عاشقی با جانبازی معنا می‌شود
کد خبر: 4123812
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۸

عاشقی با جانبازی معنا می‌شود

سیدمهدی حسینی، جانباز ملایری با بیان اینکه خدا دوست نداشت که من آسمانی و شهید شوم، گفت: در عملیات کربلای 5 بودم که ضربه‌ای به سرم خورد مانند ضربه‌ای که به یک کاسه مسی بخورد، زمانی که به من گفتند سیدمهدی چرا بیرون رفتی تازه متوجه شدم موج انفجار من را به بیرون پرت کرده بود. دو ماه به دلیل جراحت در ناحیه سر و چشم در بخش آی سی یو بیمارستانی در تهران بستری بودم و بعد از آن دیگر افتخار حضور در جبهه را نداشتم.

سید مهدی حسینی جانباز ملایریوصف هشت سال روزهای عاشقی در روزهای دفاع مقدس را نمی‌توان در میان واژه‌ها گنجاند و از مجنون‌هایی سخن گفت که بی‌ادعا و در راه علمدار برای دفاع از اسلام و انقلاب دل در گرو وصال نهادند و جان خویش را در کف دست گذاشتند و در میدان‌های جنگ تاختند.

بزرگ‌مردانی که امروز یادگار و سرمایه ارزشمند آن روزها هستند، آن‌قدر بی‌ادعا و گمنام که بسیاری از آن‌ها را نمی‌شناسیم و در این دنیای خاکی به قول خودشان از رفقا جا ماندند و زمینی شدند، بی‌درنگ یاد غزل حضرت حافظ که می‌گوید «در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی» و این بیت شعر که هر که در این راه مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند، می‌افتم.

مناسبت‌ها بهانه‌ای می‌شود تا بگردیم و سرمایه‌ها را پیدا کنیم و با آن‌ها گفت‌وگویی داشته باشیم. همزمان با سالروز میلاد قمر بنی‌هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) و روز گرامیداشت مقام جانباز به سراغ یکی از جانبازان ملایر رفتیم.

سیدمهدی حسینی، جانباز ملایری در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا از همدان با بیان اینکه متولد سال 1341 در یک خانواده مذهبی است، اظهار کرد: بنده دارای مدرک فوق‌لیسانس جغرافیا و برنامه‌ریزی هستم و در حال حاضر 60 سال سن دارم و بازنشسته آموزش‌ و پرورش هستم.

وی با گریزی به دوران نوجوانی و جوانی در سال‌های پیروزی انقلاب گفت: از همان دوران کودکی و دوران تحصیلات ابتدایی مرتب با مجامع مذهبی آشنا بودم و به کتابخانه می‌رفتم و با دوستان زیادی که جوانان انقلابی بودند در محافل انقلابی سال ۵۷ و یک سال قبل از آن شرکت می‌کردم.

جانباز دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه بعد از تظاهرات مردم به رهبری امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، ادامه داد: مبارزات مردمی دشمن را عصبی کرده بود، چراکه نمی‌خواست این انقلاب پا بگیرد. لذا، با گذشت دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی جنگ نابرابر را علیه ملت ما به راه انداختند.

وی گفت: این جنگ توسط صدام و با حمایت‌های مستقیم آمریکا و انگلیس بود که صدام را وادار کردند شهرهای جنوبی که ذخایر عظیم نفت و گاز برای ملت بود را به امید واهی خود به تصرف درآورند. با این وجود جنگ تحمیلی فرصتی دوباره شد تا فرزندان و جوانان انقلابی و ارزشی این کشور پای‌ کار آمده و با لبیک به امام خویش در صحنه حاضر شده و وجبی از خاک این کشور را به دشمن ندهند.

حسینی بیان کرد: در سال‌های ابتدایی جنگ، صدام با همه قوا و نیرو به میدان آمد و تعدادی از شهرهای مرزی و جنوبی را به تصرف درآورد که با رشادت‌ها و دلاوری‌های مردان آن روزهای حماسه دوباره شهرها از تصرف دشمن خارج شد.

جانباز دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه وجود فرماندهان کم سن و سالی چون شهید همت، شهید احمد متوسلیان، شهید باکری و... که هر کدام فرمانده لشکر شدند و ده‌ها گردان عملیاتی را هدایت می‌کردند و عملیات‌های بزرگی چون بیت‌المقدس و فتح‌المبین را رقم زدند خود مثنوی هزار من است، گفت: دوران دفاع مقدس درخشان‌ترین دورانی است که انقلاب اسلامی تجربه کرده و باید بیش از گذشته برای امروز و نسل جوان تبیین شود.

وی با اشاره به حضورش در جنگ و دفاع مقدس افزود: بنده در خردادماه سال 1360 به‌عنوان نیروی مردمی به اتفاق تعدادی از همکلاسی‌هایمان تصمیم گرفتیم که به منطقه برویم که در اردوگاه فجر ملایر یک دوره آموزشی 20 روزه را گذراندیم و 14 تیرماه به سرپل ذهاب اعزام شدیم؛ از آنجا با سازمان‌دهی صورت گرفته به خط مقدم جبهه که شهرک مهدی و تپه‌های مشرف به شهرک که مشرف به شهر قصر شیرین بود در پست نگهبانی فعالیت داشتیم و حدود دو ماه آنجا بودیم.

حسینی بیان کرد: 11 شهریورماه بود که با بچه‌های گردان انصارالحسین(ع) همدان با تلفیق بچه‌های ارتش که از پادگان ابوذر بودند قرار بود چند تا تپه را تسخیر کنیم که ساعت 12 شب به تپه‌هایی که عراقی‌ها مستقر بودند، رسیدیم؛ بین راه به ما گفتند وقت نماز است؛ در بین راه که می‌رفتیم فرمانده ما شهید فتحعلی مؤمنی و آقای مهدی زمانی بودند که بین راه نماز خوانیدم و دو دسته شدیم که در این عملیات تپه را از عراقی‌ها گرفتیم، اما یکی از تپه‌های بالادستی سقوط نکرد و عملیات ناموفق ماند و چند نفر از رزمندگان ما شهید شدند و من هم به خاطر موج انفجارها پرده‌های گوشم پاره شد و بعد برگشتم و درمان را ادامه دادم تا خوب شد.

وی گفت: با توجه به اینکه بنده دیپلم داشتم و برای دوره تربیت‌ معلم آزمون دادم و قبول شدم اما دلم با جبهه و جنگ بود که 30 آذرماه 1360 در عملیات مطلع‌الفجر دوباره با بچه‌ها شرکت کردیم؛ در آن عملیات بسیاری از رزمندگان شهید شدند، اما من در این عملیات آسیبی ندیدم.

جبهه را بر ادامه تحصیل ترجیح دادم

جانباز ملایری با بیان اینکه دوباره به ملایر برگشتم، افزود: اعلام کردند کسانی که برای تربیت معلم پذیرفته شدند برای ثبت‌نام بیایند و من چون جزو قبولی‌ها بودم به دانشسرای تربیت معلم تبریز رفتم و آنجا ثبت‌نام کردم که تا عید آنجا بودم. اکثر افرادی که آنجا بودند بچه‌های انقلابی بودند. عید دوباره به ملایر برگشتم دیدم بسیاری از دوستان و پدرم همه در منطقه هستند و بعد از تعطیلات نوروز به دانشسرا برگشتم؛ آن موقع عملیات بیت‌المقدس شروع شده بود و گروهانی از بچه‌های دانشسرا شکل گرفت که تصمیم گرفته بودیم به منطقه جنگی برویم، به ای ترتیب سازمان‌دهی و اعزام شدیم و بعد به پادگان دوکوهه و بعد از آن به اهواز انتقال پیدا کردیم و در عملیات بیت‌المقدس نیز به‌عنوان پشتیانی در آن عملیات کمک می‌کردیم.

وی ادامه داد: اما در خود عملیات حضور نداشتیم و با توجه به اینکه در سنگرهای پشتیبانی در عملیات سنگین بیت‌المقدس تبادل آتش بود در آن عملیات سنگرهای ما آماج توپخانه‌های عراقی قرار گرفت که حدود 15 نفر از 60 نفر بچه‌های تربیت معلم تبریز به شهادت رسیدند؛ یک ماه آنجا بودیم، گرچه عملیات موفق‌آمیز بود اما دلمان از شهادت دوستانمان شکسته شده بود.

سال 65 در عملیات کربلای 5 جانباز شدم

حسینی با بیان اینکه دوباره به تبریز برگشتیم، تصریح کرد: فرصت بعدی حضور بنده در دی‌ماه سال 65 در عملیات کربلای 4 و 5 بود که دوباره به منطقه رفتیم و یک دوره سه‌ ماهه در پادگان دزفول و آموزش‌های سنگین را دیدم و چهارم دی‌ماه سال ۱۳۶۵ در کربلا 4 شرکت کردم که به خرمشهر و آبادان رفتیم و به سمت اروند حرکت کردیم که عملیات لو رفته بود؛ در قایق بودیم که فرمان حمله و حرکت شروع شد، اما زمانی که به سه‌راهی رسیدیم، دیدیم که بلندگوها اعلام می‌کنند که گردان ۵۱ به عقب برگردد.

این جانباز ملایری اظهار کرد: گردان به عقب برگشت و در رفت و برگشت‌ها سه تا چهار قایق مورد هجوم قرار گرفت و تعدادی از رزمندگان ما شهید شدند. مدتی در پادگان دزفول بودیم که 22 دی‌ماه دوباره به آبادان برگشتیم؛ عملیات کربلای ۵ شروع شده بود و چند شبی ما را تا خط می‌بردند و برمی‌گشتند که تقریباً تا 28 دی‌ماه ما حرکت کردیم؛ همه جاده را عراق می‌زد و واقعاً دلهره داشتیم که کی عملیات شروع می‌شود.

تلاوت قرآن وجود و قلبمان را آرام می‌کرد

وی بیان کرد: در این میان دوستی به نام شهید علی‌محمد محمودی که از قاریان خوش صدای تالار قرآن ملایر بود و در آنجا و در آن عملیات هم به شهادت رسید با صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن و آیات سوره شمس را تلاوت کرد که با آن لحن زیبا همه ما به آرامش رسیدیم و همین آیات سکینه دل ما شد.

حسینی افزود: به خط رسیدیم و پیاده شدیم و در آن سنگرها مستقر شدیم؛ تبادل آتش بود و آتش نزدیکی سنگرها می‌آمد و آنجا در اثر موج انفجارها چند نفر از جمله رزمنده عاشوری شهید و تعدادی از جمله احمد بروجردی جانباز شدند. بسیار شرایط سختی بود که یک باره دیدم کسی پشتم زد و از من سؤال کرد چه خبر؛ شهید حجت‌الله عزیزی بود که در همان شب به شهادت رسید و من آنجا به یک باره حس کردم ضربه‌ای به سرم خورد به بیرون افتادم.

وی افزود: ضربه‌ای که به سرم خورد مانند ضربه‌ای بود که به یک کاسه مسی بخورد؛ به من گفتند سیدمهدی چرا بیرون رفتی، تازه متوجه شدم موج انفجار من را به بیرون پرت کرده بود. خونریزی داشتم، چفیه را به سرم بستند و دیگر متوجه نشدم که ما و چند نفر از مجروحان را به عقب برگرداندند. با انتقال ما به اهواز و بعد از آن به تهران، دو ماه در بخش آی سی یو بستری بودم؛ از ناحیه سر و چشم دچار مجروحیت شدم، انگار خدا من‌ را دوباره به زمین برگرداند و دوست نداشت که من آسمانی و شهید شوم.

حسینی با بیان اینکه امروز باید قدردان خون شهدا و رشادت‌های جانبازان باشیم، گفت: اگر امروز به جایی رسیده‌ایم به این دلیل است که ۲۵۰ هزار شهید در کشور از دست داده‌ایم که بیشتر این شهدا از نخبگان بودند که در این میان می‌توان از شهدای ملایری همچون احمدرضا احدی و داریوش ساکی نام برد.

وی اضافه کرد: در عملیاتی قرار بود پلی شکسته شود که فرمانده عملیات شهید تاجوک بود، برای بچه‌ها حالت رقابتی گذاشته بود که مثلاً می‌گفت هر کس زودتر مسیر را طی کند و برگردد برای انفجار پل می‌فرستم که بین این رقابت شهید امیری که از دوستان ما و استاد و حافظ قرآن بود موفق شد مسیر را برود. آن موقع به سمت پل رفت و خودش را به ستون‌های پل بست و منفجر کرد و به شهادت رسید. آن پل مقری برای ورود عراقی‌ها بود که می‌توانستند به سمت ما پیشروی کنند اما منفجر و منهدم شد.

شهدا از آب شب مانده هم پرهیز می‌کردند

این جانباز ملایری بیان کرد: بچه‌های ما اخلاصی داشتند که قابل وصف نیست حتی از آب شب مانده نیز پرهیز می‌کردند؛ یادم هست همین شهید امیری یک روز صبحانه وقتی به ما پنیر داده بودند برای بچه‌ها با یک کاسه کوچک سنگر به سنگر مغز گردو می‌آورد و می‌گفت خوردن پنیر به تنهایی مکروه است و این اخلاص رزمندگان ما بود. همچنین شهید محسن بهرامی مداح و معلم قرآن بود، دو تا از شهدا شهیدان سلطانی برادر بودند و برادرش جلویش شهید شد، اما به راهش ادامه داد و گفت حتی اگر برادرتان هم افتاد برای دفاع از اسلام ادامه دهید؛ در واقع آنها اسطوره‌ای بزرگی برای همه ما هستند. با شرایطی که داشتم دیگر فرصت حضور در جنگ برایم فراهم نشد و بعد از آن به‌عنوان معلم در آموزش و پرورش خدمت کردم.

وی با بیان اینکه از سال 61 معلم بودم و تا 65 که در عملیات کربلای 5 جانباز شدم در آن مناطق فعالیت معلمی را داشتم، افزود: بعد از مجروحیت پیگیری کردم و ادامه تحصیل دادم و لیسانس ادبیات فارسی گرفتم و از سال ۶۸ مدیر دبیرستان ایثارگران بودم و سال 78 اولین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر ملایر به‌عنوان منتخب مردم یک دوره چهار ساله تا 82 خدمت داشتم و با توجه به اینکه علاقه‌مند به مسائل شهری و جغرافیای شهری بودم در دانشگاه آزاد در سال ۸۱ فوق‌لیسانس جغرافیای شهری گرفتم.

حسینی اضافه کرد: دی‌ماه 81 با تعدادی از اساتید و دانشجویان برای گذراندن یک اردوی تفریحی، آموزشی به جنوب رفتیم که در مسیر بوشهر به بندرعباس اتوبوس به دره سقوط کرد؛ ۲۹ نفر بودیم که 19 نفر کشته شدند و ۱۱ نفر که من یکی از آنها بودم در بیمارستان چند ماه بستری بودم، اما به خواست خدا دوباره به چرخه زندگی برگشتم.

این جانباز ملایری با بیان اینکه چهار فرزند دختر دارد، گفت: همه فرزندانم تحصیلات عالیه دارند و موفق هستند. همسرم به‌عنوان یک بانوی نمونه و اسوه صبر در همه لحظات کنار من بوده و در تربیت فرزندانم نقش مؤثری را ایفا کرده‌ است که از خدا می‌خواهم همیشه سلامت و سربلند باشد.

وی ضمن تبریک روز جانباز به همه جانبازان سرزمین ایران اسلامی بیان کرد: ان‌شاءالله که همیشه در راستای خدمت به اسلام و انقلاب و پیرو واقعی حضرت ابوالفضل(ع) باشیم.

گفت‌وگو از فاطمه رحمتی ملایر

انتهای پیام
captcha