حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی و رئیس اندیشکده بینالمللی جامعةالمصطفی(ص) العالمیه، در گفتوگو با ایکنا؛ به ارائه توضیحاتی در زمینه فلسفه قیام امام حسین(ع) و نسبت آن با امروز ما پرداخت و بیان کرد: با دو رویکرد در تفسیر فلسفههای عاشورا مواجه هستیم؛ رویکرد تکساحتی و رویکرد فراگیر، چندساحتی و چندبعدی. متأسفانه اغلب مناقشهها و اختلافاتی که در این فضای فکری در مورد فلسفه حرکت امام حسین(ع) ارائه شده، فاقد نگاه چندساحتی است و غالباً به یک یا دو بعد از ابعاد این فلسفه اشاره شده و این ابعاد را در برابر و در تضاد با یکدیگر تفسیر کردهاند.
وی در ادامه افزود: فرض کنید کسی از حکومت حرف میزند و میگوید فلسفه قیام امام حسین(ع) برقراری حکومت بوده است و یک نفر دیگر میگوید امام(ع) میدانست امکانات این کار را ندارد و فلسفه حرکت او ساقط کردن مشروعیت حکومت وقت بوده است و ... ، اما همه اینها میتوانند در طول هم و در یک نگاه درست باشند. بنابراین ممکن است که به صورت تقدم و تأخری یا پیشینی و پسینی باشند. به طور طبیعی و بدون تردید امام حسین(ع) در آن زمان شرایط ویژه خودش را داشت و ایشان با فردی به نام یزید و با شرایطی مواجه بود که با شرایط برادر و پدرش تفاوت داشت. این تفاوت از نظر دشمنی و خصمی بود که در مواجهه با امام حسین(ع) داشتند. از طرف دیگر نوع و سطح منکرات یزید نیز با منکرات معاویه و قبل از معاویه تفاوت داشت. در نتیجه با یک شرایط تاریخیِ خاصی روبهرو هستیم و لازم است که این شرایط را بشناسیم.
فهم عاشورا با توجه به زمینههای تاریخی و بسترهای سیاسی آن ممکن است
میرزایی تصریح کرد: بدون فهم زمینههای تاریخی و بدون شناخت بسترهای سیاسی، اجتماعی، مردمی و حکومتی زمان، قضاوت و تفسیر این مسئله سخت است. البته مهمتر از تمام این تحلیلهای ضروری، تفسیر سخنان و تأمل در سخنان امام حسین(ع) است و باید به سخنان ایشان قبل و هنگام عاشورا توجه شود، چه اینکه توجه به سخنان ائمه(ع) پس از واقعه عاشورا نیز اهمیت بالایی دارد و در نتیجه این سه بیان و سه مقامِ بیان امامتی را باید کنار هم داشت و به تحلیل پرداخت. مهمترین مطلبی که امام حسین(ع) روی آن دست گذاشتند مبارزه با منکرات جامعه بود. یعنی امام(ع) میدیدند که اسلام در همه ابعاد خود، به ویژه از منظر حاکمیتی به سطحی نازل و متناقض با اصل حرکت پیامبر(ص) و حرکت قرآن کریم رسیده بود و اگر به این حکومت مشروعیت داده شود و در برابر این وضعیت سکوت شود، احتمال نابودی و انقطاع جریان اسلام و جریان تاریخی اسلام وجود دارد. یعنی خطر از بین رفتن دوام و بقای اصل اسلام در این شرایط جدی است.
وی افزود: شاید این خطر در زمان معاویه وجود نداشت، برای اینکه در زمان معاویه گذشته از اینکه مماشاتها و مداراها وجود داشت، معاویه وضعیت اسلامی و ظاهری را حفظ میکرد و همچنین صحابه بسیار زیادی از پیامبر(ص) در دوره معاویه بودند و آنها نمیخواستند که چهره اسلامی و چهره نبوی و صحابگی خود را آلوده و تخریب کنند. بنابراین فضای نفاق وجود داشت اما وضعیتی شبیه وضعیت دوران خلافت با کمی اختلاف برقرار بود.
میرزایی تصریح کرد: مخصوصاً اگر دقت کنیم که معاویه حکومتش مرتبط با خلافت بود، این شرایط در دوره یزید متفاوت میشود و یزید شمشیر را علیه اسلام از رو میبندد و میتوان گفت که هیچ شخصیت برجستهای در ذیل حکومت و حاکمیت یزید قرار نمیگیرد که مطرح باشد. چه اینکه اطرافیان معاویه را در جنگ صفین و جمل و نهروان بزرگانی فراگرفته بودند و در آن زمان شاهد فتنههای بزرگ و پاره شدن جامعه صحابه بودیم، اما در دوره یزید شاهد این اتفاق نیستیم. یزید به صورت خالص خارج از اسلام حرکت میکرد و امام(ع) با این فرد و چنین اوضاعی روبهرو بود که نمیتوانست سکوت کند. در نتیجه بزرگترین فلسفه قیام امام(ع) امر به معروف و نهی از منکر در طراز و مقیاس امت بود و نه امر به معروف و نهی از منکرهایی که در حد پایین قرار داشت. در حقیقت منکرهایی که در آن زمان وجود داشت عبارت از مبارزه با خط رسول خدا(ص) و اساس اهل بیت(ع) بود. بنابراین یکی از مهمترین اهداف و فلسفههای قیام سیدالشهداء(ع) همین مسئله بود و بقیه اهداف و فلسفهها در مراتب پسینی وجود داشت.
شهادتطلبی امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت نبود
عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) در ادامه گفت: نمیتوان تشکیل حکومت را بالاترین نیت امام حسین(ع) تلقی کرد. یعنی نمیتوان این طور گفت که اگر امام حسین(ع) میدانستند حکومت برای ایشان قابل انعقاد نیست، دیگر این اقدام را نمیکردند. در حقیقت شهادتطلبی امام(ع) برای تحقق حکومت نبود، مخصوصاً اگر دقت کنید میبینید که امام(ع) اولاً میدانستند که به حکومت نمیرسند که البته وارد تأویلهای باطنی آن نمیشوم، اما در هر صورت آنچه از سخنانشان پیداست و صراحت دارد این است که یزید با این خصایصی که داشت و این وضعیتی که دین پیامبر(ص) و امت پیامبر(ص) با آن مواجه بود، امام حسین(ع) به دنبال بازسازی و اصلاح و تغییر این وضعیت برای احیای اسلام بود و حتی عدهای حدیث «حسین منی و انا من حسین» را به این صورت تفسیر میکنند که دین پیامبر(ص) به وسیله امام حسین(ع) حفظ شد. در حقیقت منشأ ایجاد دین پیامبر(ص) بود اما منشأ بقای اسلام امام حسین(ع) است. حالا وقتی که جمعیت عظیمی از یک شهر بزرگ مانند کوفه که کانونی هم بوده و از پایتختهای اسلام محسوب میشده است، اعلام آمادگی میکنند و به امام(ع) میگویند که ما امامت تو را به رسمیت میشناسیم، در این صورت نمیتوانیم احتمال انعقاد حکومت را نفی کنیم. واقعیت این است که تشکیل حکومت نمیتواند مهمترین فلسفه قیام امام حسین(ع) باشد.
وی تصریح کرد: مهمترین فلسفه قیام امام(ع) را باید امری قرار دهیم که آن امر محقق شده باشد که این مسئله اهمیت زیادی دارد. یک وقت یک نفر میگوید مهمترین فلسفه قیام امام(ع) حکومت است و من هم میگویم چون حکومت تشکیل نشد، در نتیجه حرکت امام(ع) نیز شکست خورد، اما امام(ع) معصوم است و اقدامی که میکند حسابشده است و ما با دوازده مدل از تحقق امامت روبهرو هستیم و همه ائمه(ع) در روحشان یکی هستند اما شرایط اجتماعی و ... اقتضای این را داشته که هر امام بهترین اقدام را بکند و برای همین در رأس اهداف همه امامان هدفی است که به آن رسیدهاند و نمیتوانیم هدفی را که به آن نرسیدهاند در رأس اهداف آنها قرار دهیم.
میرزایی در ادامه بیان کرد: امام حسین(ع) هدفشان سلب مشروعیت از جریان یزید و امویان بود. در حقیقت امام حسین(ع) خط اسلام اموی را رسوا کردند و دیگر امویان بعد از کربلا نتوانستند سر بلند کنند. اینکه یک مدتی حکومتهایی کردند درست است اما باید تاریخ را خوب بخوانیم و ببینیم که چه بر سر آنها آمد. در واقع فقط جریان مختار نبود، جریان انقلابهای دیگر نیز بوده است که ساقط شدند و تلاشهای زیادی کردند تا جایی را برای خود دستوپا کنند، اما امروز هم آن چیزی که 95 درصد مسلمانان اهل سنت برایش قداست قائل هستند جریان خلافت است نه جریلان امویت. حتی تندترین افراد مانند ابن کثیر، قاضی ابوبکر اندلسی، ابن تیمیه که به شدت حرکت امام حسین(ع) را محکوم کردهاند و خروج امام حسین(ع) را کاملاً باطل میدانند اما همه اینها در یک مطلب همصدا هستند و آن اینکه حق با امام حسین(ع) بود و یزید باطل بود، اما میگویند امام حسین(ع) نباید علیه آن حکومت خروج میکرد و البته هر کدام نیز تحلیلهایی دارند.
امام حسین(ع) در کربلا به مجموع اهدافش دست یافت
وی تصریح کرد: همه آنها تحلیلهای نمادین و تفسیرهای دنیوی از قیام امام(ع) دارند و در شیعه نیز از این قبیل افراد و تحلیلها داریم و در شیعه نیز کسانی هستند که به حکومت مطلوبیت ذاتی میدهند و مهمترین فلسفه قیام امام حسین(ع) را تشکیل حکومت مینامند. بله، هر امامی در رأس اهداف کلی خود این هدف را دارد که اگر شرایط مهیا باشد برای تحقق حکومت تلاش میکند و آن را محقق خواهد کرد، اما وقتی که برای یک امامی مانند امام کاظم(ع) و یا امام جواد(ع) اساسا شرایط این کار به هیچ وجه فراهم نیست، اهداف دیگری را مانند تربیت رهبران آینده و حفظ تشیع و نظامسازی فقهی دنبال میکردند. در هر صورت امام حسین(ع) در جریان کربلا به مجموعه اهدافی که به خاطر آنها خروج کرده بود رسید و خون ایشان هدر نرفت.
میرزایی در ادامه و در پاسخ به این پرسش که نسبت امروز ما با قیام سیدالشهداء(ع) چگونه تعریف میشود؟ بیان کرد: باید از نحوه نگاهمان به تاریخ یک آسیبشناسی داشته باشیم. برای اینکه در اینجا یک افراط و تفریطهایی در کارمان وجود دارد. برخی از ما میخواهیم که به نوعی تحققهای تاریخی در مورد یک ماجرا را در زمانه خود پیاده کنیم، یعنی استشهادهای ما به افراد و احزاب و نوع و مدل رفتارها به این صورت است، در حالی که دوازده امام داریم و شما نمیتوانید که هر وقت به دنبال برخورد هستید، بگویید که میخواهیم حسینی(ع) کار کنیم و هر وقت به دنبال صلح هستید، بگویید میخواهیم حسنی(ع) کار کنیم و هر وقت دنبال کارهای نرمافزاری جهانی هستید، بگویید میخواهیم صادقی(ع) کار کنیم. خیر، شما حق نگاه گزینشی ندارید، بلکه باید بدانید که در چه زمانهای قرار دارید. زمانه شما آیا زمانه حسینی(ع) یا زمانه حسنی(ع) یا روزگار صادقی(ع) است؟ بله، در اسلام ما بنبست نداریم و هر شرایط تاریخی که شما در آن زندگی میکنید یا هر موضعی که در آن قرار دارید، میتوانید یک رفتار متناسب با الگوی عملی خود را پیدا کنید و این کار را باید بکنید.
وی تصریح کرد: فرض کنید امام حسین(ع) با جریان ذلتباری و خوار شدن دین اسلام و جامعه اسلامی مبارزه میکند، یعنی عزت و کرامت مسلمانان و جامعه محوریت دارد. امام حسین(ع) اجازه نمیدهند که ما به قیمت تامینهای مادی، تا وقتی که بخواهیم دنیا را تأمین کنیم زیر بار ذلت و خواری برویم. اگر شرایط صلح و آرامش با حفظ کرامت و عزت قابلیت تحقق داشته باشد حفظ این شرایط اولویت دارد، چنانکه امام حسن(ع) درست است که به خاطر شرایط خاص آن زمان وارد درگیری نشدند، چون شرایط اجازه این کار را نمیداد، اما امام حسن(ع) در اوج عزت و احترام و اقتدار این کار را کردند. یعنی تمام جامعه اسلامی برای امام حسن(ع) عزت قائل بودند و اینکه امام حسن(ع) در پی یک توطئه کشته شد مسئلهاش جداست، اما هیچ امامی اجازه تحمیل شدن یک گزینه را نداده است. لذا اگر توافق بود، توافق کردند و اگر توافق نبود، امام(ع) زیر با ذلت نمیرفتند.
میرزایی در ادامه افزود: این درسی است که میتوانیم به عنوان یک درس فراتاریخی و فراعاشورایی و همیشگی و همهزمانی از آن استفاده کنیم. میتوانیم این گونه از این حادثه استفاده کنیم، اما برخورد گزینشی درست نیست. یعنی جامعه امروز ایران طبقات و احزاب و جناحهایی بشوند و آنهایی که نمیخواهند به نوعی نرمش نشان بدهند بگویند میخواهیم کربلایی باشیم و جناح مخالف را متهم میکنند که شما ضد امام حسین(ع) هستید و نمیفهمید. آن طرفیها هم میتوانند همین حرف را بزنند و بگویند اختلاف من و شما در فهم خود از شرایط است. شما فکر میکنید شرایط بدری است و دیگری فکر میکند شرایط اُحدی یا کربلایی و یا امام حسنی(ع) است. بالاخره شرایط را باید خوب توافق کنیم که خودمان در چه وضعیتی قرار داریم.
وی تصریح کرد: باید روشن کنیم که اگر فلان برخورد را نکنیم چه از دست میدهیم و چه آسیبی به بنیادهایمان میرسد و بنیانهای ما چطور متزلزل میشوند؟ اگر آرامشی به قیمت آسیبدیدگی ریشهها، بنیانها، کرامتها و عزتها به روی ما تمام نمیشود، قطعاً در برخوردها آرامش اولویت دارد، یعنی باید در روش برداشتمان از درسهای عاشورا قدری بازنگری کنیم و میتوان روی آن توافق کرد.
انقطاع جریان امامت آسیبهای زیادی را در پی دارد
میرزایی در پاسخ به این پرسش که این توافق چطور باید حاصل شود؟ بیان کرد: اگر امتداد جریان امامت را منقطع کنیم، آسیبهای جبرانناپذیری را میبینیم. هر زمانی باید جریان امت در مسائل کلان در نظر باشد. ممکن است مرجعی در مسئله فقه و احکام اسلامی وارد شود و کار مرجع نیز متمرکز بر فهم احکام شرعی مکلفان است و غالباً هم فردی است و به طور تاریخی ما تا الآن یک کتاب هم در بین فقها در مورد حکومت یا در مورد امر به معروف و نهی از منکر در عرصه سیاسی و اجتماعی نداریم که البته منظور بنده عالمان معاصر نیستند و این نشان میدهد مشقی که برای خود نوشتهاند و تعریف کردهاند و رسالتی که یک فقیه برای خودش تعریف کرده است رسالتی در راستای هدایت سیاسی و اجتماعی و حاکمیتی امت نبوده است تا اینکه حضرت امام(ره) تشریف آوردند و این تحول بزرگ را در نگاه و بینش جامعه اسلامی و عرصههای حکومتی ایجاد کردند.
وی تصریح کرد: باید جریان کلی شناخت وضعیتهای امت اسلامی را در مواجههاش با رقبا و در مواجههاش با چالشهای منطقهای و جهانی و تمدنی در ذیل مفهوم رهبری و امامت جهان اسلام تعریف کنیم، نه در ذیل مرجعیتها. چون رسالتها متفاوت است و این کاری است که باید رهبران سیاسی و اجتماعی جهان اسلام به آن بپردازند و ممکن است مانند ایران باشد که یک امامت سیاسی و اجتماعی برای امام و رهبری منعقد میشود که در مورد امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب این اتفاق افتاد و اگر چنین چیزی ایجاد شد امامت عینی و واقعی تحقق یافته است و این باید فعال باشد و ابزار و سازوکارها و نهادهای صالحی نیز در ذیل دستگاه امامت برای مطالعات راهبردی تمدنی و اجتماعی و سیاسی شکل بگیرد تا بازوهای مطالعاتی و تحقیقاتی این امام باشند که در هر صورتی میتواند باشد.
تعیین نسبت امروز با سیره ائمه(ع) را نائبالامام مشخص میکند
میرزایی بیان کرد: در نتیجه امروز نباید از این امامت جامعه اسلامی غفلت بشود. صلاحیت تشخیص این مسئله بیشتر به رهبری جهان اسلام و نه به عنوان فرد بلکه به عنوان نهاد امامتی معاصر ماست که نائبالامام هستند و از یک امامت کلی نیابت عقلی و منطقی دارند. یعنی بیشتر نیابت امامت دارند، نه نیابت امام که این دو با هم فرق دارند. نیابت امامت یعنی اینکه یک امامتی هست و این امامت نیز تاریخی است. ولی فقیه یا حاکم اجتماعی نیز نیابت از این امامت را دارد و امت هم با آن همراه است و این است که با مدیریت ارشد یا رهبری در مقیاس جهان اسلامی، علما و حتی احزاب و نخبگان سیاسی و اجتماعی جامعه میتوانند در راه حلها همگرایی داشته باشند. اهمیت امامت در این است که وقتی که اختلاف پیش میآید امام تفسیر نهایی را میکند و ممکن است جامعه اختلاف کنند و آیا الآن در شرایط امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) هستیم اما امام میآید و این را فیصله میدهد.
وی تصریح کرد: نمیتوانیم نگاه حادثهای و اتفاق جزئی داشته باشیم. یعنی در یک زمانی که میخواهیم پرونده هستهای باز کنیم بگوییم امام حسنی(ع) هستیم و بعد بگوییم میخواهیم برویم به لبنان و سوریه، پس امام حسینی(ع) عمل میکنیم و اینجاست که کار سخت میشود که اگر کسی بخواهد حادثههای ریز را ملاک قرار دهد. جریانهای امامت کلی است. یعنی شاید اگر پنج درجه شمشیر آخته یزید علیه اسلام کمتر میبود و به مرز معاویه میرسید، امام حسین(ع) این کار را نمیکرد و تشخیص این مرزهای دقیق بسیار سخت میشود و نباید به حوادث تاریخی به عنوان شاقولهایی برای اقدامات جزئی نگاه کرد. کسی که اختلافی با دیگری پیدا کرد نمیتواند بگوید که امام حسینی(ع) با تو رفتار میکنم و به تو آسیب میزنم یا اینکه بگویم اگر بخواهم امام حسنی(ع) رفتار کنم با تو مدارا خواهم کرد، خیر این یک نوع مبتذل کردن حادثههای بزرگ است. مقیاس اصلی باید به عهده رهبری جامعه باشد و نخبگان نیز بازوهای فکری و مشورتی هستند و میتوانند به این صورت به توافق برسند.
میرزایی در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به درسها و عبرتهای عاشورا بیان کرد: از مهمترین درسها و عبرتها و آموزههای عاشورا این است که درک کنیم رسالت انسان و جامعه مسلمان و شیعی در روزگار محکومیت و مظلومیت با دوران حاکمیت و قدرت به طرز عجیبی متفاوت است. در روزگار هزار ساله محکومیت و عزلت و مظلومیت، رسالت ما احیای شعائر و تمرکز بر عزاداری و پیشگیری از مرگ یا به فراموشی سپردن حادثه کربلا بوده است. در آن دوره رسالت شیعیان حفظ جامعه اسلامی و پیشگیری از اضمحلال بوده اما در دوره دولت و حکومت حسینی، رسالت ما تحقق بخشیدن به اهدافی است که امام برای آن خروج کردند. در روزگار ما خطر رخنه یزیدیت و منکرات به درون حاکمیتهای دینی و اسلامی جدی است. اینکه فکر کنیم بهترین الگوی احیای عاشورا هنوز هم سینهزنی و برگزاری مراسم سنتی است، انحرافی بزرگ و فرار از رسالت واقعی ماست. البته عزاداری و حزن امری ضروری و همیشگی است و نباید کم گذاشت در آن، اما امروزه احیای امامت حسینی در امتداد تاریخی حرکت امام است. هر قدمی که از این رسالت دور شویم به همان میزان به جبهه مقابل امام حسین(ع) نزدیکتر میشویم.
تمرکز صرف روی عزاداری فروکاست جریان عاشوراست
وی تصریح کرد: اکتفا به عزاداری یا تمرکز بر عزاداری در عصر حاکمیتی که ما محکوم و مستضعف نیستیم و در عصر اقتدار قرار داریم، یک فروکاستن و یک رویکرد فروکاهشی داشتن به جریان عاشورا و محرم است. فکر میکنم که در هزار و سیصد سالی که ما مستضعف بودیم به طور طبیعی ائمه(ع) برای نگه داشتن جامعه اصیل شیعی و عدالتخواه و حفظ این جامعه و جلوگیری از فروپاشی آن به وسیله عزاداریهای سنتی اقدام کرده و ما را به این سمت سوق دادهاند، اما در عصری که جامعه شیعی در هر نقطهای از ضعف بیرون میآید، در اینجا با توجه به اینکه جریان قدرت فسادآور است و احتمال لغزش به سمت ظلم و ستم وجود دارد، در اینجا دیگر جریان کربلا با حساسیت بیشتری باید پیگیری شود، چون رسالت جامعه شیعیِ غیرمستضعف و رسالت جامعه شیعی دولتدار و دولتمدار نسبت به عاشورا سیاست توجه بینهایت به جریان معروف و منکر، آن هم معروف و منکر نهادیه و دولتی و حکومتی است و نه معروف و منکر اجتماعی و مردمی که همیشه بوده است. مراد از منکر، تحریف دین و تحریف عدالت است که امام حسین(ع) نیز به دلیل آن قیام کرد. به همین دلیل، رسالت جامعه اسلامیِ حاکم نسبت به عاشورا در مقایسه با جامعه اسلامیِ مستضعف متفاوت است.
میرزایی در انتهای سخنان خود بیان کرد: جریان امام حسین(ع) جریانی است که باید در عرصه سیاست و حکومت از آن استفاده کنیم اما نباید محصور در همین حوزه باشد، بلکه باید در عرصه تربیت و اصلاح اجتماعی و روابط اجتماعی به این جریان به عنوان یک حادثه انسانساز و یک منبع در این زمینه نگاه کنیم، چون جریان کربلا فشردهترین تحقق تمام ابعاد اعتقادی، فقهی و اخلاقی اسلام است و شاید، به جز این حادثه، تحقق اسلام را با این فشردگی و جامعیت در یک زمان نداشته باشیم. لذا باید جریان امام حسین(ع) را در ابعاد مختلف جاری کنیم و فقط به بعد سیاسی آن نپردازیم. اگر این طور رفتار کنیم روی روند کلی اصلاح انسانی تأثیرگذار بودهایم. امام حسین(ع) شخصیتی فرامذهبی و فرادینی است و شخصیتهای بسیاری از غرب و شرق دنیا از او به عنوان کلید گشایش بنبستهای اخلاقی و تربیتی یاد میکنند.
انتهای پیام