«احضار» سریالی که در ابتدای پخش، این امید را زنده کرد که با اثری جذاب در ژانر آثار ماورایی روبهرو هستیم، به پایان رسید. این انتظار، شدت بیشتری با حضور علیرضا افخمی داشت، چرا که کارگردان آن تجربه نسبتاً موفقی چون «او یک فرشته بود» را در پرونده کاری خود دارد.
با این حال، با گذشت زمان هر قدر جلوتر رفتیم از کیفیت این کار کاسته و نگاه به موضوع در سطحیترین شکل ممکن درآمد، این مسئله تا آنجا پیش رفت که شیطان سریال برای وسوسههای خود پیشپاافتادهترین راهها را انتخاب میکرد.
در «احضار» باز هم شاهد تکرار همان قصه همیشگی در تولیدات مناسبتی سیما هستیم. نکته عجیب اینکه تیپسازی عادتی شده که تلویزیون مصمم است از آن کوتاه نیاید، وگرنه با این همه انتقاد که پیرامون این موضوع شده، این مشکل نباید دیگر در کارهای نمایشی دیده میشد. در همین رابطه سوالی از مسئولان دارم. چرا با وجود چهار دهه برنامهسازی هنوز نتوانستهاند، آن چیزی که میخواهند را در جامعه اشاعه دهند؟ جواب مشخص است. وقتی باور پشت تولیدات قرار ندارد، طبیعتاً جریانسازی نیز از بین خواهد رفت.
برای مثال سالها پیش فیلمی با عنوان «پری» به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد. در این فیلم قهرمان قصه پوششی را تبلیغ میکند که در جامعه به خوبی رواج آن را شاهد هستیم، اما آیا کارهایی نظیر «احضار» توانسته به چنین خواستهای دست پیدا کنند؟ جواب خیر است، زیرا دستورالعملی نانوشتهای وجود دارد که تلویزیون را موظف کرده از اشتباهات خود کوتاه نیاید!
کلیشهسازی در سریالهای تلویزیونی بیشتر معطوف به نقشهای مثبت است، چون این تصور وجود دارد که همیشه نقشهای مثبت باید سیما و کلامی مشخص داشته باشند، برای همین این نقشها در بین مردم مقبولیت ندارند.
در کنار کلیشههای ظاهری باید به نوع پیامرسانی دینی این کار هم نقد کرد. در سکانسی از سریال، علی دهکردی (بازیگر نقش دایی) به شاگردان خود به صورت آنلاین تدریس علوم دینی و شبهات میکند. تقریباً این سکانس ۵ دقیقه ادامه پیدا میکند. این سکانس به هیچوجه وجودش قابل درک نیست. از این دست صحنهها به وفور در سریال وجود دارد؛ اتفاقی که کارگردان با این اندیشه در قصه جا داده تا به تماشاگر بفهماند آدمی که قرار است در مقابل شیطان بایستد، انسانی عالم است!
دیگر شخصیت سرد و نپخته سریال، مینو با بازی افسانه چهره آزاد است. در این نقش هیچگونه خلاقیتی نمیبینیم، البته بازیگر این نقش در کارنامه خود نقش خوب کم ندارد، اما به دلیل پرسوناژ ضعیفی که در اختیارش قرار گرفته، نتوانسته تواناییهای خود را به خوبی نشان دهد. در این میان تنها نقش «رها» با بازی غزال نظر اتفاق خوبی در این سریال بود که با بازی خوب بازیگرش، توانسته جز معدود نمرههای خوب این سریال باشد.
درباره کارگردانی علیرضا افخمی باید نکتهای را متذکر شد. این فیلمساز به خوبی مدیوم تلویزیون را میشناسد، برای همین هم کار خوب کم ندارد. «او یک فرشته بود» مهمترین اتفاق در کارنامه وی است که به نوعی راه را برای کارهای دیگر در این حوزه (ماوراء) باز کرد، اما متاسفانه این مجموعه یک سقوط آزاد برای کارگردان این سریال محسوب میشود، زیرا کاری را که روی آنتن برده برای مخاطبانش به ویژه در قسمتهای پایانی هیچ درک و شعوری قائل نیست. نکته جالبتر اینکه وی در روایت قصه نیز در بسیاری از جاها متناقض عمل کرده است. برای مثال شخصیت رها که از سوی فرهاد طرد شده و اصطلاحاً از او متنفر است کارهایی که انجام میدهد با تنفری که مدعی آن است، همخوانی ندارد.
درباره صحنه پایانی سریال هم چیزی جز تاسف نمیتوان بیان کرد، شتابزدگی حاکم بر کار به اندازهای است که دیگر چیز خوبی برای کار باقی نگذاشته است، البته این مشکل درباره دیگر آثار تلویزیونی هم وجود دارد. برای مثال «یاور» و «بچه مهندس» هم که در ماه رمضان روی آنتن رفت از «احضار» مشکلاتشان جدیتر بود، اما وقتی در برهوت آثار خوب سیما، سریالی چون «احضار» بخواهد کار باکیفیت باشد، دیگر امیدی به تولیدات تلویزیون نیست.
دیگر مشکل «احضار» به مشاور مذهبی سریال مربوط میشود. علیرضا برازش یکی از چهرههای مطرح در حوزه موضوعات مذهبی است که صرف بودن نامش میتواند غنای مفهومی اثری را تضمین کند، اما با وجود سریالی، چون «احضار» نمیتوان چندان مطمئن بود که وی واقعا در این سریال حضور داشته است. برای صدق این گفتار سریال «اغماء» را به عنوان قیاس نام میبریم. در «اغماء» حامد کمیلی به زیبایی نقش شیطان را بازی میکند و وسوسهاش جنسی از حقیقت دارد، اما شیطان احضار بیشتر سعی دارد با کارهای سطحی میان چند نفر اختلاف بیندازد!
در انتهای این یادداشت باید در نظر داشت، سریالهایی نظیر «احضار» نه تنها قادر نیستند، مخاطب را جذب خود کنند، بلکه به نظرم بیش از گذشته تماشاگر را به سمت ماهواره سوق میدهند.
به قلم داود کنشلو
انتهای پیام