شهید عادل چگینی اول فروردین ماه سال 1341 در شهر برزول از توابع شهرستان نهاوند در استان همدان و در خانوادهای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. پدرش علی نام داشت. دوران ابتدایی را در مدرسه جامی به پایان رساند و دوره اول راهنمایی را نیز در یکی دیگر از مدارس این شهرستان ادامه داد.
به دلیل علاقه شدید به کارهای فنی و مکانیکی ترک تحصیل کرد و در سال 1355 در خدمات کشاورزی برزول مشغول به تعمیر ماشین آلات کشاورزی شد.
به اخلاق نیکو، تدین و ساده زیستی و بخشندگی در بین فامیل و آشنایان معروف بود در زمان راهپیماییها و تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی حضور فعال داشت، در سخنرانیها و مجالس ضد رژیم که در مسجد جوانان نهاوند که توسط حجتالاسلام شهید حیدری رهبری میشد شرکت میکرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.
در جهاد سازندگی مشغول به کار شد، پس از چند ماه خدمت جهادی با آغاز جنگ تحمیلی روانه جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
بسیار متقی، صبور، خوش اخلاق و بخشنده و ساده زیست بود. آخرین باری که به مرخصی آمده بود، هوا بسیار سرد و برف زیادی باریده بود. مادر که رختخواب برای ایشان پهن کرده بود با رفتاری بسیار خوب و خدا پسندانه که مادر ناراحت نشود رختخواب را جمع کرد و به مادر گفت: مادر جان اگر من در رختخواب بخوابم به برادرانی که الان در جبهه هستند و در سنگر نمناک و سرد و در حال انجام وظیفه هستند ظلم کردهام و روی فرش خوابید و گفت همین فرش هم زیاد است برای من.
در محورهای مختلف عملیاتی حضور یافت و در کسوت سنگر ساز بیسنگر مجاهدت و ایستادگی نمود، سرانجام در 24 بهمن 1359 در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست، شهید چگینی اولین شهید و پرچمدار شهدای گرانقدر شهر برزول است.
پیکر پاک و مطهرش را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند تا زیارتگاه عاشقان و دلدادگان باشد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
وصیتنامه شهید چگینی
به نام خداوندی که زنده میکند و میمیراند و دوباره زنده میگرداند و خود هرگز نمیمیرد (یحیی و یمیت و یحی و هو حی لایموت).
به نام خدایی که ما را مورد لطف و رحمت خود قرار داد تا بتوانیم از سلطه ستمگران و جباران زمان رهایی یابیم و طی گذشت حیات دنیوی بزرگواری از نسل پیامبر عظیم الشان اسلام و زهرای اطهر به نام خمینی بت شکن در مسیر ائمه معصومین حرکت کرد و در مقابل ستمگران زمان قد علم کرد و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسینی را سر داد و ملت ایران هم لبیک گفتند و حرکت کردند.
اینجانب عادل چگینی که یکی از فرزندان حقیر این مملکت اسلامی میباشم همراه هم وطنان به پا خاستم تا اینکه بر علیه دشمنان مقاومت و ایستادگی کنیم شاید به لطف خدا به پیروزی برسیم و بتوانیم خدمت کوچکی به این انقلاب و مملکت اسلامیمان کرده باشم .
پس از عرض سلام و خسته نباشید به خدمت پدر و مادر گرامی و مهربانم .
پدر جان امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست باشید و از خداوند متعال میخواهم زحماتی که به پای اینجانب فرزند حقیرتان کشیدهای در حق من حلال کنید و به شما سفارش می کنم که اگر خداوند مرا به سوی خود دعوت کرد مبادا که ناراحت شوید و در غیبت من نگران باشی .
خدمت مادر عزیز و از چشم راست عزیزترم سلامی گرم میرسانم و از شما مادر عزیز میخواهم که زحمات و شب نخوابیهایی را که در حق من متحمل شدهاید ببخشید و سفارش من به شما پدر و مادر عزیزم این است که باری اگر خداوند مرا به سوی خود دعوت کرد، نکند که بعد از من نگران باشید یا غم و اندوه بخورید بلکه شاد و خوشحال باشید که راهی را که همان راه اسلام و دین اسلام است خود آگاهانه انتخاب کرده و جانم را فدای اسلام کرده و شما خدا را حمد و سپاس بگویید که این لیاقت را به شما و من داده که قربانی و هدیه شما را پذیرا شده و باید افتخار کنید که چنین فرزندی را تربیت کردهاید.
شما باید الگوی دیگران باشید و برادران و خواهران را یاری دهید که در این راه تلاش و کوشش کنند من از هیچکدام از برادرانی که در کنار من به شهادت میرسند بهتر نیستم و امیدوارم که در این جنگ که جنگ با کفار است ما بتوانیم موفق و پیروز باشیم .
مادر جان دوست دارم که بعد از من صبور باشید. دوست دارم که مانند حضرت زینب (ع) صبور و شجاع باشی و در غیبت من اندوه نخوری زیرا که خداوند در قرآن میفرماید: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون. مپندارید آنان که در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه آنان زندهاند و پیش پروردگاراشان روزی میخورند.
پدر و مار عزیزم! از قول من به مادر بزرگ و عموها و تمام اقوام و خویشان و همچنین دوستان و برادرانم و خواهر عزیزم سلام برسانید و احوال پرسی کنید، من معذرت میخواهم که نتوانستم به خدمت تک تک آنها برسم.
اگر عمر باشد مرا هزار و دویست
بجز خاک تیره مرا جایی نیست
انسان هر چند که در این دنیا زندگی کند در آخر باید سفر کند و به جهان آخرت بشتابد چه بهتر از اینکه انسان در راه حق و دفاع از میهن خود فداکاری و جانبازی کند.
در آخر از شما میخواهم که این چند بیت را روی قبرم بنویسید. البته اگر این کاغذ قبل از تهیه سنگ به دستتان رسید. امیدوارم که شما هم بپذیرید .
من شهیدی از شهیدان ره اسلامم
به ره مملکت و دین رفته و عادل نامم
سر و جان باخته رهبر و وطنم
آنکه از هر شهادت نهراسید منم
گرچه ناکام در ایام جوانی مردم
نوگلی بودم و از باد خزان پژمردم
لیک این مردن من زندگی جاوید است
مرگ سرخ است و هدفم امید است
عادل چگینی