از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا ستایش همسرش بعد از خدا
کد خبر: 3698832
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۶

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا ستایش همسرش بعد از خدا

گروه فرهنگی- امروز به مناسبت گرامیداشت هفته زن و به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی همدان از همسر جانباز 70 درصد و نویسنده کتاب «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی» تجلیل شد.

به‌ گزارش ایکنا از همدان، فاطمه عزیزی هرمز معاون فرهنگی جهاددانشگاهی همدان امروز در مراسم گرامیداشت هفته زن و تجلیل از یکی از بانوان انقلابی و جهادی گفت: تاریخ شفاهی رفتنی است اما تاریخ کتبی جانبازان و شهدا ماندگار خواهد بود.
عزیزی‌هرمز با بیان اینکه نویسنده کتاب «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی» باعث شده سندی از رشادت‌های جانبازان برای نسل‌های آینده داشته باشیم، اظهار کرد: جانبازان با ازخودگذشتگی باعث شدند امروز ما با افتخار سر خود را بالا بگیریم و بتوانیم با استقلالی که حاصل رشادت رزمندگان است، مملکت خود را اداره کنیم.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد

آثار جنگ در خانواده جانبازان خودنمایی می‌کند
افسانه یکرنگی نویسنده کتاب «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی» نیز در ادامه گفت: مردم باید به جانبازان جامعه احترام بگذارند و در مقابل جانبازان رفتارهای ناشایست نداشته باشند.
یکرنگی با تأکید بر اینکه جانبازارن شهدای زنده هستند و باید بیشتر قدر آنها را بدانیم، تصریح کرد: جانبازارن آثار جنگ را به همراه دارند و آثار جنگ در خانواده جانبازان خودنمایی می‌کند.
وی درباره آشنایی خود با خانواده «مسعود صاحبی»، جانباز 70 درصد، افزود: به طور کاملا اتفاقی و از طریق یک دوست مشترک خانم صالحی، همسر این جانباز به بنده معرفی شدند و با توجه به علاقه‌ای که ایشان برای نوشتن خاطرات زندگی همسر جانباز خود داشتند، شروع به بیان خاطرات خود کردند.
این نویسنده سخت‌ترین بخش‌های خاطرات زندگی این جانباز را مجروحیت و عمل‌های سنگین دانست و افزود: تدوین این کتاب 4 سال طول کشید چرا که این جانباز در طول خاطره‌گویی بیمار شد.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد
یکرنگی با بیان اینکه خاطرات این خانم و همسر جانبازشان در قالب کتابی گردآوری شد، گفت: آشنایی خانم صالحی با همسر جانباز خود و پافشاری ایشان برای ازدواج با این جانباز و دوران کودکی آنها از جذاب‌ترین بخش‌های کتاب است.
مسعود صاحبی جانباز 70 درصد همدانی که در عملیات کربلای 5 از ناحیه فک دچار جراحت شدید شده است در نشست بیان کرد: زمانی که صدام به ایران حمله کرد به جرات می‌گویم که تمام نقاط مختلف را اعم از گنجنامه و عباس‌آباد و نقاط تفریحی شهر را هم می‌شناخت، زمانی که دشمن خرمشهر را گرفت و آبادان را محاصره کرد اگر برادران ما در آنجا ایستادگی نمی‌کردند سقوط حتمی بود.
وی افزود: پدرم سرهنگ شهربانی بود و زمانی که اعلام کردم قصد دارم به جبهه بروم هیچ مخالفتی نکرد.

زندگی با جانباز یعنی اجر و آبرو داشتن در نزد خداوند

پروین صالحی همسر جانباز 70 درصد همدانی نیز در این جلسه ضمن قدردانی و تشکر از رئیس جهاددانشگاهی استان همدان برای برگزاری این مراسم، گفت: بارها از ما همسران جانباز پرسیده می‎شود زندگی با جانباز چه سختی‌هایی دارد که باید در پاسخ به این سوأل گفت زندگی با جانباز یک موهبت و لطف و کرم خداوندی است.
صالحی با تأکید براینکه زندگی با یک جانباز مایه خیر و برکت در دنیا و برکت است، افزود: زندگی با جانباز یعنی اجر و آبرو داشتن در نزد خداوند، زندگی با جانباز همچون اهرمی بالا بر است که انسان را بالا می برد و به اوج کمال انسانیت می‌رساند.
وی با بیان اینکه زندگی با جانباز لحظه‌های تلخ و شیرینی دارد، تصریح کرد: تلخ از آن جهت که درد و رنج و آلامشان را می‌بینیم و شیرین از این بابت که از نظر روحی و روانی و عاطفی می توانیم مرحمی بر درد و رنج و آلامشان باشیم.
وی درباره نگاه و رفتار مردم با همسر جانبازانش، خاطرنشان کرد: نگاه مردم به‌گونه ای است که بارها دل ایشان را به درد آوردند و درد و رنجی که از نگاه عده ای از مردم کشیدند و کمتر از درد و رنجی که در درمان و مداوا کشیدند نیست اما ایشان با صبر و بردباری در مقابل ناملایمات ایستادند.
صالحی درباره ازدواج خود با این جانباز 70 درصد، ادامه داد: به دلیل راه و هدفی که داشتند ایشان را انتخاب کرده و دوست داشتم باهم این راه را ادامه دهیم.

 

نحوه جراحت مسعود صاحبی جانباز 70 درصد
صاحبی بیان کرد: ساعت 3 و 30 دقیقه صبح 6 اسفند سال 1365 نم نم باران می‌بارید، عملیات کربلای 5 آغاز شده بود، به همراه یکی از رزمنده ها سوار اتومبیل بودیم، در لحظه ای که برگشتم به هم رزمم چیزی بگویم یک آن ضربه شدیدی به صورتم خورد.
وی ادامه داد: زنده ماندن من با نصف صورتی که از دست داده بودم خواست خدا بود وگرنه امکان پذیر نبود.
صاحبی خاطرنشان کرد: بارها در عالمی که بیهوش بوده و در بیمارستان بودم می شنیدم که در حال جابه جا کردن ام می گفتند او رفتنی است.
وی با بیان اینکه اولین عمل را در ایران در بیمارستان طالقانی اهواز انجام داده که موفقیت آمیز نبوده و پزشکان ابراز کرده بودند که امکان عمل وجود ندارد. پس از آن تا دو سال با صورت زخمی که خون و خاک و باروت در اعضای آن وجود داشت بودم تا اینکه در سال 1367 برای معالجه به آلمان رفتم.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد

اعزام به آلمان پس از دوسال زخم و جراحتی که عصب هایم را خشک کرده بود
وی افزود: پزشک آلمانی از اینکه دو سال با این وضعیت سر کرده و الان برای عمل راهی شده ام بسیار تعجب کرد و گفت تمام عصب های صورتت خشک شده و از بین رفته است.
این جانباز 70درصد ادامه داد: چون در آن دوسال کشور درگیر جنگ بود نمی توانم بگویم چرا مرا برای درمان به خارج از کشور نفرستادند، به هرحال کار از کار گذشته بود و قرار شد از ماهیچه پشت کمرم به صورتم پیوند بزنند، خیلی سخت بود؛ باید بگویم خداوند تمام قطعات یدکی انسان را در بدن خود او قرار داده، از استخوان های لگن برای پیوند زیر چشم استفاده شد چرا که استخوان زیر چشمم از بین رفته بود، از پاشنه پاهایم به لب هایم می‌خواستند پیوند بزنند.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا از او قبول کند
وی با اشاره به نحوه غذا خوردن خود و سختی های این عملی که هریک از ما روزانه به راحتی آن را انجام می دهیم و شاید گاهی در موقع دندان درد کمی به سختی بیفتیم گفت: در دوران بعد از عمل تغذیه ام توسط سرنگ انجام می‌شد که حتی یک دانه برنج در سوپ از آن نمی‌گذشت.
وی ادامه داد: به دلیل اینکه دندان، زبان و لثه ندارم غذا را در دهان نمی توانم بچرخانم و برای بلعیدن باید با نفس کشیدن آن را فرو ببرم و خیلی پیش می آید تکه ای از غذا در بینی ام بپرد چراکه در عمل های جراحی که لوله ها تنفسی را از بینی ام به داخل فرو کرده بودند فضای برای انتقال غذا به این ناحیه ایجاد شده است.
صاحبی با یادآوری سختی ها و تلخی‌های خود آهی کشید و ادامه داد: زجزهای زیادی می کشیدم و همچنان ادامه دارد، بابت این سختی ها خوشحال ام چراکه شاید خداوند این ها را از من قبول کند.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد
وی با اظهار اینکه جنگ خیلی چیزها را از ما می‌گیرد و جنگ اصلا خوب نیست یادآور شد: خوشحالم که چشم طمع دشمنان از کشور کوتاه شد، خدا آن روز را نیاورد که دوباره کسی چشم طمع به کشور بدوزد.

نگاه‌های زجرآور مردمی که هم وطن ات هستند
صاحبی با اظهار گلایه از نگاه‌های تسخیرآمیز برخی مردم بیان کرد: نگاه‌های مردم شهر خودم اذیت کننده است و مجبورم دستمالی را در مقابل صورتم بگیرم درصورتیکه در آلمان مردم فرهنگ بالاتری دارند و اصلا نگاه‌های سنگین و تحقیرآمیزی برایم وجود نداشت در آنجا در یک مراسمی که برای جانباز باقی مانده از جنگ جهانی بود تمام مردمی که در مراسم بودند به احترام او سرپا ایستادند، اما انجا به راحتی مسخره می‌کنند، مردم اصلا فکر کنند که من به صورت مادرزادی این چنین هستم.
وی با پرسش خود دل تمام افرادی را که در این نشست بودند را سوزاند و گفت: آیا دیدن این صورت هو کردن دارد؟
وی ادامه داد: با موهای بلند به جبهه اعزام شدم، طوریکه برخی به شوخی می گفتند گویا اشتباه آمده ای اینجا جبهه است، چراکه ظاهر من به رزمنده ها نمی‌خورد.(عکس جوانی های مسعود صاحبی را در زیر مشاهده می‌کنید)

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد

ماجرای ازدواج و انتخاب همسر مسعود صاحبی
صاحبی با اشاره به ماجرای ازدواجش با خانم پروین صالحی بیان کرد: در همدان از طریق بنیاد جانبازان خواهران می خواستند برایم آستین بالا بزنند، دو سه جا برای خواستگاری رفتم، یکی از خانم هایی که برای خواستگاری به منزلشان رفتم اصلا چهره زیبایی نداشت و شاید از من که صورت نامناسبی داشتم هم چند برابر نامناسب تر بود، اما ایشان هم مرا نپذیرفتند.
صاحبی عنوان کرد: اکثر خانم ها می‌گفتند اگر دست یا پایش قطع بود می‌پذیرفتیم اما صورت را نه!! تا اینکه با خانم صالحی آشنا شدم و ایشان با روی باز پذیرفتند که همسرم شوند.
وی با اظهار رضایت از همسر نمونه خود گفت: اولین هدیه ای که به او دادم تابلوی دست نوشته ای بود که این جمله «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی پروین»خطاب به همسرم بر آن نقش بسته بود.
این جانباز 70 درصد همدانی با اشاره به اینکه پس از یکی از عمل های جراحی کما را تجربه کرده است، بیان کرد: اسم مرگ ترس دارد، اما در آن دورانی که در کما بودم احساس می‌کردم مانند یک پر سبک هستم.

از بیان سختی‌های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد

آرزوی جانباز صاحبی؛ خدا نیاورد روزی را که دوباره دین و ناموس ام مورد جسارت قرار بگیرند
وی با بیان اینکه وابستگی زیادی به مادر خود داشته است یادآور شد: بعد از اولین عمل جراحی در بیمارستان اهواز برادرم شب که به همدان برگشته بود با دیدن اوضاع وخیم من به خواهرم گفته بود دعا کن مسعود از دنیا برود چون ماندنش دیگر فایده ندارد.
صاحبی بیان کرد: تا 9 ماه قادر به حرف زدن نبودم و هر نیازی که داشتم را بر روی کاغذ می‌نوشتم، تمام صورتم با باند بسته شده بود و از گلو تنفس و تغذیه می کردم، دیدن اوضاع وخیم صورتم عمر پدر و مادرم را کوتاه کرد، به جرات می گویم اگر این اتفاق نیفتاده بود آن ها عمر طولانی تری داشتند.
وی با اشاره به یکی از خاطرات دوران جنگ گفت: در اوایل جنگ عراقی ها پیکر بی جان یک زن ایرانی را در جاده آبادان از تیر برق آویزان کرده بودند، 7 ارتشی شهید شدند تا توانستند پیکر آن زن که ناموس همه ما بود را پایین بیاوریم. خدا روزی را نیاورد که دوباره ایران مورد تعرض قرار بگیرد.
صاحبی در پایان با اشاره به کتابی که خاطراتش در آن به تحریر درآمده گفت: از این بابت کتاب ننوشتم که مسعود صاحبی شناخته شود بلکه فقط و فقط برای اینکه آیندگان بفهمند چه ها بر سر مردم کشورشان آمده است نوشتم، اینکه با مسائل جانبازان آشنا شوند.

وی با اشاره به اینکه خلا کتاب ها و داستان های دفاع مقدس در کتاب های درسی احسای می شود، همانطور که مقام معظم رهبری شب گذشته در سخنان خود نیز به این قضیه اشاره کردند افزود: اگر چنین کتابهایی در فرهنگ ادبی ما جا داشته باشد نسلی که جنگ را ندیده با دیدن جانبازهایی که دچار مشکلات جسمی هستند را هو نمی کنند.
انتهای پیام

captcha