اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ.
توی حرم خوبت، روبهروی پنجره فولاد یا جایی در یکی از رواقها، یا حتی در خیابانهای منتهی به حرم روشنت خیلیهایمان دیدیم ناگهان چه طور قلبهای تنگمان را تبدیل به یکی از صحنهای حرمت کردی و از دری مخصوص ما را مهمان همیشگی مهربانیت کردی.
حالا خیلیها درِ مخصوص خودشان را دارند که از دورترین نقطهها به سمت ضریح خوبت، به سمت مهربانیت باز میشود. اسمش را میگذارم «باب الرأفت». روزها با امتحانهای سختی آمدهاند. وقتی قسمت نیست از بابالجواد به محضرتان مشرف شویم، میرویم توی خودمان، میگردیم باب الرأفت را پیدا میکنیم، اذن ورود میگیریم و ... سلام آقا ...
این چند روز، خیلیها از بابالرأفت آمدهاند برای عرض ادب:
«ما را دریاب که سخت محتاج نگاههای مهرآمیزت هستیم، نگاههایی که رنگ ناب محمد مصطفی(ص) را دارد. یا شمس الشموس»
«سلام آقا جان خودت یکنگاهی به دلهمه بکن. خدایا به حق امام رضا این ویروس از همه جهان ریشهکن بشه و همه مریضا شفا پیدا کنن»
«ای آبروی کشور ایران، ابالحسن، دستم بگیر حضرت سلطان اباالحسن»
«ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد، حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد. السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس»
«امام قشنگم سلام ... فقط به خاطر زیارت شما هم که شده عاجزانه تقاضا دارم کرونا نگیرم و بهشت زیارتتون دوباره نصیبم بشه...»
«یا امام رضا دستم به دامنت یه نگاهی به دلم کن و نورانیش کن تا آماده بشه برای ورود خوبان»
«به خدا بدجوری دلم هوای حرمت کرده امام رضا جان»
«آقا جان به اندازه ۱۵ سال فراق حرف دارم، از که و چه گله کنم؟! به خاطر نطلبیدنها طلبکار باشم یا به خاطر سر به راه نشدنم بدهکار؟»
«من گنه کارم ولی جَلد حریم با صفایت گشتهام؛ دست خودم نیست. میشود ضامن شوی این بیپناهی را که راهی جز گدایی در سرش نیست؟»
«ساعت هشت که میشود قلبم زنگ میزند و سلولهای وجوم امید را نوید میدهد: السلام علیک یا امام رئوف. السلام یا فرحه الْقُلُوبِ. السلام علیک یا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ»
«رغم البُعد تحوم روحي کالطیر حول ضریحك الذهبي، وتحکي إلیك دموع الشوق بربرفة الأجنحة القلبُ قد فاض هیاماً واشتیاقاً سأرسله إلیك عربون حبٍ و إخلاص لعلّه یأتیني بقبسٍ من الطمأنینة والأمل، أمل لقاءك یا إمامي الرئوف»: علیرغم دوری، روحم مثل پرندهای گرداگرد ضریح طلایی تو میگردد، اشک شوق را با پرپر زدن بالها نشانت میدهد: قلبم از عشق و اشتیاق لبریز شده، آن را به عنوان بیعانه عشق و اخلاص برایت میفرستم باشد که بتواند مقداری آرامش و امید برای من بیاورد، به امید دیدارت ای امام رئوفم.
«آقا جانم دلم در این روزها شما را صدا می زند، مهربانم دلم برایتان بسیار تنگ است. آنقدر تنگ است که حتی روز تولدتان هم مرا خوشحال نمیکند. مرا بیشتر یاد شما میاندازد و من پیشتان نیستم»
«دلمون لک زده براتون آقای مهربانم»
حسرت و دلتنگی و ترس و غم امتحانهای سخت و تنهایی توی صدایشان، توی سلامهایشان پیچیده. سلامشان غم دارد اما هنوز وقتی نام تو میآید انگار دری به سمت آسمان، به سمت بهشت به رویشان باز کردهای. پیشانیهایشان به طالع بلندی روشن است؛ به نامت؛ به رضا.
ای طالع روشن ما در هجوم این همه تاریکی و تنگنا! مولا! روزهایمان دیوارهای بلندی است که آن سویشان پیدا نیست. ما را به رسم همیشگی خودت، از روزها و شبها وسیعتر کن. گوشههای قلبمان را به آسمان پیوند بزن. بزرگمان کن. ما را با دلتنگی و ترس و غم امتحانهای سخت و تنهایی بزرگ این روزها تنها نگذار.
انتهای پیام