نامش صافی بود؛ غلام و باغبان مولایش. یک گوشه باغ نشسته بود و نان میخورد. یک گرده نان برمیداشت، نصفش را خودش میخورد و نیم دیگرش را به سگ میداد. نان که تمام شد، دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الحمدلله. خدایا! به مولایم برکت بده!»
مولایش حسین علیهالسلام که در این لحظات، شاهد رفتار صافی بود فرمود: «از اینکه نیمی از نان را خودت میخوردی و نیمی به سگ میدادی چه مقصودی داشتی؟» عرض کرد: «نان که میخوردم سگ نگاهم میکرد، از نگاهش شرم کردم. من غلام توام و این سگ، نگهبان باغ تو، هر دو روزی از تو رسیده را خوردیم.» امام فرمود: «تو را در راه خدا آزاد کردم و با طیب خاطر دوهزار دینار به تو میبخشم.» صافی با التماسی از سر اشتیاق عرض کرد: «اگر مرا آزاد کنی، باز هم میخواهم باغبان تو باشم. امام این بار محکمتر تأکید کردند که باغ را به تو بخشیدم. صافی گفت: «اگر تو باغت را به من بخشیدی، من هم آن را وقف اطرافیان و شیعیان تو میکنم، بر مؤمن شایسته است که همچون نوه پیامبر خدا باشد.(مستدرک الوسائل: ج ۷ ص ۱۹۲)
در این دنیا، هر چیز کمالی دارد؛ کمال آب به سیراب کردن کامهای تشنه و احیا کردن زمین خشکیده است. کمال یک دانه گندم به قرص نان مبدل شدن و برکت سفره شدن است. کمال یک میوه به خورده شدن و بر قوت جان آدم افزودن است. کمال دستها به دستگیری و مدد است. کمال پاها به قدم برداشتن در راه درست است. کمال گوشها به خوب شنیدن و کمال چشمها به خوب دیدن و از شوق گریستن است و کمال قلبها به میزان وسعت معرفت و عطوفت است.
این روزها بساط به کمال رسیدنمان بیش از پیش مهیا است؛ داغ مصیبت جگرگوشه مادر آب و پدر خاک را که میشنویم، قلبمان چون پرنده در قفس مانده، خود را سنگینتر به حصار سینه میکوبد و چشمها بیهوا به کمال میرسند و باران محبت به نواده پیامبر را بیوقفه میبارند.
خدا خیرمان را خواسته که بذر حب حسین را در دلمان کاشته. پروردگار مهربانمان بهانه بخشیده شدن را برایمان جور کرده. خدا میخواهد بهشت را به بهانه مهر حسین ارزانیمان کند نه به بها.
پای حسین علیهالسلام که در میان باشد، کمها و ناخالصها را هم میخرند. در این بازار، یوسف به کلاف میفروشند. او که آسمان و زمین بر شهادتش میگریند، یک قطره اشک ماتمش، اجر صد شهید دارد. زائرش در محشر آنقدر قدر و قیمت دارد که به فرموده معصوم، احدی نیست که در آخرت، آرزو نکند که ای کاش از زائران قبر حسین علیهالسلام بودم. هر یک درهم انفاق در راه حسین علیهالسلام را خدا همانند انفاق ساکنان ده هزار شهری که در کتابش ثبت شده است، پاداش میدهد. هیچ بندهای نیست که آب بنوشد و امام حسین علیهالسلام را یاد کند و دشمنانش را لعنت کند، مگر آنکه خداوند، صدهزار پاداش برای او قرار دهد و صد هزار گناه از او از میان بردارد و صد هزار درجه مقامش را بالا برده و گویا صدهزار بنده را آزاد کرده و روز رستاخیز، خداوند او را با قلبی آرام برانگیخته گرداند. به دعا تحت قبه سیدالشهداست که وعده حتمی اجابت دادند و فقط تربت حسین علیهالسلام است که شفای هر دردی است.
حالا که آسمان به زمین نزدیکتر است و اسباب اجابت فراهمتر، لحظهها را برای به کمال رسیدن، قدر بدانیم.
کمال انسانیت به خدمتگزار و یاور مولا بودن است. چه اشتیاق وصف ناپذیری خواهد شد، وقتی از دهان مبارک مولایت بشنوی هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده. «او با قلب و زبان و دستش یاری کننده ماست.» (فرمایش امام صادق علیهالسلام، خطاب به هشامبن حکم، سفینة البحار، ج 2، ص 719).
از سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیهالسلام، او که تجلی کمال همه صفات الهی در کالبد بشر است، طلب میکنیم تا یاریمان کند، همچون غلامش صافی، یاور امام زمانمان باشیم و در گرانبهای خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهمالسلام را به بهای اندک فریفتگی به زرق و برق دنیا نفروشیم.
همه اشکها، قدمها و توسلاتمان را خرج ظهور وارث حسین علیهالسلام، کنیم. او که آغاز میکند پایان همه ناخوشیها را. یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدرالحسین، بظهور الحجه.
نعیمه الماسی