بعدازظهر ۳۱ شهریورماه سال ۵۹ خرمشهر زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت. انبوهی از آتش خمپارهها و توپهای دشمن که روی شهر میریخت، همه را غافلگیر کرده بود. شهر در آتش میسوخت و صدای انفجار لحظهای قطع نمیشد. طولی نکشید که بیمارستان پر شد از مجروحان و شهیدان. زنان و کودکان و سالخوردگان، آواره بیابانها و جادهها شده بودند. مردم به خصوص جوانان رو به مسجد جامع(نماد مقاومت) و دیگر پایگاهها آوردند تا برای مقاومت سازماندهی شوند.
گروههای مقاومت به سرعت شکل گرفت و در محورهای هجوم، جنگ و گریز شروع شد. آن طرف از توپخانه، تانک، خمپاره انداز، مسلسلهای سنگین و قوای زرهی بهره میبرد و این طرف فقط چند تفنگ امیک، ژ۳، بطریهای آتشزا و چند آرپی جی داشت. ۳۴ روز مقاومت و تلاش در این وضعیت اگر چه بسیاری از مدافعان شهر را به کام شهادت کشاند ولی دشمن را در دستیابی سریع به اهدافش و اشغال سریع خوزستان ناکام گذاشت. هر چند که خرمشهر، خونین شهر شد و به دست دشمن افتاد.
در روز ۴ آبان ۱۳۵۹ شهرستان خرمشهر در استان خوزستان پس از بیش از یک ماه مقاومت رزمندگان ایرانی و نیروهای محلی، به اشغال کامل ارتش بعثی عراق درآمد.
نیمه شب سوم آبان بود که نیروهای ارتش بعثی با سازماندهی و تجهیز لشکرهای مستقر در جبهه خرمشهر و همچنین فراخوان نیروهای تازهنفس به این جبهه، هجومی وسیع و گسترده را به شهر آغاز کردند و پس از جنگی نابرابر، وارد خیابانهای خرمشهر شدند. رزمندگان و مردم شهر در اطراف پل خرمشهر که حالا بهنام خونینشهر شناخته میشد، تلاش بسیاری کردند تا از پیشروی نیروهای صدام جلوگیری کنند، اما سرانجام در غروب چهارم آبان، غرب خرمشهر به دست دشمن افتاد و تراژدی تلخ خونینشهر رقم خورد.
باقیمانده نیروهای مدافع، به سمت شرق شهر عقب نشستند اما با تمام پایداریها، سرانجام خرمشهر سقوط کرد و به اشغال کامل دشمن متجاوز درآمد. این اما به معنای پایان درگیریها نبود که رزمندگان ایرانی همچنان در جبهه شرق با نیروهای متجاوز درگیر بودند.
صدام گفته بود اگر ایرانیها عرضه و توان داشته باشند که خرمشهر را فتح کنند من کلید فتح بصره را به آنها میدهم لذا موقعی که صدام شنید خرمشهر آزاد شد، آنچنان ناراحت وروانی شد که کارش به بیمارستان رسید.
انتهای پیام