جایی این را گفتم یک آقایی یک فیلمی ساخته بود (میخواهم بگویم چقدر هنر تاثیرگذار است) در رابطه با تئاتردرمانی و تئاتر را در کانون اصلاح و تربیت برای بچههایی که قتل کرده بودند، معتاد بودند، دزدی کردند، جیب بری کردند، موبایل دزدیدند، کیف زدند و... اجرا کرد. این بچهها را آنجا میخواهند مثلا اصلاح و تربیت کنند. حالا من نمیدانم تا چه حد اصلاح و تربیت در آنجا هست خبر ندارم ولی این آقا که به من زنگ زد میخواهم این فیلم را ببینید و فیلم را آوردند اینجا. آقای داریوش مؤدبیان و همسرشان و خانم مائده طهماسبی و آقای فرهاد آئیش هم دعوت کردند. با هم این فیلم را دیدیم. این فیلم کتاب درمانی بود. یعنی کتاب را با یکی دو نفر از هنرپیشههای تئاتر با زحمت زیاد مجوز گرفتند و وارد کانون شدند. با تعدادی از این زندانیها این یک تئاتری را شروع میکنند. از تمرینهای تئاتری شروع میکنند تا میرسند به اینکه یک متنی را تهیه میکنند و این متن را اجرا میکند.
فیلم از نظر ساختار و موضوع خوب بود. جالب این بود که در پایان فیلم یکی یکی این بچهها را توضیح میدادند که چه شد نتیجه این تئاتر درمانی تمام این بچهها عوض شدند. حتی آن بچهای که قتل کرده بود و باید قصاص میشد آن قصاص کننده آمد فیلم را که دید بخشید. برای اینکه بچه عوض شد یعنی از آن دنیای که داشته جدا شد در دنیای دیگری رفت و به زندگی طبیعی و اجتماعی بازگشت. میخواهم بگویم که هنر چقدر روی انسان تاثیرگذار است. ولی ما متاسفانه نه آن بخش عمومی جامعه و آن امکاناتی در اختیار دولت خیلی آنچنان عنایتی نسبت به هنر نداریم و آخرین مراحل بودجهبندی را به فرهنگ میدهیم. در حالی که فرهنگ یکی از اساسیترین مسائل یک جامعه هست چرا باید در پایینترین رده و ردیف بودجه مملکت باشد؟ چرا نباید بالا بیاید؟ چرا نباید به هنر کمک شود؟ چرا نباید اشاعه پیدا کند؟ یک جامعه انسانی فقط آب و نان نمیخواهند، مردم روح و جان هم دارند، روح و جانشان را از فرهنگ میخواهند، از هنر میخواهند. این روح و جانشان باید تغذیه شود در نتیجه هنر برای شورآفرینی اجتماعی بسیار مهم و تأثیرگذار است. همه اینها را بیان کردم تا تاثیر هنر را بگویم.
ادامه دارد...
گفتوگو از معصومه صبور
عکس: طاهره بابایی
فیلم: حامد عبدلی
دستمریزاد