چشمهایم را میبندم میخواهم بدانم یک فرد نابینا دنیا را چگونه حس میکند. اولین چیزی که به ذهنم میرسد این است در مورد مفاهیمی که شکل ظاهری ندارند بیندیشم، مثلاً طعم شیرین یک خوراکی یا مهربانی مادر یا دوست داشتن یک کودک شیرین زبان. متقاعد میشوم که میتوان خیلی از مفاهیم و مسائل را درک کرد و حتی دید.
با یک بانوی نابینای همدانی که حافظ کل قرآن و مسئول بخش نابینایان کتابخانه مرکزی همدان است، ساعت یک ظهر در محل کارش یعنی کتابخانه قرار داریم، وقتی با او برنامه دیدار را هماهنگ میکردم پشت تلفن اصلاً به نظر نمیرسید یک فرد نابینا باشد، بانوی فعالی که برنامههای هفته عصای سفید همدان را پیگیری و برنامهریزی کرده است.
به محل کارش که رسیدیم به همراه یکی از همکارانش مشغول صحبت و هماهنگی بود، ضمن خوشامدگویی گرم خانم خانجانی و همکارش دور میزی مینشینیم. سر صحبت را قبل از اینکه سؤالی از او بپرسیم آغاز میکند:
هما خانجانی هستم متولد 1369، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عرب از دانشگاه رازی کرمانشاه هستم، به صورت پیوسته برای آزمون دکتری با رتبه 77 پذیرفته شدم، باید بگویم نابینای مطلق هستم، رنگ و نوری را نمیبینم.
مادرم را اردیبهشت امسال از دست دادم و دو سال قبل از آن نیز پدرم را از دست دادم، حالم از درون خوب است و متصل به بیرون نیست.
در زندگی خود سعی کردم در تمام امور مربوط به خودم مستقل باشم، در آشپزی کردن، اتو زدن لباس، رفتن به بانک و ... همه امور را خود انجام میدهم. در کودکی بسیار پرجنب و جوش و شر و شور بودم، به طوری که حتی با وجود نابینایی ترقه بازی و فشفشه بازی هم کردهام. این فضا را با نظارت محبتآمیز خانوادهام گذراندهام. حتی با خواهر و برادرم فوتبال بازی میکردیم و من دروازهبان میشدم.
من در کودکی تمام بازیهای آتاری و سگا و ... را هم تجربه کردهام، خانواده در آموزش مرا بسیار کمک کردند دکمه دستگاهها را به من آموزش دادند برادرم به طور مثال میگفت به محض شنیدن صدای پرنده این دکمه را بزنی شلیک میکند و من پا به پای آنها که بینایی داشتند بازی میکردم، فضای خانوادگیام به گونهای بود که اصلاً متوجه نابینایی خودم نبودم تا در مدرسه متوجه این موضوع شدم.
مادرم مدتی در شبهه بود چون من خیلی راحت رفت و آمد میکردم با خود فکر میکرد من تا حدودی بینایی دارم و نابینای مطلق نیستم، اما با معاینه مختلف پزشکان مشخص شد که سلولهای عصبی چشمم کار نمیکند و اصلاً بینایی ندارد.
بارها فیلم هلن کلر را مشاهده کردهام، فردی که هیچ حسی نداشت و به شدت لجباز بود و برای یادگیری مقاومت میکرد توانست به آن مرحله برسد پس چرا من به عنوان فرد نابینا که سایر حواسم کار میکند نتوانم در زندگی موفق و مستقل شوم. پدر این فرد با سختگیری در آموزش میخواست کودکش را از انحصار خود نجات دهد.
برخی از خانوادهها با انجام همه امور فرزند نابینای خود آنها را محدود بار آوردهاند، به طور مثال دوست نابینایی در دانشگاه داشتم، گاهی به خوابگاه میآمد وقتی میدید من همه کارهایم را خودم انجام میدهم و لباسهایم را خیلی مرتب روی طناب پهن میکردم بسیار تعجب میکرد.
خانواده برای ایجاد استقلال در این افراد در زمان کودکی نقش قابل توجهی دارد، از همان دوران ابتدایی مادرم مرا با امور شخصی از جمله حمام کردن آشنا کرد حتی در خانه مسئولیتهایی به من سپرده شده بود؛ در زمان کودکی در تابستانها آماده کردن کلمن آب یخ وظیفه من بود، ظرف آب را هم پر کرده و در جایخی میگذاشتم شاید اوایل این امور را درست انجام نمیدادم اما خانواده مرا همراهی میکرد. پس از آن حتی با روشن کردن گاز که بسیاری از نابینایان اصلاً به سمت آن نمیروند انجام دادم، نیمرو و سیب زمینی و... سرخ میکردم، الان برنج را هم میتوانم به صورت دمی و هم آبکش درست کنم، داشتن روحیه شاداب و خانوادهای که این کودکان را حمایت کنند؛ انجام هر کاری را برای نابینایان شدنی میکند. لذا عامل مستقل نبودن افراد نابینا 90 درصد خانوادههای آنها هستند. بسیاری از نابینایان مشکلات زیادی از بابت پذیرفته شدن در خانوادههای خود دارند.
حال اگر فردی خانواده از او حمایت نمیکند خودش میتواند، این حصار را بشکند، هرچند شکستن عادات سخت است. برای رسیدن به تغییر عواملی وجود دارد یکی از آنها شرایط محیطی است، یکی خسته شدن از وضعیتهای موجود است، این عوامل در تغییر وضعیت افراد بسیار کمک کننده است، از طرفی فرد باید به دنبال الگوهای زنده اطراف خود باشد، اما خانوادهها بدانند نسبت به این افراد دین دارند. اینکه فقط فرزندان خود را از بابت تحصیلی حمایت کنند کافی نیست. خانواده هم دنبال کشف الگوهای موفق باشند.
همچنین حمایت خانواده نباید ترحم برانگیز باشد بلکه باید آگاهانه باشد، از شکست و زمین خوردن کودکانشان نارحت نشوند چرا با هر زمین خوردنی چیزی را یاد میگیرند.
در بسیاری از برنامههای فرهنگی که در کتابخانه ویژه نابینایان برگزاری میکنیم به طور مثال همایشی با موضوع ازدواج برگزار شد اما هیچ یکی از بچههای نابینا با خانواده شرکت نکردند این یعنی خانوادهها نپذیرفتند که این افراد هم میتوانند ازدواج کنند.
شبهههایی درباره نابینایان وجود دارد که این افراد دنیا را سیاه و تاریک میبینند، باید بگویم اصلاً چنین نیست، اشیا با اضدادشان شناخته میشوند به طور مثال سیاه مخالف سفید است، من که هیچ درکی از تاریکی نداشتم چطور میدانم مقابل آن میشود نور، من چون روشنی را ندیدم، پس چطور همه جا را باید تاریک میبینم. از این درک میتوان به وجود خدا هم دست پیدا کرد بر اساس آیه «الله نورالسماوات والارض» من این آیه را برای خودم اینطور تفسیر میکنم که نور همه جا هست و چون خدا نور است او در همه جا حضور دارد، «اینما تولوا فثم وجه الله»، من چون خدا را اینگونه شناختم و برای خودم تصویر کردم و همه جا را نورانی و شفاف میبینم.
در جامعه نابینایانی وجود دارند که اگرچه موفقیتهای بسیاری دارند، اما با وجود این موفقیتها افسردگی و نا امیدی در وجود آنان است، در جمع قرآنیان که بودم یک بار یکی از افراد موفق قرآنی که نابینا بود در مصاحبهای بیان کرد که قرآن به من کمک کرد تا با نابینایی خود کنار بیایم درست است که نابینایی یک محدودیت است اما این نشان از این است که نابینایی یک حصار است، نمیخواهم بر اساس رویا و خیال حرف بزنم اما اگر روحیه سرزندگی و نشاط در وجود ما باشد روشندلی که در اصل موفق است، اوست.
داشتن این روحیه در ابتدا به خانواده فرد روشندل و بطن این خانواده باز میگردد و پایه اصلی آن پدر و مادر است، پدران و مادرانی داریم که شاید فرزندان نابینای آنها سن 30 و 40 سالگی را هم رد کردهاند اما هنوز مرحله سوگ خود را نگذراندهاند، فرزندان این خانواده شاید به جایگاههای اجتماعی هم رسیده باشند اما همچنان میگویند دیدن کتاب با خط بریل هنوز هم که هنوز است ما را به هم میریزد. این پدر و مادر در ابتدا باید خود این مسئله را بپذیرند، در این صورت والدین در کنار اینکه فرزند خود را محدود نمیکنند بلکه راههای زیادی هم برای او باز میکنند.
موفقیت فقط گذراندن مدارج علمی بالا نیست به واسطه کار و سفرهای زیادی که با افراد نابینا در سراسر کشور داشتهام، خیلی از افراد موفق در زمینه درسی هستند اما در انجام امور شخصی ناتوان هستند و حتی یک لیوان آب برای خود نمیتوانند بریزند.
حفظ کل را به پایان رساندم فقط 15 جزء دوم هنوز به طور کامل تثبیت نشده است، اما همچنان با قرآن مأنوسم و در مسابقات هم معمولاً شرکت میکنم، رتبه اول استان در ترتیل، رتبه ممتاز کشوری را در رشته مفاهیم مسابقات دارالقرآن امام علی(ع) در سال 1400 کسب کردم، در مسابقات روستایی و عشایری رتبه استانی در سال 1397 داشتم، در کل در رشتههای حفظ، قرائت و ترتیل طی این سالها بیش از 100 رتیه کسب کردهام.
برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری متأسفانه استاد مشاورم با وجود اینکه مشکلی نداشتم در حق من اجحاف کرد و آسیب بزرگی به من زد تا جایی که تمام انگیزهام را از دست دادم، با وجود اینکه من دانشجوی ممتاز بودم اما مرا محکوم کرد که برای آفرین شنیدن از دیگران قرآن حفظ کردی و درس میخوانی همین مسائل موجب شد انگیزهام را از دست بدهم. در دنیای ما جز متوقف نبودن و درس خواندن چه کارهایی هست که ما خود را به آن مشغول کنیم، این مقطع جزء خاطرات تلخ زندگی من است، به طوری که آسیبهایی که روح من از این صحبتها خورد مرگ پدر و مادرم به من نزد. اما اینطور نیست که کلاً درس را کنار بگذارم،.
کتابخانه ما بیش از 400 نابینا دارد، تعدادی هم از خارج استان عضو هستند، دورههایی از جمله فن بیان و اعتماد به نفس، نهجالبلاغه و سبک زندگی، جلسات شعر آئینی و کرسیهای تلاوت قرآن و ... برگزار میکنیم. در مجریگری، تولید پادکست، معرفی کتاب و در فضای مجازی ویژه نابینایان هم فعالیت دارم.
اینجا کتابهای بریل در ردههای سنی مختلف وجود دارد، آرشیو گویای این کتابخانه شامل 17 هزار عنوان کتاب است، در بخش نابینایان کتابخانه مرکزی کتب مختلف با حضور گویندگان مجرب ضبط میشود و امور تدوین و ادیت آنها را بنده انجام میدهم و در اختیار نابینایان در سطح کشور قرار میگیرد. کامپیوترهای این مکان گویاست و برای همه نابینایان قابل استفاده است، گوشیهای ما گوشیهای اندروید بازار است که نرمافزار گویاساز بر آن نصب میشود، تکنولوژیهای خاصی در این مرکز وجود دارد از جمله برجسته نگار هوشمند همراه (نوت تیکر) این دستگاه قابلیت تبدیل فایلهای مختلف از جمله وورد را به بریل دارد. این دستگاه قابلیت تایپی دارد که هم ویژه بینایان هست و هم نابینایان. پرینتر بریل نیز به تازگی برای این مرکز خریداری شده و امیدارویم در زمینه چاپ کتاب پیشرفتهایی داشته باشیم.
نرمافزارهای گوشی نیز ویژه نابینایان طراحی شده اما برخی پیامرسانهایی مثل «بله» اصلاً دسترسپذیر نیست. یک نرمافزار کتابخوان مخصوص نابینایان وجود دارد به نام «اینستاریدر» که این نرمافزار قابلیت خواندن کتابهای پی دی اف را برای نابینایان دارد. نرمافزارهای بانکی مثل «آپ» مجهز است، در برخی بانکها دستگاه برجستهنگار مجهز هستند که افراد نابینا مستقل خود امورشان را انجام دهند.
من در کتابخانه مشاوره میدهم، مدرسه نابینایان میروم صحبت میکنم، در مورد ازدواج برای برگزاری برنامهها و همایشها تلاش کردم بارها در صدا و سیما برای مشاوره حضور پیدا کرد، میتوان با استفاده از ظرفیت جهاد دانشگاهی کارهای اثرگذاری انجام داد. با خدای خود این معامله را کردم که تا روزی که اینجا هستم هیچ کاری روی زمین نماند.
بعد از الطاف الهی هر چه دارم از خانوادهام دارم که به من این فرصت دادند که در مدارس عادی درس بخوانم، در دوره دانشآموزی و دانشجویی همیشه ممتاز بودم، از طرفی قرآن بزرگترین معجزه زندگیام بوده است، اینکه چقدر رتبه داشتم اهمیتی ندارد، اما بزرگترین هدیهای که قرآن به من داده حال خوبم است، این سرزندگی و امیدی که از آن گرفتم، هم چنین توکل و ایمانی که از آن گرفتم، در کنار آن دوستان و افراد خوبی که با آنها در تعامل هستم را یک نعمت میدانم، هر کسی مشکلات و یا محدودیتی دارد، خدا عادل است و هیچ ظلمی نمیکند اگر به این نتیجه برسم که من نابینا هستم و همکارم بیناست دلیل بر این نیست که حتماً داشتههای او بیشتر از من است و اگر هم چنین باشد خداوند به عدالت رفتار میکند و مرا با نداشتههایم میسنجد. نابینایی برایم محدودیت دارد، اما دیگران به من میگویند ما اصلاً احساس نمیکنیم تو نابینایی و شاید علت آن این است که من هر لحظه شکرگزار داشتهها و نعمتهایم هستم.
شکرگزاری باید با وجود آدم آمیخته باشد به طوری که با هر دم و بازدم انجام شود، در کنار آن هم توکل میآید، من به عنوان بنده خدا باید در عین تلاش مطمئن باشم که خدا هم به من کمک میکند. در کنار این موارد، نداشتهها هم هر جا اذیتمان میکند باید برایش راهکاری پیدا کنیم.
اکرم یوسفی پارسا
انتهای پیام