فلق؛ نوری پس از تاریکی
کد خبر: 4127253
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۹
گفتارهای تفسیری امام موسی صدر/ ۳

فلق؛ نوری پس از تاریکی

«فلق» به معنای پگاه و نیز شکافتن است. اگر پگاه را دیده باشید، نور سپیده‌دم شب را می‌شکافد و صبح به یک‌باره پدیدار نمی‌شود. فلق اصطلاحاً به معنای پگاه است و قرآن نیز می‌گوید: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ...؛ شکافنده صبح» پس فلق نوری است که پس از تاریکی می‌آید.

امام موسی صدر

«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و به‌منظور  آشنایی این نیروها با آموزه‌های اسلام ارائه شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درس‌گفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش‌رو به تفسیر سوره فلق اختصاص دارد که در این گفتار، امام موسی صدر ضمن توضیح واژه «فلق»، به دو تفسیر درباره آیه «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» و چند نکته تربیتی درباره حسادت می‌پردازد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ، وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ، وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان، بگو پناه مى‌برم به پروردگار سپيده‌دم، از شر آنچه آفريده، و از شر تاريكى چون فراگيرد، و از شر دمندگان افسون در گره‌‏ها، و از شر هر حسود آن‌گاه كه حسد ورزد.»

«فلق» به معنای پگاه و نیز شکافتن است. اگر پگاه را دیده باشید، نور سپیده‌دم شب را می‌شکافد و صبح به یک‌باره پدیدار نمی‌شود. فلق اصطلاحاً به معنای پگاه است و قرآن نیز می‌گوید: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ...؛ شکافنده صبح» (انعام، 96) پس فلق نوری است که پس از تاریکی می‌آید. قرآن نیز به تو می‌گوید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، پناه می‌برم به پروردگاری که تاریکی را می‌شکافد. با توجه به «...فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى...؛ شکافنده هسته و دانه» (انعام، 95) و با نظر به اینکه حیات نوری است پس از عدم و ظلمت، یعنی بگو پناه می‌برم به پروردگار حیات؛ حیاتی که چونان نور ظلمت عدم را از میان می‌برد. پس چرا پناه می‌برید به جن، کسانی که خود آفریده و بنده‌اند، کسانی که در برابر پروردگارشان نه سودی در اختیار دارند و نه زیانی، نه مرگی، نه حیاتی و نه رستاخیزی. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، جهت دادن به عادت و تصحیح خطایی شایع است.


بیشتر بخوانید:


«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، چه کسی شایسته‌تر از خالق هستی است تا از شر خلقش به او پناه آوری. «وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ»، «غاسق» یعنی تاریکی مطلق. قرآن در جای دیگر می‌گوید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ؛ از هنگام زوال خورشید تا آن‌گاه که تاریکی شب فرا می‌رسد، نماز را برپای دار.» (اسراء، 78) «غَسَقِ اللَّيْلِ» یعنی تاریکی شب و «وَقَبَ» یعنی فراگیر شدن. من پناه می‌آورم به خداوند، به پروردگار پگاه، از شر همه مخلوقات و از شر شب تیره. شب نیز از مخلوقات است، اما چرا قرآن شب و تاریکی را به صراحت ذکر کرده است؟ زیرا شب پوششی است برای کسی که در قلبش مرض است و برای اشرار. دزدی‌ها، توطئه‌ها و ایجاد مصیبت‌ها و مشکلات، بیش از همه وقت، در شب‌های تیره و تار روی می‌دهد. پس، مقصود از اینکه می‌گوییم از شر تاریکی آن‌گاه که فراگیر می‌شود، شروری است که در شب رخ می‌دهد و آدمی منشأ و زمان شکل‌گیری آن را نمی‌داند؛ در این هنگام پناه می‌بریم به پروردگار خالقی که شب و روز برای او یکسان است و کسی که «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ؛ نظرهای دزدیده را و هر چه دل‌ها نهان داشته‌اند، می‌داند.» (غافر، 19) و کسی که «...لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ...؛ به قدر ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از خدا پنهان نیست.» (سبأ، 3) و کسی که شب را چونان روز می‌بیند و در تاریکی می‌بیند آنچه در روشنایی می‌بیند. به چنین پروردگاری پناه می‌بریم از شرور مخلوقات به‌طور عام و از شرور شب و تاریکی به‌طور خاص. تا اینجا موضوع روشن است، اما دو آیه بعد فقراتی اساسی‌اند که خواهش می‌کنم خوب به آنها توجه کنید.

اسارت احساس و شعور

«وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»، نخست معنای لفظی را توضیح می‌دهم. «نفاثات» جمع «نفّاثه» است. نفّاثه شاید صفت زنی باشد که در گره‌ها می‌دمد. «عُقَد» جمع «عقدة» است. پس «نَفّاثة فِی العُقَد» یعنی زنی که بر گره‌ها می‌دمد. احتمال دیگر آن است که «نفّاثه»، صیغه مبالغه مانند علامه و فهّامه باشد و بر مرد و زن یکسان اطلاق شود. در این صورت، نفّاثه یعنی کسی که بسیار می‌دمد. در حالت دوم، معنای آیه چنین می‌شود که ما از شر مردان و زنانی که بسیار در گره‌ها می‌دمند، به خدا پناه می‌آوریم.

این فقره دو تفسیر دارد که تفسیر نخست بسیار شایع است. در این تفسیر، آیه به سحر، گره، جادوگری و ایجاد مشکل برای مردم معنا شده است. به اعتقاد ما، سحر، چیره شدن بر احساس و شعور آدمیان است، چنانکه قرآن در داستان موسای نبی و ساحرانی که در مقابل او هستند، می‌گوید: «قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى؛ ناگهان از جادویی که کردند، چنان در نظرش آمد که آن رسن‌ها و عصاها به هر سو می‌دوند.» (طه، 66) «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ» یعنی به خیال مردم آمد که طناب‌ها و عصاهایی که ساحران آماده کرده بودند، حرکت می‌کنند، اما واقعا حرکتی نداشتند. از این‌رو، می‌گویند سحر، چیره شدن بر اعصاب مسحور و مردم است. گویی که به اتفاقی واقعی می‌نگرند، در حالی که اصلا اتفاقی نیفتاده است. در بسیاری از اوقات، ساحر از تلقین استفاده می‌کند. می‌خواهم مثالی بزنم، هر چند شاید مثالی ناپسند باشد، اما مسئله‌ای است که رواج دارد. مردی ازدواج می‌کند، اما احساس می‌کند ناتوانی جنسی دارد. ناتوانی جنسی در بسیاری از افراد هست و امری طبیعی است که از اعصاب یا جسم یا مشکل دیگری ناشی می‌شود. پزشکان برخی از انواع ناتوانی جنسی را درمان می‌کنند، اما برای برخی از ناتوانی‌ها هنوز درمانی نیافته‌اند. بی‌شک، درمان این دسته از بیماری‌ها هم پیدا خواهد شد، زیرا پزشکی پیشرفت خواهد کرد. این حالت نیز مانند همه بیماری‌ها ناتوانی روانی یا بیماری عصبی است، اما این بیماری وقتی پیچیده می‌شود که بیمار با تلقین به خود، گمان می‌برد که سحری برای او نوشته و گره زده‌اند. چنین احساسی بر ناتوانی‌اش می‌افزاید، زیرا ریشه این بیماری غالبا ضعف اعصاب است. در این صورت است که به رمالان، جن‌گیران، گمراهان و گمراه‌کنندگان متوسل می‌شود و از آنان می‌خواهد تا گره را بگشایند. ما به این مسئله اعتقادی نداریم و می‌گوییم مرد مریضی است که با تلقین به خود، گره کارش را کورتر کرده است. پس، راه درمانش این است که به پروردگار پگاه، به خداوند پناه بیاورد و باور داشته باشد که آدمی در برابر پروردگارش هیچ اختیاری ندارد و هیچ انسانی نمی‌تواند به دیگری آسیبی برساند، مگر آنکه خداوند بخواهد. با این کار، تلقین‌هایش درمان می‌شود، اما از نظر جسمانی و عصبی باید نزد پزشک برود تا او را معالجه کند.

قرآن کریم نیز به این عادت اشاره می‌کند، به افسونگرانی که در گره‌ها می‌دمند و مشکلاتی خیالی، غیرواقعی و تلقینی برای مردم ایجاد می‌کنند. قرآن می‌گوید: «بگو: پناه می‌آورم به پروردگار پگاه» تا از تلقین‌ها و مشکلاتشان رها شوی. این افراد مشکلات بسیاری ایجاد می‌کنند. من خود در میان مراجعانی که دارم، با کسان بسیاری روبرو شده‌ام که بدبختی‌هایی از این دست داشته‌اند. خانواده‌ای را دیدم که زندگی و روابط بسیار خوبی داشتند، اما در اثر سخن ساحران و نوشته طلسم‌کنندگان، زندگی‌شان از هم پاشید و حتی به مرگ مرد خانواده انجامید. مصیبت این خانواده را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم و چه بسیارند چنین مصیبت‌ها و سختی‌هایی. شک نداشته باشید که این مسئله، تلقین است و ریشه و اصلی ندارد و هر گاه ترس داشتید، سوره ناس و فلق را بخوانید و مطمئن باشید که اگر به پروردگار پگاه پناه می‌آورید، نمی‌توانند بر شما چیره شوند. انسان باید در ناتوانی‌ها و بیماری‌ها به متخصص مسئله که همان پزشک است، مراجعه کند.

خطرناک‌ترین افراد بشر

این توضیحات، تفسیر نخست این آیه بود و روایات بسیاری نیز درباره آن وجود دارد. من پیش از این نیز گفته‌ام، تفسیری که می‌گویم، همه تفسیر آیات نیست. قرآن معانی بسیاری دارد و چه بسا ما پاره‌ای از معانی آن را درنمی‌یابیم. بی‌شک، قرآن معانی ژرفی دارد که در آتیه برای بشر روشن خواهد شد. من آنچه از قرآن می‌فهمم، می‌گویم و آنچه پیش از این درباره قرآن نوشته شده است یا بعدها نوشته خواهد شد، انکار نمی‌کنم.

اکنون به تفسیر دوم آیه «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» می‌پردازیم که من آن را بیشتر می‌پسندم. تا همین امشب گمان می‌کردم این تفسیر از یافته‌های خودم است، اما هنگامی که به تفسیر محمد عبده ـ رحمة الله علیه ـ مراجعه کردم، دریافتم که این معنی از آن اوست و او بر من و بسیاری از مفسران و غیرمفسران در این مسئله و بسیاری مسائل دیگر پیشی دارد. محمد عبده می‌گوید که «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» کنایه از سخن‌چینان، غیبت‌کنندگان، مفسدان و کسانی است که می‌کوشند با سخن، زمزمه و وسوسه، در کارهای مردم گره ایجاد کنند، آنها را پیچیده کنند و دوستی و برادری مردم را از میان ببرند. سپس می‌گوید نسبت به خبرچین هوشیار باش، او نزد تو چیزی می‌گوید که تو گمان می‌بری در آن صادق است، زیرا سخن‌چینان روحیات تو را می‌شناسند. از این‌رو، سخن یا اشاره یا گله‌ای از دوست تو می‌گیرند، سپس با برنامه‌ای خاص آن را برجسته و بزرگ و برای تو بازگو می‌کنند. تو می‌بینی که این سخن از دوست توست، زیرا بخش‌هایی از این نقل قول از کلام او گرفته شده است. سپس، نزد دوست دیگر تو می‌روند، از تو نزد او سخن‌چینی می‌کنند و از همین راه، رشته دوستی تو و دیگران را پاره می‌کنند. این‌گونه میان زن و شوهر، دو برادر، دو دوست و مردم را به هم می‌زنند، سخن‌پراکنی می‌کنند و میان مردم اختلاف می‌افکنند. اینان خطرناک‌ترین افراد بشر هستند.

غیبت‌کننده، دروغگو، سخن‌چین و منافق، کسانی‌ هستند که روابط میان مردم را مخدوش می‌کنند. مردم جامعه بنابر پیمان‌ها و تعهدهایی با هم زندگی می‌کنند. این پیمان‌ها و تعهدها همان عقد برادری، دوستی، ازدواج، همکاری، معامله و امثال این‌هاست. اینان با سخنان، وسوسه‌ها، نفس‌ها و دمیدنشان، این رشته‌های پیوند را می‌گسلند، اما چرا از این افراد با عبارت «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» یاد شده است؟ محمد عبده در توضیح این مسئله می‌گوید در زمان جاهلیت برای حل پاره‌ای مسائل، رمالان به طناب گرهی می‌زدند، سپس وردها و طلسم‌هایی بر آن می‌خواندند و به گره می‌دمیدند، دوباره آن را می‌گشودند و می‌گفتند این عقده و رشته از بین رفت و مشکل پایان یافت. آنان به این شکل، به آن شخص القا می‌کردند که گره کارش باز شده است، اما در واقع گرهی در کار نبوده، بلکه ترس و گره و ضعف اعصابی بوده است که با تلقین ایجاد شده بود و با تلقین هم از بین رفت و چون آنان در گره می‌دمیدند و آن را باز می‌کردند، خداوند هم کسانی را که سخنانشان مانند دمیدن در گره است، به آنان تشبیه کرده است. آنان علقه و رشته دوستی و برادری را میان مردم پاره می‌کنند. ما به خداوند و پروردگار پگاه پناه می‌آوریم، از شر کسانی که میان مردم جدایی می‌افکنند. این شر یکی از خطرناک‌ترین شرور بشری است. از این‌رو، خداوند در آیه دوم می‌فرماید: «پناه می‌برم به پروردگار پگاه از شر مخلوقات.» شر مخلوقات همه را در بر می‌گیرد، اما همان‌گونه که گذشت، در آیه بعد، شب را به‌طور خاص ذکر کرده و در این آیه نیز «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» را به‌طور خاص آورده است.

با حسود چه می‌توان کرد؟

و اما نکته بعدی؛ پس از شر شب و شر دمندگان افسونگر، حسادت را ذکر می‌کند: «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ.» حسد و خطرهایش بر شما پوشیده نیست، اما برخی نکات درباره حسادت وجود دارد که در ضمن حدیثی برای شما می‌گویم: «حسد نیکی‌ها را از میان می‌برد، چونان آتش که هیزم را از بین می‌برد.» حسد از پرفسادانگیزترین، بدترین و بزرگترین گناهان بندگان است. در حدیث آمده است که حسادت‌کننده چون کافر، منکر و معترض به خلق خداوند است، نمی‌تواند آنچه را خداوند به بندگانش داده است، تاب بیاورد. خداوند به کسی علم، مال، موفقیت، نعمت و ثبات داده است، اما من به جای اینکه تسلیم اراده خداوند باشم، حسادت می‌ورزم، یعنی با قلب خود به کار خداوند و نعمتی که عطا فرموده، اعتراض می‌کنم. پس یکی از شدیدترین گناهان و پرخطرترین آنها حسادت است. آدمی نمی‌تواند حسود را نادیده بگیرد، زیرا دشمن معمولی به‌طور طبیعی در کمین آدمی می‌نشیند و این خطر بزرگی است، اما چنانکه می‌دانید، نمی‌توان حسود را درمان کرد. با حسود چه می‌توان کرد؟ اگر محبتت را افزون کنی، بیشتر حسادت می‌کند. اگر از نعمتی که خداوند به تو عطا کرده، به او بدهی، باز هم حسادتش بیشتر می‌شود. اگر او را احترام کنی، شعله‌های حسادتش فزونی می‌یابد. هیچ درمانی ندارد، مگر اینکه به پروردگار پگاه متوسل شوی تا تو را از شرش حفظ کند.

نکته تربیتی مهم دیگری درباره «اذا حَسَدَ» وجود دارد که خواهش می‌کنم به آن توجه کنید. بسیاری از ما و چه بسا بنا به طبیعت خود، حسد می‌ورزیم و جای ملامت هم نیست، زیرا خلقت آدمی این‌گونه است. برخی اراده‌ای ضعیف دارند، برخی دیدشان ضعیف است، برخی خوب حرف نمی‌زنند، برخی صدایشان آهسته است و برخی نیز به سبب وراثت یا محیط یا تربیت حسودند و در قلبشان، حسادت وجود دارد. گناه چنین کسی که این‌گونه آفریده شده است، چیست؟ باید خود را درمان کند، اما چگونه؟ باید حسادت را سرکوب کرد. اگر کسی حسادت ورزید، اما حسادتش را نادیده گرفت و به مقتضیات حسدش عمل نکرد، در این صورت، حسد کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود تا اینکه بمیرد. حسد آدمی را وامی‌دارد تا بر ضد کسی سخن بگوید، توطئه بچیند و مشکلاتی برایش ایجاد کند، اما اگر حسادت را نادیده بگیریم و از آن پیروی نکنیم، آهسته آهسته حسد کمتر می‌شود تا اینکه از میان می‌رود. حسادت با سرکوب کردنش از میان می‌رود، برخلاف دیگر امیال آدمی. فی‌المثل، اگر فطرت یا غریزه جنسی یا غریزه مدنیت در آدمی سرکوب شود، از بین نخواهد رفت، بلکه به عقل باطن راه می‌یابد و مشکلات و دشواری‌های دیگری می‌آفریند. این مسئله در مورد اموری است که از طبیعت آدمی نشئت می‌گیرد، اما آنچه خارج از طبیعت آدمی است، این‌گونه نیست. اگر بیماری‌هایی مثل حسد، ترس، بخل و وسواس را که مرضی در فطرت آدمی هستند، سرکوب کنیم، از میان می‌روند و پایان می‌یابند. از همین‌روست که در حدیث شریف رفع نیز از حسد یاد شده است، یعنی کسی که در قلبش حسادت دارد، تا هنگامی که سخنی نگفته باشد، توطئه‌ای نچیده باشد و کاری بر ضد کسی که به او حسادت می‌ورزد، انجام نداده باشد، حسادتش کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود، تا اینکه از میان می‌رود. چنین کسی به سبب حسادتش عقابی ندارد و بی‌شک خداوند او را می‌بخشاید و درمانش می‌کند. قرآن کریم نیز با عبارت «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»، به همین مسائل اشاره دارد. اگر کسی حسادت نورزد، شری برایش نیست. این مسئله به‌طور طبیعی به این معناست که حسادت، شر و فساد و فتنه است و اگر حسود حسادت خود را عملی کند، باید از شر او به خدا پناه ببریم، اما اگر حسود کاری نکرد، به این معناست که شری ندارد.

قرآن کریم در چارچوبی تربیتی، حسد را این‌گونه درمان می‌کند و به حاسد هشدار می‌دهد که اگر به سبب حسادت، کاری صورت دهی و سخنی بگویی، هم عقاب خواهی شد و هم حسادتت فزونی می‌یابد و درمان هم نمی‌شود. اگر می‌خواهی از حسد رها شوی، ساکت شو! دردسر برای کسی ایجاد نکن و از خداوند بخواه که درمانت کند و شفایت دهد و طبیعتا تو هم سلامتی خود را بازخواهی یافت، اما اگر حسادت را ادامه دهی و چیزی بگویی تا دلت خنک شود و آرام بگیری، نتیجه عکس خواهی گرفت و حسد تو افزون و افزون‌تر می‌شود.

بهترین راه برای رهایی از شرور

بنابراین، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» اشاره دارد به آفریننده مخلوقات و ایجادکننده نور، نور سپیده‌دم پس از سیاهی شب و نور حیات پس از سیاهی عدم. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، پناه می‌آورم به پروردگار سپیده‌دم و نه به شخص یا جن یا موجود دیگر. به خدا پناه می‌آورم از شر همه آفریده‌هایش و به‌طور خاص، پناه می‌آورم به خدا از شرور شب‌هنگام، شرور سخن‌چینی و فساد و فتنه، شرور جادو و کفر و در پایان نیز از شرور حسد. از شرور و خصوصا این شرور سه‌گانه، به خدا پناه می‌آوریم. در احادیث آمده است که بهترین راه برای رهایی از شرور خلق خدا، شرور دمندگان در گره‌ها، شرور حاسد و شرور شب‌هنگام، خواندن سوره‌های فلق و ناس است، اما نه فقط خواندن با زبان، بلکه خواندن با قلب و عقل.

در حدیث آمده است که پیامبر(ص) هر شب در ابتدای شب، این دو سوره را قرائت می‌کرد و به یارانش، کسانی که از این شرور بسیار رنج می‌بردند، خواندن این دو سوره و تفکر در آنها را توصیه می‌کرد. اگر این دو سوره را با قلب و عقل و زبان بخوانیم، آرامش می‌یابیم و بنابر تفسیر یکی از مفسران بزرگ، در پناه خدا احساس آرامش می‌کنیم، زیرا با آرامش در سایه‌سار پروردگار سپیده‌دم و پروردگار مردم خواهیم بود و هیچ دستی بالاتر از دست خداوند نیست.

همه هستی مخلوق و در اختیار اوست و در برابرش ناچیز است. اگر پروردگار سپیده‌دم و پروردگار مردم پشتیبان ما بود، هیچ‌کس نمی‌تواند به ما آسیبی برساند، اما به شرط اینکه با زبان و قلب و عقلمان به یاد خدا باشیم تا آرامش بیابیم و از همه شرور و آفت‌ها در امان باشیم.

محبوبه فرهنگ 

انتهای پیام
captcha