تاریخ ایران اسلامی سرشار است از فداکاریها و جاننثاریهای افرادی که به تأسی از ارباب شهید خود، سید شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) قدم در راه جهاد گذاشتهاند.
مسعود صاحبی یکی از رزمندگان و جانبازان پرافتخار همدانی است که در عملیات کربلای 5 به دلیل اصابت ترکش به ناحیه صورت دچار جراحت شدیدی میشود و چندین بار تا مرز شهادت پیش میرود؛ اما از آنجاکه تمام اتفاقات این عالم بر اساس مقدرات خداوند رقم میخورد اراده الهی موجب میشود که این رزمنده دفاع مقدس با وجود آسیب جدی که در این عملیات میبیند به زندگی خود ادامه دهد و گواهی باشد بر ایثارگریهای افراد با اخلاصی که برای صیانت از ناموس خود از همه چیز خود گذشتند.
پروین صالحی، همسر جانباز سرافراز، مسعود صاحبی در گفتوگو با ایکنا از همدان، اظهار کرد: سال 78 بود که با معرفی و وساطت دوستم، با آقای صاحبی آشنا شدم. آن زمان من کارمند جهاد دانشگاهی اهواز بودم و خواهر و خواهرزاده آقای صاحبی در اهواز زندگی میکردند، او نیز به همراه خانوادهاش در همان شهر زندگی میکرد. همسر دوستم، دوست آقای صاحبی بود که با معرفی از سوی این دو عزیز من و آقای صاحبی برای نخستین بار در دانشگاه شهید چمران، یکدیگر را دیدیم و بعد از مدتی آشنایی، در 17 فروردینماه سال 79 با وجود مخالفتهای بسیار از سوی خانواده، با یکدیگر ازدواج کردیم.
وی افزود: پدر و مادر من به دلیل اختلاف سنی بالا میان من و آقای صاحبی و همچنین نوع جانبازی ایشان که ترکش نیمی از صورت را از میان برده بود بسیار مخالف بودند اما من اعتقاد داشتم که با این مرد خوشبخت خواهم شد و همین باعث شد تا مخالفتهای خانواده در پاسخ من به پیشنهاد ایشان به ازدواج تأثیری نگذارد. ایشان در صحبتهای مقدماتی ازدواج از بنده پرسیدند که چهره ظاهری من برای شما مشکلی ندارد که من گفتم، «من جز زیبایی در شما چیزی ندیدم».
صالحی ادامه داد: مخالفتها بهگونهای بود که تا 6 ماه، خانوادهام از من سراغی نگرفت، باگذشت حدود 6 الی 7 ماه از زندگی به پیشنهاد آقای صاحبی برای دلجویی و آشتیکنان با خانواده پیشقدم شدم اما باز آنها از آمدن به منزل شخصی من و همسرم خودداری کردند.
این همسر جانباز گفت: حدود 3 سالی در اهواز زندگی کردیم و در تیرماه سال 81 به همدان سرزمین مادری آقای صاحبی اسبابکشی کردیم و من در جهاد دانشگاهی همدان مشغول به کار شدم، این نکته قابلذکر است که بعدها خانوادهام بااطلاع از زندگی خوب و خوش ما در کنار یکدیگر با ازدواج ما کنار آمدند و هردوی ما را قبول کردند.
صالحی بیان کرد: از زمان ازدواج با آقای صاحبی، دوست داشتم تا خاطرات و صحبتهای ایشان را بنویسم که همین کار را نیز انجام داده و هر روز به ثبت خاطرات مسعود در دوران دفاع مقدس و ... پرداختم. سال 95 بود که از طریق یکی از دانشجویان جهاد دانشگاهی همدان با نویسندهای به نام افسانه یکرنگی آشنا شدم و با صحبتهای انجامشده و در اختیار قرار دادن تمام دستنوشتههایم از خاطرات آقای صاحبی، کتاب «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی» تألیف و به چاپ رسید، این کتاب در یک دورهای بهعنوان یکی از آثار برگزیده در دوران دفاع مقدس معرفی و تقدیر شد.
وی افزود: زندگی با یک جانباز لحظات تلخ و لحظات شیرینی دارد، لحظات شیرین از آن باب که میتوانم بهعنوان یک همسر در کنارش باشم و به او رسیدگی کرده و وظایف همسری خود را به نحو احسن انجام دهم، اما لحظات تلخ ازآنجهت که گاهی باید شاهد دردها، رنجها و سختیهای او به دلیل جراحتهای حاصل از جنگ در جسم و روحش بود.
وی ادامه داد: همسرم، هیچگاه در هیچ لحظهای از زندگی مشترکمان، به دلیل درد و رنجهای جانبازیاش و همچنین واکنشها و بازخوردهای بسیار نامناسب از سوی مردم، احساس خستگی و پشیمانی از حضور در جنگ و دفاع مقدس نکرد. همسرم عملهای جراحی بسیاری را در دو سال اول بعد از جراحتش در بیمارستانهای مطرح کشور انجام داد و پس از سختیهای بسیاری که در هنگام بلع غذا و تنفس داشت برای معالجه به آلمان رفت و چندین عمل که با پیوند استخوان و ماهیچه به صورت انجام شد توانست کمی بهبود پیدا کند اما همچنان در تکلم دچار مشکل است و توانایی خوردن تکهای نان که بزرگتر از یک بند انگشت باشد را ندارد.
صالحی گفت: بارها پیشآمده به دلیل خاص بودن نوع جراحت همسرم در جمع مردم و یا در خیابان مورد تمسخر یا توجه قرارگرفته است که این نوع رفتارها موجب دلآزردگی میشود اما این مسئله موجب نشده تا همسرم منزوی و گوشهنشین شود بلکه پس از جنگ نیز تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد. او همیشه میگوید «من ادای دین کردم و از آن مهمتر با خداوند معامله کردم»، آقای صاحبی همواره در برابر درد و رنجها و سختیهای جانبازیاش ایستاده و شکوه و شکایت نمیکند و این ترس همیشگی من است که خداینکرده او را روزی از دست بدهم.
(عکس جوانیهای جانباز مسعود صاحبی)
این همسر جانباز اظهار کرد: مسعود، مردی، مهربان، مقید به نماز اول وقت، حساس نسبت به خانواده، اخلاق مدار، صبور، خانوادهدوست، ساده و ... است، او باآنکه چهرهای منحصر به فرد پس از جانبازی پیدا کرده اما هیچگاه خود را از مردم پنهان نکرده است هرچند که برخی با تمسخر و نگاههای تحقیرآمیز خود، بسیار در حق او بد کرده و قلبش را آزردهاند.
وی گفت: پس از عقد به خانه خواهر آقای صاحبی رفتیم، ایشان از قبل دو تابلو برای من آماده کرده بودند که بروی یکی نوشتهشده بود «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی پروین» و دیگری «آفاق را گردیدهام، بسیار خوبان دیدهام، اما تو چیز دیگری» آمادهشده و بر روی میز بود که همان روز آن دو تابلو را به من هدیه داد. زیبایی متن آن تابلو باعث شد تا نویسنده عنوان کتاب خاطرات آقای صالحی را به نام «بعد از خدا تو سزاوار ستایشی» انتخاب کند.
وی بیان کرد: نهتنها ذرهای از انتخاب خود پشیمان نیستم بلکه تا به امروز که حدود 20 سال از زندگی ما میگذرد، ازدواج با آقای صاحبی را تا آخر عمرم لطفی بزرگ از سوی خدا میبینم.
انتهای پیام