در نوشتار پیشرو تلاش شده است تا با رصد هنر نقاشی و نگارگری معاصر اصفهان بتوان هنرمندانی را یافت که با گرایشهای مذهبی و دینی، بهخصوص هنر مرتبط با محرم و عاشورا به خلق اثر در این زمینهها میپردازند. با این فرض که بهطور کل، هنر دینی به هنری اطلاق میشود که دارای محتوا و مضمون دینی است و هنر عاشورایی، زیرمجموعهای از هنر دینی و مذهبی محسوب میشود. هر چند هنر دینی را میتوان یک هنر سنتی نیز دانست، اما در صورتی به آن هنر مقدس اطلاق میشود که فرم و زبان بصری آن مانند محتوایش نمادین باشد، نه واقعگرا. در اینجا ما نه با هنر سنتی و مقدس، که با آن وجه از هنر دینی و عاشورایی روبرو هستیم که عمدتا بر پایه باورهای شیعی بوده و به نقاشی و نگارگری معاصر ایران راه یافته است. این وجه توانسته با صورت و جنبههای تصویری مختلفی در آثار هنرمندان انعکاس یابد.
هر چند در چهار دهه گذشته، همواره خلق آثاری با مضامین محرم و عاشورا وجود داشته و از حمایتهایی مانند جشنواره و سفارشهای دولتی و... برخوردار بوده، اما آیا توانسته است جریانی ماندگار بر مبنای تئوری قوی و مفصلبندی درست با عنوان هنر دینی در نگارگری یا نقاشی معاصر ایران شکل دهد؟ آیا شهر اصفهان بهعنوان یکی از مراکز عمده هنر نگارگری و نقاشی معاصر ایران توانسته است آثاری به خود ببیند که مدعی هنری دینی باشند و این مسئله یک جریان هنری معاصر محسوب میشود؟ آیا میتوان با خوانش و بررسی آثار هنرمندانی با این گرایش به یک تعریف و مفصلبندی مشخص از آن رسید؟ در راستای این گرایشها، چه میزان فضای آموزشی آکادمیک هنر و چه میزان تجربه زیسته هنرمند مؤثر بوده است؟
برای پاسخ به این پرسشها، تلاش شده با کنکاش در میان هنرمندان نقاش و نگارگر فعال در شهر اصفهان، کسانی را که با الهام از آیینهای مذهبی یا دستمایه قرار دادن مضامین دینی به خلق اثر پرداختهاند، انتخاب کرد و از میان آنها برخی را که بیش از سایرین این دغدغه را در آثار خود انعکاس دادهاند، مورد بررسی قرار داد. جامعه آماری مورد نظر این مطالعه، پنج نسل از هنرمندان نگارگر و نقاش ساکن اصفهان بوده که با نسبت دادن جغرافیای زیستی آنها، با عنوان «هنرمند اصفهانی» دستهبندی میشوند. به غیر از زندهیاد ضیاءالدین امامی (۱۳۰۱ ـ 1387)، با سایر هنرمندان مانند رضا بدرالسماء (1328)، محمد خلیلی (1342)، ابوالفضل آقایی (۱۳۵۰) و بهرام انصاری (1357) گفتوگو انجام شده است. همچنین در همین زمینه، گفتوگویی با شکیبا شریفیان بهعنوان پژوهشگر این حوزه صورت گرفته و از نظرات او و سایر منتقدان نیز در راستای نیل به اهداف مقاله استفاده شده است. بهمنظور روشنتر شدن زمینههای شکلگیری گرایشهای دینی در آثار هنرمندان منتخب و رصد ردپای آنها در شهر اصفهان، نگاهی کوتاه به زندگی، آثار و آرا و نظرات آنها شده است.
ضیاءالدین امامی دهکردی در خانوادهای روحانی در شهرکرد متولد شد. در کنار و تحتتأثیر پدر با حضور در جلسات خانوادگی و محافل مذهبی رشد یافت. در سال ۱۳۱۷ وارد هنرستان تازه تأسیس هنرهای زیبا شد و پس از فارغالتحصیلی به استخدام آموزش و پرورش درآمد. اندکی بعد با مهاجرت به تهران همزمان با تأسیس هنرکده هنرهای تزئینی تهران در ۱۳۴۰ به آنجا وارد شد. تا اوایل دهه 60 به تدریس هنر در دانشگاههای تهران مشغول بود و در سالهای بعد بهطور دائم نقاشی میکرد و علاوه بر برگزاری نمایشگاههای انفرادی، در بینالها و نمایشگاههای گروهی مختلفی نیز شرکت کرد. در سال 1357 با بازگشت به اصفهان، علاوه بر تدریس در دانشگاه هنر تا پایان عمر به نقاشی مشغول شد.
ضیاءالدین امامی درباره جنبههای فکری آثار خود میگوید: «بیشتر آثاری که خلق کردهام، پیشزمینهای از معارف اسلامی داشته است؛ با این هدف که بتوانم به جامعه خدمت کنم و گرهای از مشکلات آن باز کنم. از ابتدا هنر اسلامی مورد توجه من بوده و هنوز هم هست، چراکه هنرمند را به شناخت و مکاشفه وامیدارد» (معرکنژاد، 1385: 9) علیرغم این نظر، پژوهشگران، آثار نقاشی او را نزدیک به جریان سقاخانه میدانند. رسول معرکنژاد آثار ضیاءالدین امامی را بیشتر در کنار جریان نقاشی سقاخانه قرار میدهد و معتقد است اگرچه آثار او با شیوه و سبک خودش به بیان تصویری اندیشههایش میپردازد، اما همچون سایر فارغالتحصیلان هنرکده هنرهای تزئینی تهران به دنبال ایجاد نگاهی جدید به نقاشی با رویکردی مدرن بوده است که ریشه در هنر و فرهنگ و ادب ایران دارد. آثاری که با شکلهای سایهوار و شبحگونه و با ترکیببندیهای افقی و عمودی به همراه خوشنویسی (نقاشی واژهها)، آیات قرآن و اشعار فارسی را به تصویر کشیده است. تصاویری که بیشتر با تکیه بر شعر و ادبیات عرفانی، تمثیلی و نمادگراست و روایتی از مذهب شیعی به همراه دارد (معرکنژاد، 1385: 10).
بهرام انصاری نیز میگوید: «ضیاءالدین امامی بیشتر میتواند به جریان هنر سقاخانهای نزدیک باشد تا جریان هنر انقلابی؛ یعنی ریشه آن در جریان سقاخانه سنتگراست.» انصاری با رد این موضوع که اساسا در شهر اصفهان هنرمندی با گرایشهای مذهبی عمیق و جدی وجود دارد، معتقد است که هر چند ممکن است برخی افراد از این مضامین الهام گرفته باشند، ولی در واقع به معنای وجودی و درونی، هنرمندی در این زمینه نداریم که بتوان او را هنرمند دینی با گرایشهای شیعی و عاشورایی و متعلق به چنین جریانی تلقی کرد. او بعضی از برخوردها مانند آثار امامی را نوعی جریان تدوینگرایانه عرفانی شخصی در نظر گرفته و بیان میکند که «هنر او بیش از اینکه بعد اسلامی داشته باشد، صرفا دکوراتیو بوده و این قبیل آثار در حیطه هنر دینی نمیگنجند.»
رضا بدرالسماء متولد شهر اصفهان، نقاش، نگارگر و میناکار است. او در بستر هنری شهر اصفهان، خانوادهای مذهبی و سنتی و برادرانی که هنرمند هنرهای سنتی بودند، رشد یافت. بدرالسماء هنرمندی خودآموخته بوده و امروز از جمله پرکارترین هنرمندان نقاشی و نگارگری اصفهان است. او در زمینههای نگارگری موضوعی و تصویرسازی، طراحی سنتی، آبرنگ و میناکاری فعالیت دارد و آثارش از منظر موضوعی به چند دسته تقسیم میشوند. این آثار هر چند تنوع بسیار دارند، اما عمدتا بر پایه اعتقادات او شکل گرفتهاند و بهرهگیری از فرهنگ ایرانی شیعی را میتوان نخ تسبیح ارتباط بسیاری از آثارش دانست. بدرالسماء از معدود هنرمندان نسل خود بهشمار میرود که موضوعات اجتماعی و سیاسی روز را نیز وارد آثار خود کرده است. او در ارتباط با فلسفه کاریاش میگوید: «هنر آیینی و دینی، برگرفته از باورها، تفکرات، فرهنگ و دین ماست و هنر نقاشی بهعنوان رسانهای قدرتمند میتواند ایدئولوژی و پیامها را در قالبی زیباشناسانه انتقال دهد.» او به گفته خود تلاش دارد تا سبک نقاشی با شیوهای جدید را براساس آرمانهای نظام جمهوری اسلامی و راه ائمه(ع) پایهریزی، تبیین و به جهانیان معرفی کند و خود را موظف به شناساندن دین و رسالت پیامبر اسلام از طریق هنر میداند و سعی میکند تا حوادث مربوط به محرم و واقعه عاشورا را به تصویر بکشد. او معتقد است «پس از قاجار چندان هنرهای تصویری مذهبی همچون پردههای قهوهخانهای یا پارچههای قلمکار نداریم و اگر هم چیزهایی مانند جریان هنر سقاخانه در دوره پهلوی بوده، رویکردی مدرن داشته و مذهبی و آیینی نبودهاند.»
بهرام انصاری معتقد است بعضی از مینیاتورهای رضا بدرالسماء با رویکرد دینی بیشتر اتفاقهایی تجربی است که همانها هم بیشتر جنبه تزئینی دارند و در بطن خود، دینی و مذهبی نیستند. او آنها را با عنوان «نگارگری زیبانگاری» دستهبندی میکند تا «هنر متعهد انقلابی»؛ و قلم، تفکر و کاراکتر این هنرمند را متفاوت از این جریان میداند. «شاید بتوان ایشان را در قالب یک جریان نونگارگران سفارشمحور قرار دهیم. جریان هنر دینی و انقلابی باید در تمام جریان فکری و آثار هنرمند شکل بگیرد و اساسا هنرمند هیچ کاری خارج از این تعهد و جریان فکری انجام ندهد. این موضوع در کلیت آثار این هنرمند جریان نداشته و فقط در موارد انگشتشمار بهصورت موضوعی کار میشود.»
شکیبا شریفیان نیز آثار بدرالسماء را بیشتر نمونه بارز امروزی جریانی میداند که با نگاه ایدئولوژیک درآمیخته است. «باید توجه داشت که این تجربه زیسته متعلق به هنرمندان دهههای 40 و 50 است. آثار این هنرمند از آن جنبه که به مسائل روز میپردازد، میتواند به جریانی در هنر تبدیل شود و نه بهواسطه تأکیدش بر ایدئولوژی انقلاب اسلامی.»
محمد خلیلی متولد ساوه و دانشآموخته نقاشی و کارشناسی ارشد هنر است. وی سالها در مراکز آموزش عالی و آموزش و پرورش تدریس کرده و در کنار نقاشی در عرصه اجتماعی هنر مانند انجمن هنرمندان نقاش اصفهان نیز حضور فعال داشته است. او در مجموعه نقاشیهایش از المانهای مختلفی برگرفته از تاریخ و فرهنگ ایران بهره میبرد، اما مشخصا یک مجموعه آثار خود را با الهام از مضامین مذهبی و آیینی و نشانهایی از المانهای تصویری محرم کار کرده است. خلیلی هنر را اینگونه تعریف میکند: «قرار دادن اشیا در جایگاه خودشان بر اساس قرار داشتن، به قصد ایجاد زیبایی و محو زشتی. چرا هنرمندان ما حقیقت هنر را جستوجو نمیکنند و در تاریکی فلسفه غرب به دنبال گمشده خود هستند.» معتقد است این تعریف نیازمند شرح و تفصیل است تا تمامی ابعاد وجودیاش مشخص شود.
خلیلی نمادهایی چون دستها و شمشیرها را در آثارش تکرار کرده و گاه به سراغ اسبهای بالدار نگارگریهای ایرانی یا علامتهای علم و کتلهای عاشورایی رفته و آنها را با المانهای ایران باستان مانند نقش فروهر همنشین کرده است. او معتقد است: «اساسا هنرمند موادی برای ترکیبهای هنری دارد. مواد هنری همان نمادها و نشانههاست و اگر بخواهد یک ترکیب استعاری یا کنایی یا مجاز مرسلی ایجاد کند، میتواند از نشانههای مختلف استفاده کند؛ مثلا یک نماد از گذشته و یکی از حال را کنار هم قرار دهد تا از ترکیب آنها به معنایی جدید دست یابد.» او نمادهای مذهبی آثار خود را مانند نقش حروف در جملات میداند: «در دیگر آثارم نیز نمادهای مذهبی وجود دارند، ولی نمادهای من بیانگر اتفاقهای تاریخی نیستند، بلکه نقشی همچون حروف در جمله را بازی میکنند. همانطور که حروف و کلمات به تنهایی بیانگر موضوع خاصی نیستند، اشکال مفرد هم به تنهایی معنای کاملی ندارند، بلکه بهعنوان عناصر یک ترکیب در آثار هنری نقشآفرینی میکنند.»
شریفیان در حالی که اساسا هدف خلیلی را خلق اثر دینی نمیداند، بهکارگیری این المانهای مذهبی را جدا از سایر المانهای فرهنگی ایران در آثار او نمیداند. بهنظر میرسد هر چند آثار او را نمیتوان در رده آثار دکوراتیو قرار داد، لیکن نوع برخورد خلیلی با المانها نیز نتیجهای دال بر خلق اثر هنری دینی نداشته است.
ابوالفضل آقایی متولد اصفهان و تحصیلاتش گرافیک و نقاشی است. او سالهاست که به تدریس دانشآموزان و دانشجویان رشتههای تجسمی مشغول است. آقایی چند سالی با الهام از منابع هنر عامیانه ایران بهخصوص المانهای تاریخی اصفهان در رشته نقاشیخط به خلق اثر پرداخته است. پایاننامه کارشناسی ارشد او به بررسی خطنگارههای عاشورایی در بیرقها و پرچمهای هیئتهای مذهبی اصفهان پرداخته و آثاری با الهام از این گنجینه تصویری هنرهای عامه ایرانی نیز خلق کرده است.
زمینه ایجاد دغدغه آقایی به مقوله نقاشیخط در کلاسهای خوشنویسی نوجوانیاش شکل گرفته و معتقد است: «نوشتارهایی که ساختار معنویت بر آنها حاکم بود، جذابیت بیشتری برایم داشتند.» همچنین آشنایی با مکتب سقاخانه در دوران هنرستان برای او نقطه عطفی محسوب میشود.
وجه دکوراتیو آثار آقایی برجستهتر از سایر وجوه آن است که درباره مجموعه آثاری که بر اساس بیرقهای محرم کار کرده است، این وجه کمی رنگ باخته و نوعی بداهگی و نبود حضور دائم رنگ در آثارش، شمایلی اتودوار و گاه گرافیکی به آنها بخشیده است. آقایی به این نکته اشاره دارد که «در یک دهه اخیر به علت استفاده زیاد و افراطی از این نوع المانهای مذهبی، برخوردها بعضا سطحی شده و این مسئله باعث تنزل و جدایی این المانها از جایگاه فرهنگیشان شده است. باور دارم هنگامی که اثر وارد نوعی سفارشهای دولتی میشود، ارزش خود را از دست میدهد.»
بهرام انصاری متولد اصفهان و دانشآموخته نقاشی، تصویرگری و دکترای پژوهش هنر است. او در کنار تدریس دانشجویان، سالهاست به نقاشی مشغول است. از جمله دغدغههای اصلی انصاری، هنر انقلابی، هنر دینی و بهخصوص هنر عاشورایی بوده که مدعی است حاصل این اعتقاد در آثارش قابل مشاهده است. انصاری مجموعه آثار خود را با متریالهای متنوع و در ابعاد متفاوت، از گواش، پاستل و خودکار تا رنگ پلاستیک و رنگ روغن، بر روی بوم و کاغذ و مقوا خلق میکند. او معتقد است: «من به میل خود به مسئله عاشورا پرداختهام و پیوندهایی با آن در آثارم ایجاد کردهام. در حقیقت، روح حماسی و جریان وجودی و خودشناسی که در واقعه عاشورا و جهان آن بوده، باعث ایجاد این گرایش در من شده است. هر چند در ایران باستان هم حماسهها و جنگاوریهای فراوانی داشتهایم، اما من گرایشی به آن نداشتم. شاید ریشه این موضوع را باید در ساختار سنی ما که در جریان هنر انقلاب رشد و تحصیل کردیم، جستجو کرد. شاید از این نظر که هنر انقلاب هم بهنوعی با جریان هنر عاشورایی و مذهبی عجین بوده، باعث ایجاد این گرایشها در من شده است.»
انصاری هر چند هنرمندی پرکار است، اما کمتر به ارائه و نمایش آثار خود در این سالها پرداخته است. او را میتوان متعلق به جریان هنر انقلاب و هنرمندی با گرایشهای عمیق مذهبی در آثارش دانست. بهندرت آثاری از او در مجموعه نقاشیهایش میتوان یافت که بیارتباط با این خط فکری باشد.
در این نوشتار تلاش شد با توجه به آثار پنج هنرمند نقاش و نگارگر بهعنوان نماینده پنج نسل هنرمندان اصفهان، ردپای هنر دینی و گرایشهای مذهبی در احوال و آثار آنها مورد بررسی قرار گیرد. در این میان، از آرا و نظرات آنها و برخی کارشناسان نیز بهره گرفته شد. براساس نتایج بهدست آمده باید گفت، در میان هنرمندان اصفهان، هیچ هنرمند نقاش و نگارگر معاصری یافت نشد که کل زندگی هنری خود را در حیطه هنر دینی و آیینی صرف کرده باشد. بهنظر میرسد ریشه خلق آثار دینی و عاشورایی در همین تعداد محدود هنرمندان را باید نخست در تجربه زیسته آنها رصد کرد که بیشتر به ساختار خانوادهای مذهبی برمیگردد و دوم ارزشهای آموزشی کلی جامعه بهخصوص آموزههای اعتقادی و ایدئولوژیک انقلاب در دهه 50 و 60 را مؤثر دانست. بهنظرمیرسد آموزههای ایدئولوژیک آکادمیک ولو اینکه مروج نوعی دیدگاه اعتقادی یا مذهبی باشند، ناشی از ساختار آموزشی و بر پایه ارزشهای مشخص رسمی بودهاند و تأثیر چندانی بر خلق اثر در این زمینه نداشتهاند.
باید به این نکته اشاره کرد که با وجود همه حمایتها و هزینههای نهادهای دولتی در رابطه با پایهریزی هنر دینی، عاشورایی و ایدئولوژیک حداقل در جامعه آماری مورد مطالعه، نتیجه مورد نظر برای چنین سرمایهگذاری را در میان هنرمندان نمیبینیم. حتی در اصفهان با چنین وسعت هنری و مذهبی، یافتن هنرمندی که آثارش حتی نه بهطور کامل، با این نوع موضوعات و گرایشها گره خورده باشد، امری دشوار است. شاید معدود هنرمندانی که در این نوشتار بهعنوان نماینده هر نسل مورد کنکاش قرار گرفتند نیز نتوانند بهعنوان هنرمندان دینی یا دارای گرایشهای مذهبی عمیق این گرایش را نمایندگی کنند؛ بدیهی است در این شرایط ویژگیهای معاصریت برای اثرگذاری و جریانسازی را نخواهیم داشت.
در نسل اول یعنی آثار امامی بیشتر شاهد گرایش به سمت نوعی مدرنیسم فرمگرا و برداشت از موتیفهای هنر عامیانه همچون جریانهای پیش از انقلاب مانند مکتب سقاخانه هستیم که کاملا متفاوت از جریان هنر تحتتأثیر مذهب بعد از انقلاب است. همانگونه که انصاری میگوید: «هیچ کدام از آثار آن دوره، بار مذهبی و معناگرایانه نداشته و سنخیتی با مذهب ندارند. در جریان بعد از انقلاب نیز باید دقت داشت که در حقیقت، مذهبی و سیاسی کار کردن با چند اثر معنا نمییابد و باعث نمیشود که آن هنرمند بهلحاظ درونی و کاراکتری، هنرمندی انقلابی یا متعهد محسوب شود و به این جریان تعلق گیرد؛ بلکه این مسئله باید در کلیت جریان فکری و آثار آن هنرمند شکل بگیرد و هیچ کاری خارج از این تعهد و جریان فکری انجام ندهد.»
شریفیان نیز معتقد است که «محتوای آثار بدرالسماء و انصاری بسیار تحتتأثیر محیط اجتماعی تولید اثر، افق اجتماعی و دیدگاههای انقلابی و جمهوری اسلامی است؛ این در حالی است که محتوا در آثار آقایی و خلیلی از افق اجتماعی انقلابی و ایدئولوژی جمهوری اسلامی فاصله گرفته و به گفتمان درونی خود میپردازد که علت این گرایشها را باید در تجربه زیسته و سرمایه فرهنگی هنرمندان جستجو کرد. بدون شک، درونمایه و محتوای نقاشی هنرمندان معاصر اصفهان، تابعی از سرمایه فرهنگی خالقانشان یعنی دانش، شناخت، آگاهی و تجربه است که از هنرمندی به هنرمند دیگر متفاوت است. بنابراین میتوان گفت، ماهیت سرمایه فرهنگی هنرمند از مؤثرترین عوامل در تعیین محتوای آثار هنری است که توسط او خلق میشوند. اگرچه شرایط اجتماعی در فرایند تولید هنر مؤثر است، اما آثار هنری در پیوند و گسست با شرایط و افق اجتماعی قرار دارند که در حالت اول (پیوند)، امکان وقوع محدودیتهایی در فرآیند خلق هنر وجود دارد، همانطور که ابوالفضل آقایی معتقد است اثر وقتی وارد نوعی سفارشهای دولتی میشود، ارزش خود را از دست میدهد.»
در نهایت باید به این موضوع اشاره کرد که در نسلهای بعدی و جوانتر، همین میزان گرایشهای مذهبی را هم کمتر میتوان یافت. با رصد آثار هنرمندان نسل اخیر در شهر اصفهان، نمیتوان به هویت و ماهیت مشخص و مستقلی در آثار آنها دست یافت. بهنظر میرسد در آثار این نسل بیشتر نوعی دنبالهروی و تقلید دیده میشود. شاید این مسئله را باید ناشی از درک ضدونقیض این نسل از مشاهده مسائل پیچیده پیرامون خود و جدال ارزشهای حاکم بر جامعه و قرائتهای شخصی آنها از زندگی دانست.
منابع:
ـ آقایی، ابوالفضل (مردادماه 1401)، مصاحبه شخصی امیر رجایی.
ـ انصاری، بهرام (مردادماه 1401)، مصاحبه شخصی امیر رجایی.
ـ بدرالسماء، رضا (شهریورماه 1401)، مصاحبه شخصی امیر رجایی.
ـ خلیلی، محمد (شهریورماه 1401)، مصاحبه شخصی امیر رجایی.
ـ شریفیان، شکیبا (شهریورماه 1401)، مصاحبه شخصی امیر رجایی.
ـ معرکنژاد، رسول (1385)، نگار سایهها، نگاهی به گزیده آثار و احوال ضیاءالدین امامی. انتشارات سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری اصفهان.
امیر رجایی باغسرخی، پژوهشگر هنر
انتهای پیام