به گزارش ایکنا از همدان، شهید ستار ابراهيمى هژير در سال 1335 در يكي از روستاهاي رزن به نام قاليش همدان چشم به جهان گشود. در دامن پاك خانوادهاي كشاورز و محروم پرورش يافت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد . تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ولي از آنجايي كه خانواده سخت به نيروي بازوان پر توان وي محتاج بود ترك تحصيل كرد و در كنار پدر و همدوش او به كار كشاورزي پرداخت . در سن 16 سالگي براي كار راهي تهران شد و به كارگري مشغول شد تا بتواند کمک بيشتري به خانواده نمايد.
سال 1355 به خدمت سربازي رفت و در پايگاه نوژه همدان در كنار خدمت سربازي توانست مدرك تحصيلي سوم راهنمايي را اخذ نمايد . بر اين باور بود كه انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و شكوفا ساختن و به فعاليت در آوردن استعدادهاي بالقوه خويش علاوه بر كار بدني به پرورش روح و عقل هم نيازمند است.
پس از اتمام دوره سربازي در سال 1357 ازدواج کرد. اين دوران همزمان شده بود با اوج گيري مبارزات مردم بر عليه حکومت شاه خائن.
او نيز با اين سيل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ايران به پيروي از امام بزرگوار نداي رهايي مستضعفين از زير ظلم وستم مستكبرين را سر دهد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي(سابق) رزن به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت.
روزي که امام (ره) دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر كرد او بي درنگ به سپاه پيوست و از طرف سپاه ماموريت يافت تا در دادگاه انقلاب اسلامي همدان مشغول خدمت شود .در روزهاي اول انقلاب كه گروهكها مانند قارچ در گوشه و كنار ايران ميروييدند و مخالفت با احکام الهي را زمزمه مي کردند، او با كمال قدرت در برابر توطئههاي شوم شيطاني آنان ايستادگي ميكرد. در سال 1360 وقتي يكي از منافقين را دستگير و به دادگاه منتقل ميكردند براثر انفجار نارنجك همراه منافق، شديدا مجروح و يكي از همرزمانش بنام احمد مسگريان به شهادت رسيد.
مدتي در بيمارستان اكباتان همدان بستري بود و پس از بهبودي دوباره به محل ماموريتش بر گشت .
با آغاز تجاوز حاکمان بعثي عراق به ميهن اسلامي ايران، اوخواستار حضور در جبهه براي دفاع ازکشور بود و پس از پيگيري هاي زياد توانست در سال 1360 عازم مناطق جنگي سر پل ذهاب شود. در اين منطقه از ناحيه دست مجروح شد.
بعد از آن در اكثر عملياتي که ايران براي مقابله با تجاوز ارتش عراق که به نمايندگي از دنياي ظلم وستم بود، شجاعانه شركت داشت، عملياتهایی مانند 11 شهريور - ثارالله - فتح المبين - بيت المقدس - و الفجرمقدماتي - رمضان - والفجر 2 - و الفجر5 – ميمك- خيبر - و الفجر 8 - كربلاي 4 و كربلاي 5 .
او در اين مدت 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد . ازسال1361 به صورت كادر ثابت لشکرانصارالحسين(ع) در آمد و در واحدهاي مختلف خدمات شاياني را از خود به يادگار گذاشت.
پس از مدتي به فرماندهي گردان 155 لشگر انصار الحسين(ع) انتخاب شد كه گردان تحت فرماندهي اش در اكثر عملياتها شركت جست و برگههاي زريني از فتوحات سپاه اسلام را به خود اختصاص داد. در عمليات كربلاي 4 وقتي يكي از برادرانش به نام صمد ابراهيمي به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال جنازه برادرش را به پشت خط داشت ,اما اين كار را انجام نمي دهد و در جواب برادراني كه علت را از ايشان جويا مي شوند ,پاسخ مي دهد كه چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند .برايم فرق نمي كند كه برادرم باشد يا نباشد .همه رزمندگان براي من برادرند.
در عمليات كربلاي 4 مجروح مي شودو مدت 72 ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد .وقتي شب هنگام يكي از مزدوران بعثي قصد نزديك شدن به قايق را داشت وي با كلت كمري او را از پاي در مي آورد و موفق به فرار ميگردد .با وجود زخمهائي كه در تن رنجور خويش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمي گردد. در عمليات کربلاي 5 گردان 155 به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وبالاخره لحظه موعود و ديدار يار فرا مي رسد.
لحظه وصال فرا مي رسد ودر تاريخ 12 اسفند ماه 1365 بر اثر تركش گلوله توپ به آرزوي ديرينه اش كه سالها به دنبال او بود نائل مي گردد و برجام سرخ شهادت عاشقانه بوسه مي زند.
او رفت و در فناي خويش بقا يافت و باقي گشت و با شهادت خويش بار ديگر حقانيت و مظلوميت پيروان صالح سالار شهيدان ، معلم بزرگ شهادت را به اثبات رساند تا خداي شهيدان به ما نيز توفيق ادامه راه سرخ شهيدان را عطا فرمايد.
از ستار ابراهيمي5 فرزند به يادگار مانده است.
متن وصیت نامه جاج ستار ابراهیمی به این شرح است؛
«بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها الذين آمنو اذكروا نعمه الله عليكم
اى اهل ايمان به ياد آوريد نعمتى را كه خداوند نصيب شما ساخت
در اين زمان كه ما زندگى مى كنيم بعد از 1400 سال دوباره نسيم اسلام وزيدن گرفته و دارد از خفقان بيرون مى آيد و اسلام زمان پيامبر (ص) و على (ع) تكرار مى شود و جهان را متوجه خود كرده است و تمام مسلمين و مستضعفين را زير پرچم خود آورده است.
مستكبرين و دشمنان كه در رأس همه آنها آمريكا و شوروى و اسرائيل جنايت كار است به اين آسانى نخواهند گذاشت كه حكومت اسلامى جهان شمول شود و اسلام براى محكم شدن ريشه هايش نياز به فداكارى و جانبازى و از خود گذشتگى روحانيون و جوانان و تمام اقشار مسلمين را دارد .
به خاطر اسلام است که مطهرى ها و بهشتى ها و رجائى ها و باهنرها و ... هزاران شهيد والامقام ديگر را از دست مى دهيم تا اسلام پا برجا باشد. با اين اوصاف ديگر چه چيز باعث درنگ ما شده است و نمى گذارد خود را به قافله آنها برسانيم .
خداوندا ما را جزء سربازان خودت قرار ده كه سربازان تو هميشه پيروز هستند. خداوندا ما را جزء حزب خودت قرار ده كه حزب تو هميشه پيروز است . خداوندا ما را قدرتى عنايت كن تا تمام دشمنانت را از روى زمين نيست و نابود كنيم. خداوندا به ما صبر و استقامت عنايت كن تا آخرين قطره خونمان پرچم الله اكبر تو را بر دوش حمل كنيم و در جهان برافرازیم. خداوندا به ما توفيق ده تا تمام دشمنانت از سازمان منافقين وحزب امت گرفته تا چريكهاى فدايى خلق و پيكار و ديگر سازمانهاى كفر و الحاد را از صحنه گيتى برداريم و جهان را براى ظهور امام زمان (عج) مهيا كنيم.
آمين.
اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمد رسول الله. اشهد ان اميرالمومنين عليا ولى الله .
من حاج ستار ابراهيمى فرزند مراد على در كمال صحت و سلامت وصيت خود را اين چنين بازگو مى كنم :
همسرم در اين زمانى كه قرار گرفته ايم تمام نيروهاى جهان به جز تعداد اندكى از آنها همه با هم، هم پيمان شده اند كه اين صداى الله اكبرى كه از ايران اسلامى به رهبرى نايب امام زمان, امام خمينى بلند شده در گلوها خفه كنند. به شما سفارش مى كنم كه هيچگاه امام را تنها نگذاريد و سخنان امام را مو به مو اجرا كنيد و سعى بر اين داشته باش زينب وار زندگى كن و به بچه ها تربيت ياد بده و محبت امام عزيز را در دل مهدى و دخترانم زياد كن که چراغ راهمان اينها هستند .
اى همسر عزيز اگر جنازه بنده به دستتان نرسيد به پدر و مادرم دل دارى بده. خودت ميدانى من اسير نخواهم شد چونكه از دشمن خدا نفرت دارم. بعد از من بزرگ خانه و مرد خانه مهدى مى باشد به شرط اينكه شما زينب وار زندگى كنيد تمام زندگى مال شماها است.
همسرم به بچه ها واقعيت را بگو و دروغ نگوييد که پدر رفته به دزفول و بر مى گردد و بگو پدرتان عاشقانه در راه خدا و براى رضاى خدا جنگيده و شهيد شده است و اگر جنازه ام به دستتان رسيد حتما در همدان دفن نمائيد چونكه من نمى خواهم بچه هايم در روستا زندگى نمايند و از تمام آشناها برايم حلاليت بخواهيد.
در مرگ من گريه و زارى ننمائيد كه دشمنان شاد خواهند شد. ديدار در قيامت و خرج دفن و مراسم از اموال خودم باشد.
والسلام عليكم
به اميد پيروزى اسلام»
روحت شاد سردار
خوشا ب سعادت این شهید بزرگوار و همسر شریفشون
من تازه کتاب دختر شینا رو خوندم و با این شهید بزرگوار آشنا شدم
چقدر برای امثال ماها جانفشانی کردند و چقدر زندگیشونو وقف امنیت و آرامش ما کردند، با اینهه، آخر کار میگن ما هیچ کاری نکردیم...آدم خیلی شرمنده میشه وقتی میبینه همچین کسایی اینهمه خدمت کردند و زحمت کشیدن و ما هنوز یه گام هم برای اسلام و انقلاب و خدمت ب مردم عزیز برنداشتیم...ما هم باید عزممون رو جزم کنیم برای خدمت ب اسلام و نظام مقدس و مردم شریفمون ...ان شاءالله توفیق پیدا کنیم و مثل شهدا زندگی کنیم
همیشه نام شهیدان را زندگی دخترانم زنده نگه خواهم داشت ,که چقدر مدیون آنهاییم
کاش بتوانیم در روز قیامت در مقابلشون رو سفید باشیم!
التماس تفکر برای مسئولین...!
روح پدر مهربان تان نیز همچون مادر نازنینتان غرق نور و آرامش ابدی (زندگی سراسر عشق و نبرد و تلاشش به من این درس رو داد که میشه عاشق بود عاشق خدا ، عاشق امام و رهبر ، عاشق همسر و فرزند و با قلب عاشقت میشه هر لحظه آماده دل کندن از این دنیای خاکی باشی ) خوشا آنان که سبکبال زیستند و سبکبال تر رخت بر بستند.
شهید بزرگوار التماس شفاعت ...
من کتاب دخترشینارو خوندم همراه با خاطرات خوب وبدش خندیدم وگریه کردم ...واقعا مامدیون شهدا وخانواده های بزرگوارشون هستیم...ان شالله شهدا شفیعمان باشند و ان شالله قدرشان رابدانیم
کتاب دختر شینا خاطرات این همسر شهید رو هم خوندم بهتون پیشنهاد میکنم
اگه رفتم خبرتون میکنم
التماس دعا
کتاب دختر شینا خاطرات این همسر شهید رو هم خوندم بهتون پیشنهاد میکنم
اگه رفتم خبرتون میکنم
التماس دعا
شهدا شرمنده ایم...
درود بر همه شهدا.بخصوص شهید ابراهیم هادی و شهید ستاری... روح خانم محمدی شاد..
من چند دقیقه ای میشه کتاب دختر شینارا خواندم و تمام کردم.واقعا از ته دل زار زدم. به عشق و علاقه وایثار ستودنی این شهیدو همسرشون غبطه خوردم و از ته دلم براشون رحمت ومغفرت ابدی راخواستم.خوشابه سعادتشون که فهمیدند چگونه زندگی کنندو مرگی که گریزی ازش نیست را با روی بازو بهترین شکل پذیراشدندو من هنوز اندر خم یک کوچه ام. ازشون استعانت و دعا وکمک میخواهم که راه راست و به من و بچه هام هم نشون بدن.راهشون مستدام
التماس دعا
من سال ۹۴ کتاب دختر شینا راخواندم حالا با گذشت ۵ سال وقتی دوباره سری به کتابهایم زدم این کتاب را دیدم و دلم هوای خنده ها و گریه هایم را با قدم خیر کرد و دوباره شروع به خواندن کردم
روح تمامی شهدا شاد
من کتاب دختر شینا را که مربوط به همسر بزرگوار شهید حاج ستار ابراهیمی هست رو خوندم و لذت بردم و چه حیف که انسان های والایی را لز جمله ایشان از دست دادیم
سلامی هم عرض میکنم به مدیر دوران دبستانم خانم معصومه ابراهیمی هژیر که دختر این شهید گران قدر میباشند.
خدایا ما را ببخش که نتونستیم مثل این ایثارگران و این بندگان شایسته ات زندگی کنیم
با عرض سلام و ادب محضر مقدس سید الشهداو تمام شهدا و خانواده های اونا و با عرض ادب به ساحت مقدس ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بنده این کتابو 14 دی ماه 99روزی که از کشیک بیمارستان اومدم خوندم تا ساعت یک شب تموم کردم-پروردگارا مارو شرمنده خودت و این بندگان شایسته و ایثارگرت نگردان- و با ظهور منتقم کربلا دل حضرت زهرا سلام الله علیها و مظلومین جهان رو شاد بگردان
با عرض سلام و ادب محضر مقدس سید الشهداو تمام شهدا و خانواده های اونا و با عرض ادب به ساحت مقدس ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بنده این کتابو 14 دی ماه 99روزی که از کشیک بیمارستان اومدم خوندم تا ساعت یک شب تموم کردم-پروردگارا مارو شرمنده خودت و این بندگان شایسته و ایثارگرت نگردان- و با ظهور منتقم کربلا دل حضرت زهرا سلام الله علیها و مظلومین جهان رو شاد بگردان
همسر صبور ایشان الهی ک ماراهم در
قیامت شفاعت کنند
با خواندن این تاب فقط بیشتر شرمنده شهدا و خانواده اشان شدم.امیدوارم ما هم بتوانیم از یاران امام زمان خود باشیم.