همزمان با سالروز میلاد امیر مومنان علی(ع)، جمعی از خبرنگاران ایکنای همدان تصمیم گرفتند به خانه سالمندان امام علی(ع) روند و روز پدر را در جمع پدران و مردان سخت کوش دیروز بگذرانند.
شاید خیلیهایمان غافل از چشم انتظاری پدران و مادران خانه سالمندان در کنار خانواده برای سلامتی پدرانمان جشن میگیریم اما فراموش کردهایم که پدرانی چشم انتظار اینجا منتظر قدوم فرزندانشان هستند.
آسایشگاه خیریه امام علی(ع) جایی که مزین به نام مقدس مولا امیرمومنان(ع) در ابتدای روستای گوراب(جوراب) ملایر دور از هیاهوی روزمره، میان انبوه درختهای چنار که لباس سفید زمستان را بر تن دارند در باغی وسیع اما دلتنگ و چشم انتظار قرار دارد به سالن وارد میشوم.
در اینجا 110 سالمند در آن نگهداری میشود و 88 نفر از آن پدرانی هستند که در روز پدر نگاهشان به در دوخته شده که شاید فرزندانشان با شاخ گلی و یا جعبه شیرینی به دیدارشان بیایند واین ایام را به او نیز تبریک بگویند.
یادش بخیر روزی که جوانی زیبا و رعنا بود و وقتی اولین صدای گریه فرزندش را شنید تمام تنش لرزید و خوشحالیش برای پدر شدنش بود و چه حس مغرورانهای و با تمام وجود تلاش کرد تا فرزندش بزرگ شود و کم و کاستی نداشته باشد اما اکنون درسرای غربت و تنهایی اینجا کنج اتاق با قدی خمیده و چشمانی گودرفته به انتظار نشسته است.
اینجا خانه غریبههای آشنا است، خانهی پدرانی که دلهایشان اگرچه مثل موهایشان سفید است اما برای روزهای جوانی، برای خودشان تنگ شده است. اینجا میان این سرای پر درد پدرانی کنارهم زندگی میکند که با همه توان جوانیشان را برای فرزندان و زندگی گذاشته و امروز از سر بیمهری فرزندان و یا ناتوانی جسمی گرفتار این اتاقهای خالی و بیروح شدهاند.
امروز همه آرامش من است در میان این اتاقها پدرانی آرام اما مهربان را میبینی. دیوار به دیوار، اتاق به اتاق، تخت به تخت، اینجا که قدم میزنی، انگار تمام سینهات سنگینی میکند بغض تمام وجودت را فرا میگیرد، چه مرد باشی چه زن منطقی یا احساساتی فرقی نمیکند اما گونههایت نمناک میشود حالا یا برای خودت که آینده خودت اینجاست یا برای کسانی که در این سرا تنها ماندهاند.
به پیرمرد مهربانی که روی تختش در یکی از اتاقها دراز کشیده نزدیک میشوم، خودش را جمع و جور میکند خجالت میکشم و از او میخواهم راحت باشد، نامش حاج محمد است با لبخند مهربانش تمام دلتنگیش را برایم بیان میکند و من خم میشوم و با تمام تواضع در برابر قامت خمیدهاش که دیروز هیبتی بوده عرض ادب میکنم و روز پدر را تبریک میگویم.
حاج محمد اشارهای به روزهای جوانیاش میکند و فرزندانی که با بیمهری او را به این مکان آورده و سالهاست که به وی سر نزدهاند.
یکی دیگر از پدران که گویا گوشهایش به خوبی نمیشنود و به تازگی به این محل آمده انگار هنوز با این محیط و سالمندان دیگر احساس غریبگی میکند توجهم را جلب میکند به کنار صندلی چوبی که روی آن نشسته میروم و به وی سلام میکنم معلوم است که دلتنگ است برای فرزندان و نوههایش چشمهایش اشکآلود است نگاهم را به نگاهش میدوزم انگار هم خوشحال است هم نگران خیلی حرفی نمیزند خوشحال است و امیدوار که شاید فرزندان و نوه هایش به دیدنش بیایند و نگران که شاید فراموشش کرده باشند.
به آن سوی اتاق میروم، دو سالمند دیگر با هم تعریف میکنند با یکی از آنها گفتوگو میکنم، پدری پا به سن گذاشته و خوش اخلاق حال اورا میپرسم و روز پدر را به وی تبریک میگویم لبخند مهربانش مرا یاد پدر بزرگ خودم که سالها پیش از دنیا رفته است میاندازد اشک در چشمانم جمع میشود. نگاههایش بوی مهربانی میدهد هر چه میکنم از او بپرسم که آیا فرزندانت به تو سر میزنند دلم نمیآید ناراحتش کنم از خودش و از جوانیاش که یک راننده بوده است برایم میگوید دوست ندارم از زندگیش بشنوم و یاد غصه هایش بیفتد بیشتر دوست دارم نگاهش کنم تا لبخندهای روی لبانش درهمین لحظات فراموش نشود.
پدر پیری دیگری به او نیز عرض ادب میکنم نامش علی است، از تنهایی و بی فایی سه فرزندش گله میکند از روزهایی که تمام توان و جوانیش را برای خوشبختی فرزندانش گذاشته و امروز بعد از فوت همسرش فرزندانش به جای اینکه در کنارش باشند وی را به خانه سالمندان آورزده و حتی احوالی از وی دلداریش میدهم اما دل پر غصهاش یک دنیا حرف برای گفتن دارد.
شاخهای گل و هدیهای ناقابل تقدیمشان میکنم و اتاق را ترک کرده و به سوی سالن جشن که جمعی از پدران و مادران این سرا در آن حاضر هستند میروم.
همه اینجا چشم انتظارند شاید تقویم برایشان دیگر معنایی ندارد اما شاید خیلی از آنها فراموش کرداند امروز روز پدر است اما در انتظار به آغوش
کشیدن فرزندانشان دستهایشان را گشودهاند و انتظارها همچنان باقی است و اشکهایی که در گوشه چشمانشان خشک میشود با تمام نگاهم به همه پدران این مکان با هیاهوی درونم از اعماق وجودم فریاد میزنم، روزتان مبارک پدران خوب و مهربان .
اینجا همه یک آرزو دارند نه ماشین گران قیمت طلب میکند و نه خانه آنچنانی و... فقط یک آرزوی ساده دیدار فرزندانشان و دریغا از کسانی که یک خواسته کوچک را هم اجابت نمیکنند فقط دیداری ساده. در دلم میگویم خدا نکند که این امیدها ناامید شود و این دلهای مهربان بلرزد شاید که دعای خیرشان زندگیشان را تغییر داد.
با علی کفاشیان مدیرعامل مرکز خیریه حضرت علی(ع) ملایر نیز که این روزها به دلیل شکستگی پا در روزی زمستانی پایش در گچ است همصحبت میشوم.
وی با بیان اینکه در این مرکز، ۱۱۰ سالمند زندگی میکنند، اظهار کرد: از این تعداد بیش از 80 نفر آقا و مابقی سالمندان زن هستند که متأسفانه تعداد ۴۱ نفر از آنها عملا بیسرپرست و مجهولالهویه هستند، ۳۷ نفر بیماری خاص دارند و ۳۹ نفر وابسته به تخت هستند.
کفاشیان با بیان اینکه این مرکز تنها مرکز نگهداری سالمندان استان همدان با این وسعت است، گفت: از همه نقاط استان پذیرش داریم، حتی تعدادی خارج از استان هستند و از تهران نیز درخواست داشتیم که البته به مکاتباتی نیاز دارد.
وی با بیان اینکه این مرکز از سال ۱۳۷۸ فعالیت خود را شروع کرده و بهصورت یک مرکز خیریه بوده و هیئت امنایی اداره میشود و در حال حاضر زیر نظر بهزیستی است، افزود: هزینههای این مرکز از سوی خیران و بخش کمی بهصورت یارانه از سوی دولت تأمین میشود که البته بخش یارانهای آن فقط هزینه پرسنل است.
وی ضمن درخواست کمکهای همشهریان و خیرین به این مرکز افزود: این مرکز یکی از مراکزی است که هر چیزی که یک خانواده نیاز دارد در این مرکز نیز نیاز است و همه مناسبتها برای این عزیزان برنامه داریم.
مدیرعامل مرکز خیریه سالمندان حضرت علی(ع) ملایر افزود: بالغ بر ۳۱ نفر نیرو در این مرکز شامل ۲۰ نفر آقا و ۱۱ نفر خانم فعالیت دارند و در حال حاضر ظرفیت این مرکز ۱۲۵ نفر است.
در پایان نیز خبرنگاران ایکنا با دادن شاخه گل و هدایایی به پدران سالمند در خانه سالمندان امام علی(ع) ملایر به این عزیزان ادای احترام کرده و روز پدر را گرامی داشتند.
گزارش از فاطمه رحمتی
انتهای پیام