هشتم مردادماه، مصادف با روز بزرگداشت شیخ شهابالدین یحیی سهروردی معروف به شیخ اشراق است که در زمان حیات خویش یکی از سه مکتب فلسفی جهان اسلام موسوم به مکتب اشراق را پایهگذاری کرد که در آن ذوق و شهود جایگاهی ویژه دارد. از جمله نکات مهم در زندگی این حکیم ایرانی این است که توانسته در سنین جوانی یعنی حدود 28 سالگی یک مکتب فلسفی مهم را پایهگذاری کند.
از ویژگیهای مهم شیخ اشراق راهبری و دفاع از اندیشه فلسفی در زمانهای است که اندیشهورزی فلسفی مورد حملات گسترده مخالفان قرار گرفته بود. تلاش وی در رجوع به میراث گذشتگان و بهره بردن از آنها در تأسیس یک نظام فلسفی در همین راستا قابل ارزیابی است. وی هرگز به آنچه خود داشت اکتفا نکرد، بلکه تمام نظریات فلسفی و جریانات فکری موافق و مخالف را مطالعه و سپس مکتب فلسفی خود را پایهگذاری کرد. بیشک تأمل در زندگی و اندیشه سهروردی میتواند درسهای بسیاری برای زیست بهتر داشته باشد.
آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبه ایکنا با مجید احسن، پژوهشگر فلسفه تطبیقی و استاد مدعو گروه فلسفه دانشگاه تهران، در زمینه اندیشهها و سبک زیست سهروردی است؛
ایکنا ـ ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید در ابتدا بفرمایید که مهمترین مسئله در باب ابعاد شخصیتی سهروردی که از نظر شما میتوان به آن اشاره کرد کدام است؟
در مورد سهروردی محورهای مختلفی قابل طرح است که باید به آنها توجه شود که از نظر من به یک لحاظ مهمترین آنها، جایگاه تاریخی سهروردی و نسبت امروز ما و شیخ اشراق است. یعنی بر این موضعم که ما اگر به گذشته و به فلاسفه گذشته که در موضوع بحث ما سهروردی است برمیگردیم، اعم از اینکه در سنت خودمان باشد همچون ابنسینا و ملاصدرا و یا در سنت غربی باشد همچون کانت و هگل، باید این سؤال را بپرسیم که نسبت ما و گذشته چیست؟ بنابراین باید روشن شود که آیا ما به گذشته رجوع میکنیم، صرفاً از این جهت که ارزش تاریخی دارد؟ یا برای اهداف والاتری این کار صورت میگیرد؟
اگر بخواهم مثال بزنم موزه را مثال میزنم. وقتی که به موزه رجوع میکنیم تابلوهای قدیمی و وسایل زندگی گذشتگان را میبینیم که به نمایش گذاشته شدهاند، حتی شهرهای زیرزمینی نیز ممکن است وجود داشته باشند و به ما میگویند که این بخش از این خانه، اتاق پذیرایی و ... بوده است. در اینجا با یک نوع رجوع به گذشته مواجه هستیم که شاید صرفاً ارزش تاریخی دارد یعنی این نوع رجوع از جهت ارزش تاریخی و هنری میتواند برای ما مفید باشد، ولی نتواند ارمغان والاتری را به همراه داشته باشد. وقتی که شما به موزه میروید میبینید که یک لیوان و یا یک کاسه وجود دارد، اما نمیگذارند که در آن آب بنوشید.
گرچه این لیوان اعجاب ما را برمیانگیزد و حال و هوای گذشته را زنده میکند، اما برای زیست امروز ما ممکن است نتواند ارمغانی به همراه آورد، جز اینکه صرفاً آگاهی تاریخی ما را افزونتر خواهد کرد؛ بنابراین به این بیندیشیم که آیا میتوان بازگشتی دیگرگونه به گذشته داشت؟ به نظر میرسد پاسخ مثبت است و میتوان به سنت، گذشته و اندیشمندان خود رجوع میکنیم باید نسبت ما با آنها غیر از نسبتی باشد که با موزه و اشیائی که در آن است باشد و نهتنها از جهت تاریخی صرف نباشد بلکه این رجوع برای امروز ما نیز درسهایی را به ارمغان بیاورد. ما باید در این رجوع به گذشته تلاش کنیم که از امکانات و سرمایههای آنها برای حل مشکلات خود استفاده کنیم. البته این نکته حائز اهمیت است که فهم کردن سرمایههای یک اندیشمند نیازمند این است که جایگاه تاریخی او فهم شود.
ایکنا ـ شاید برای عدهای این تصور پیش آید که گذشته برای گذشته است و اصطلاحاً تاریخ مصرف اندیشهها برای زمانه خود آنها بوده است. در این زمینه چه نظری دارید؟
گذشتگان به ویژه اندیشمندان فلسفه گرچه برای ما گذشته محسوب میشوند، اما این طور نیست که هر آنچه گفته باشند ارزش خود را از دست داده باشد و به زبالهدان تاریخ فرو افتاده باشند. بلکه این اندیشهها با مجاهدت طاقتفرسای بزرگان فکر و اندیشه، در زمان خود پردهای از روی حقیقت را برداشته و توانستهاند مشکلی را حل کنند. فرض را بگذاریم که آنها کاملاً بر خطا بودهاند، ولی آیا حتی اگر ببینیم که حرف آنها اشتباه بوده باز هم برای ما این درس را ندارد که ما اشتباه آنان را تکرار نکنیم؟ و آیا همین نکته نیز یک نوع سرمایه نیست؟ گرچه که حتما میتواند فواید بیشتری نیز برای ما رقم بزنند.
سهروردی خود به این نکته، یعنی رجوع به گذشتگان توجه داشته است. رویکرد گفتوگو در سنت اسلامی تبارهای متفاوتی دارد، یعنی کسانی که با اندیشمندان قبلی خود سخن گفتهاند، به گونههای مختلفی این کار را انجام دادهاند، اما سهروردی با یک رویکرد متفاوت از دیگران که عبارت از رویکرد تجمیعی است این کار را انجام داده و با گذشتگان صحبت کرده است.
ایکنا ـ یعنی معتقدید که سهروردی به تمام آثار پیش از خود اعم آثار یونانیان و ... نیز توجه داشته است؟
بله، سهروردی در رجوعی که به گذشتگان دارد، به دل یونان و به عمق ایران باستان سر میزند، در محضر کتاب و سنت حاضر میشود، اندیشههای بابِل و هند و چین باستان را پیگیری میکند و به سراغ سنت کلامی و عرفانی و مشائی پیش از خود سرک میکشد. اگر به آثار سهروردی رجوع کنید با کثرت اشاره به اسامی و مکاتب گذشته مواجه میشوید. برای این منظور به آثار وی که تحت عنوان مجموعه مصنفات سهروردی با زحماتی که بزرگوارانی مانند هانری کربن، سیدحسین نصر و نجفقلی حبیبی کشیدهاند و در ۴ جلد جمعآوری کردهاند میتوانید رجوع کنید.
ادعایی که من کردم این بود که رجوع ما به گذشته باید به گونهای باشد که نسبت ما و گذشته فهم شود نه اینکه صرفاً ارمغان و ارزش تاریخی را در پی داشته باشد، بلکه بتواند برای امروز ما حرف برای گفتن داشته باشد و زیست ما را نیز بهبود ببخشد.
ایکنا ـ سؤال این است که رویکرد سهروردی در رجوع به گذشته که گفتید تجمیعی است بر کدام اساس استوار است؟ آیا رجوع او به گذشته خودش مشمول نکتهای که گفتید میشود؟ یعنی آیا رجوعش صرفاً از باب این است که اندیشمندان پیش از خود را مانند اشیاء موزهای ببیند و به اطلاعات تاریخی خود اضافه کند یا خیر درصدد این است که بتواند مسائل زمانه خود را پاسخ دهد؟
یقیناً رویکرد تجمیعی سهروردی از نوع دوم است. در سنت یونانی مسئله دین را نداریم. در یونان باستان و در زمانهای که یونان باستان دوران هومری و اسطورهای را طی میکند و سپس فلسفه یونان با طالس شروع میشود تا زمان متاخر مسئلهای به نام دین و فلسفه و نسبت عقل و دین وجود ندارد. فلسفه وارد جهان اسلام میشود، همچنان که در سنت و جهان مسیحی نیز وارد میشود و مسئلهای به نام نسبت دین و فلسفه و عقل و دین جدی میشود و فلاسفه به این مسئله میاندیشند و نظامهای فلسفی متعددی را فراهم میکنند. ابنسینا و فارابی در سنت اسلامی از جمله اندیشمندانی هستند که به این نسبت میاندیشند و فکر میکنند.
اما در اینجا اندیشههای فلسفی در جهان اسلام انسدادهایی پیدا میکند. ابنسینا به این مسئله میاندیشد و دیگر مسائل را به نحوی که ارسطو تحلیل میکرد تحلیل نمیکند. چراکه مسئله و بنیاد زمانه عوض شده است و دیگر جهان، جهان اسلامی است، پس باید به گونه دیگری نسبت خود را با حقایق تنظیم کند.
البته مقصودم این نیست که ارسطو کنار برود، خیر بلکه ابنسینا از سرمایهای به نام ارسطو استفاده میکند، اما برای زیست زمانه و معاصر خودش این کار را انجام میدهد. این نگاه ابنسینایی به اندیشمندانی مانند غزالی، شهرستانی و امثال اینها میخورد و اینها اندیشه مشائی را به صورت جدی نقد میکنند. مواجهه با ابن سینا و مخالفانش از این به بعد دو رویکرد جدی در سنت فلسفی پیدا میکند؛ یکی رویکرد ابنرشدی است که انسدادهای مختلف را ناشی از این میداند که اندیشه فلسفی خواسته است خودش را از زیر سایه ارسطو خارج کند، پس ما برای اینکه دچار چنین اشکالاتی نشویم باید به ارسطو برگردیم و راهی که فارابی و ابنسینا و ... آغاز کردهاند خطاست.
اما سهروردی همین انسدادها را فهم میکند، ولی راهکار او متفاوت است. او بیان میکند و البته این تحلیل من است که با تأسیس حکمت اشراق معتقد است که گذشته دیگر گذشته است و الآن به زمان ابنسینا و غزالی هم نمیشود بازگشت چه رسد به زمان ارسطو. یعنی به ابنرشد میگوید که راهش اشتباه است و هر کسی که مانند ابن رشد بخواهد رجوع به گذشته کند نیز به خطا میرود؛ لذا معتقد است که باید از گذشته درس گرفت. زمان و مانع تاریخی به ابنسینا اجازه نداد غزالی و امثال وی را ببیند، ولی سهروردی که آنها را دیده است با همه اینها نسبت برقرار میکند و در یک دستگاه نوینی که با زمانه خودش سازگار است، بازفرآوری و تجمیع را انجام میدهد.
کار سهروردی نه بازگشت صرف به گذشته و نه نگاه صرف به گذشته و در گذشته ماندن است، بلکه یک نوع پیشروی است. گذشته را به عنوان سرمایه نگاه میکند، در گذشته باقی نمیماند و مسائل خود را حل میکند. حالا اگر این طور است، میتوانیم از سهروردی درس بگیریم، پس سخن سهروردی برای ما هم میتواند درسآموز باشد.
آن درس این است که نسبت ما با سهروردی باید همان نسبتی باشد که او با گذشتگان خود داشته است. سهروردی و سهروردیها نیز الان برای ما همان گذشتهای هستند که ما باید با آنها گفتوگو کنیم و در عین حال مثل خود سهروردی در آنها نمانیم و پیشروی کنیم، چون مسائل زمانه ما نیز عوض شده است.
ایکنا ـ مهمترین مسئلهای که جامعه امروز ایران با آن مواجه است و بازگشت به میراث گذشته از جمله سهروردی میتواند برای حل آن یاری رساند چیست؟
مهمترین مسئلهای که جامعه ایران با آن مواجه است و میشود این مسئله را با درسی که از سهروردی بیان شد حل کرد، مسئله سنت و مدرنیته است. اکنون جهان جدیدی مبتنی بر فلسفههایی غیر از فلسفه امثال ابنسینا و سهروردی رقم خورده است و در واقع جهان فعلی ما بنیادش بر مبنای فلسفه غربی است، اما در عین حال ما انسان غربی نیستیم و این طور نیست که یک دفعه در فضای زمین و آسمان سبز شده باشیم. وجودی هستیم که در دل سنت پا داریم و نمیتوانیم سنت را نادیده بگیریم.
نسبت سنت و مدرنیته ما را با یک تعارضی روبهرو کرده است کمااینکه مدرنیته برای خود غرب و جهان مدرن هم انسدادهایی به وجود آورده است. ارمغان تحلیلی که از رویکرد تجمیعی سهروردی بیان کردم این است که ما نیز با مسئله امروز خود صحبت و به گذشتگان خود رجوع کنیم و ببینم که چه سرمایههایی برای ما به ارمغان میآورند. شاگردی خوب در محضر این درس سهروردی ممکن است به نقد جدی بنیان اندیشه سهروردی و رویکرد تجمیعی او نیز بینجامد، اما چه باک که خود وی نیز با برخی از اندیشههای گذشته چنین کرده است.
بر این اساس باید در اندیشه فلسفی خود پیشروی کنیم. اگر بخواهیم با اندیشهای که برای هزار سال قبل است بمانیم و باز همانها را تکرار کنیم اگرچه در جای خود ارزشمند و لازم است، اما نمیتوانیم مسئله خود و مسائل ناشی از آن را حل کنیم. مسئلهای که در تمام عرصههای اقتصادی و سیاسی ما خودش را نشان داده و ما را دچار پارادوکسهای مختلفی کرده است.
انتهای پیام