تیمور آقامحمدی، نویسنده، شاعر و مدرس داستاننویسی است که تاکنون کتاب پژوهشی «مرا با دریاهای مرده کاری نیست (زندگی و شعر هوشنگ ایرانی)» و مجموعه شعر «هرگز به جنگ سیگار تعارف نکن (شعرهایی برای صلح)» را در نشر ثالث، مجموعه داستان «مادربزرگ پیام مرده» را در نشر شهرستان ادب و اخیراً رمان نوجوان «رونی یک پیانو قورت داده» را در انتشارات مهرک (سوره مهر) منتشر کرده است.
همچنین وی رمان بزرگسال «همه» را در نشر شهرستان ادب و کتاب پژوهشی «کاربردشناسی روایت داستانی» را در مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما زیر چاپ دارد، اکنون به بهانه انتشار رمان نوجوان با ایشان به گفتوگو نشستهایم.
ایکنا: چطور شد که به سراغ رمان نوجوان رفتید؟
اگر این سؤال را چند سال پیش از من میپرسیدید، حتماً به شما میگفتم من نویسنده بزرگسالم و برنامهای برای کودک یا نوجوان ندارم؛ اما این زمانه است که مسیر ما را مشخص میکند نه تصمیمهای پیشین. امروز در نقطهای ایستادهام که به پشتگرمی تجاربِ داستان بزرگسال و سعی در شناخت جهان نوجوان، رمان «رونی یک پیانو قورت داده» را نوشتهام و همتم این بوده که متنم را به جان و جهان نوجوان امروز نزدیک کنم. روزهای نیامده زندگی، قدرت عجیبی دارند و اگر کسی بگوید که من از آن باخبرم، سخت در اشتباه است. تا دیروز تمامتِ کلماتم از آنِ داستان بزرگسال بود، حالا یک رمان نوجوان دارم که مخاطبانی که از آن لذت بردهاند دارند مجابم میکنند که جلدهای بعدیاش را هم بنویسم، امروز میگویم که کار من نوشتن برای بزرگسال و نوجوان است، آیا به یقین میتوانم بگویم که هرگز به سمتِ سرزمین مخاطرهآمیز داستان کودک یا خردسال نخواهم رفت؟ کسی چه میداند!
ایکنا: نوشتن در حوزه نوجوان چه ویژگیهایی دارد و تفاوتش با بزرگسال چیست؟
فهم من میگوید که بیش از آنکه داستان نوجوان با بزرگسال مرزبندی داشته باشد، این آثار با کودک و خردسال تفاوت دارد، نوجوانی مرحلهای خاص از زندگی است، او دیگر کودک نیست اما چیزهایی از آن را با خود آورده و آمده تا به جوانی با خصوصیات بزرگسالی بپیوندد. مهمترین مسأله در داستان نوجوان این است که نباید او را دستکم گرفت، او خیلی بیشتر از آنچیزی که ما فکر میکنیم، درک میکند. رونی مرا با مخاطبان حرفهای نوجوان تا آنها که این کتاب اولین رمانی بودند که میخواندند، آشنا کرد. شگفتانگیزند این نوجوانها. من در طراحی داستان، افزون بر ماجراهای اصلی، جزییات ریزی قرار دادهام که مخاطب با کشف آن لذتِ مضاعف میبرد؛ تقریباً نکتهای نبوده که حداقل یکی از مخاطبان آن را نیافته باشد، حیرتآور آنکه از چیزهایی میگویند که گاهی برای من هم تازگی دارد. از زمان نوشتن که همچون یک کارآگاه خصوصی افتادم پی نوجوان امروز تا فهمم را اصلاح کنم تا حالا که دارم بازخوردها را میگیرم، وقتی نیست که آنان مرا متحیر نکنند، دیگر دوران آن روزگار سر آمده که نویسنده از نوجوانی خود برای مخاطب بنویسد، خواننده میخواهد که از خودِ اکنون او بنویسی؛ برای همین من به جرأت میگویم که اگر نوجوان امروز را نمیشناسیم، دست از نوشتن بکشیم!
ایکنا: خلأها و کمبودهای آثار تولیدی در حوزه نوجوان چیست؟
شناخت نویسندگان نوجوان ما از جهان مخاطب امروز، اندکی دور از واقعیت است و همین زاویه، کتابهای موجود را وارد فضاهایی کسالتبار و تکراری کرده، خواننده هوشمند است و به سرعت میفهمد که نویسنده برای ساختِ دنیای متنش تا چه اندازه زحمت کشیده، آیا کمفروشی کرده یا تا سر حد مرگ تلاش کرده تا کتابی به دستش برساند که شایسته اوست؟ اصلاً از خود پرسیدهاید که دلیل کممهری نوجوانان به داستانهای فارسی در کجا ریشه دارد؟ مخاطبی که گاهی حاضر است به سراغ آثار نازل خارجی برود اما توجهی به رمانهای ایرانی نکند؛ در صورتی که نویسنده ایرانی خیلی بیشتر از مؤلف خارجی از نیازها، خواستهها، ذهنیت و فضای شخصیتهای این کشور آگاه است. بخشی از کمبودها در بازسازی قبول و باور خوانندگان ایرانی است، ما باید بکوشیم تا بهترین باشیم، داستان به معنای درست داستان بنویسیم و دست از کتابسازی برداریم. من مبهوت میشوم از کسانی که در طول یک سال دهها کتاب مینویسند و به بالابلندی فهرست آثارشان مینازند، اما دریغ آنکه روز به روز از چشم مخاطب میافتند و این بیآبرویی دامن دیگرانی که جان بر سر نوشتن میگذارند را هم میگیرد. نوشتنِ مستمر با تندادن به چاپ آثار بیکیفیت فرسنگها فاصله دارد. نویسنده باید مدام بنویسد اما نباید هر چیزی را به دست چاپ بسپارد.
ایکنا: برای همین در ابتدای کتاب، رونی میگوید: «کتابی را که من با زحمت نوشتهام، شما با دقت بخوانید»؟
بله دقیقاً. کتابها نشانیاند، من با نوشتن کتابهای سطحی دارم نشانی غلط به مخاطبم میدهم؛ چه کسی این حق را به من داده که جهان نوجوان ایرانی را حقیر کنم؟ زمانی میتوانم از مخاطبم انتظار توجه داشته باشم که تمام قلبم را در کلمات کتابم گذاشته باشم. من نویسندهام و باید بنویسم و بهترین باشم، گریزِ دیگری نیست، اگرنه وقت دیگران را نباید گرفت.
ایکنا: آیا شما در نوشتن «رونی یک پیانو قورت داده» به نیازهای مخاطب توجه کردهاید؟
«نیاز» و «خواسته» دو امر مجزاست. من گرسنهام (نیاز) و سراغ یک دونات شکلاتی میروم (خواسته). نیازها از درون ما برمیآید و خواستهها تصمیماتی است که ما برای رفع آن در جهان بیرون میگیریم. آیا دونات شکلاتی بهترین گزینه برای رفع گرسنگی است؟ نکته در اینجاست؛ ما در نیازها که مشکلی نداریم، ایراد اصلی در نوع خواسته است. نوجوان امروز نیازی دارد و پی خواستهاش میرود، آیا همه موفق میشوند؟ من در وقت نوشتن پیرنگ رمان و طراحی ماجراها به این دو امر بسیار اندیشیدم. ذرهبین دست گرفتم و شخصیتهایم را جستم. کوشیدم نیازهایشان امروزی باشد و خواستههایشان نیز بهترین. این سیاست رمانم بود. رونی دختری است چهارده ساله با ویژگیها و نیازهای جدید. خانوادهای دارد و دوستانی. تمام همّ او عبور از اتفاقات عجیب و غریب و ناخواسته زندگیاش است. او در دو هفته مهم چهاردهسالگیاش دست به تغییری میزند که میشود دختری دیگر و به قول خودش به «یک رونی واقعی» تبدیل میشود. تمام شخصیتهای این رمان، نیازی دارند و پی خواستهای میروند.
ایکنا: در این روزهای کرونایی چه کتابهایی برای مطالعه به نوجوانان پشنهاد میکنید؟
من به جز رونی، رمانهای «هستی» و «زیبا صدایم کن» از فرهاد حسنزاده، «لالایی برای دختر مرده» و «وقتی مژی گم شد» از حمیدرضا شاهآبادی، «باغ کیانوش» از علیاصغر عزتیپاک، «کنسرو غول» از مهدی رجبی و آثار شهرام شفیعی، محمدرضا شمس و داوود غفارزادگان را پیشنهاد میکنم. لذت خواندن را مطالعه آثار خوب دوچندان میکند. این روزها فرصت مناسبی برای همه ما پیش آمده تا در خانه بمانیم، به باور من برای سهیمشدن در تجربههای تازه باید سراغ آثار ادبی برویم و بدانیم که این کتاب است که گستردگی درونی ما را رقم میزند.