وقتی درد تهی بودن ما را فرامی‌گیرد، تازه به دنبال هویت هستیم
کد خبر: 4142661
تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۹
مقصود فراستخواه:

وقتی درد تهی بودن ما را فرامی‌گیرد، تازه به دنبال هویت هستیم

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی گفت: مسئله‌ای به نام نیستیدن داریم و تا وقتی با نیستیدن درگیر نیستیم، هویت چندان موضوعیت ندارد. وقتی درد تهی بودن ما را فرامی‌گیرد، تازه به دنبال هویت هستیم.

مقصود فراستخواه:

به گزارش خبرنگار ایکنا، مقصود فراستخواه، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، امروز دوشنبه 1 خرداد در همایش «نخبگان و مسئله هویت»، که از سوی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد، به سخنرانی پرداخت که در ادامه می‌خوانید: 

به نظریه یا مرجع در توضیح هویت نیاز داریم. در این راستا در منابع و متون علمی معمولاً نظریات مرجع را مرور و براساس آنها در زمینه هویت اقدام به نظریه‌پردازی یا بیان دیدگاه‌های خودمان می‌کنیم، برای مثال یک خوشه از نظریات مربوط به منشأگرایی است و وقتی در توضیح هویت، به منشأگرایی توجه می‌‌کنیم، در واقع می‌‌خواهیم هویت را با ذات، منشأ و بنیان‌های سابق تعریف کنیم و بنیان‌ها مهم است. بنده قصد توضیح این نظریات را ندارم، اما هویت با منشأ ارتباط دارد و آن را این‌گونه توجیه می‌‌کنیم و کسانی هویت را با اندیشه دینی، ایران باستان، زبان، یا سرزمین تعریف می‌کنند. لذا کسانی‌که چنین دیدگاهی در تعریف هویت دارند با رویکرد منشأگرایی اقدام به بیان دیدگاه خودشان می‌کنند. خوشه متمایز دیگری از نظریات معتقد است که هویت ساخت اجتماعی دارد. این ساخت اجتماعی هم آرام و طبیعی پیش نمی‌رود، بلکه خصیصه گفتمانی دارد و نخبگانی وارد ساختن هویت می‌‌شوند که کردارهای گفتمانی دارند. بنده در تعریف هویت قائل به نظریات اول نیستم، بلکه بیشتر به ساخت اجتماعی توجه می‌کنم.

نحوه ساخت هویت

هویت از طریق ایدئولوژی‌هایِ بازنمایی برساخته می‌شود که بازتابی از منافع گروه‌های اجتماعی است. لذا تاریخ هویت‌ها زنجیره‌ای به هم پیوسته، آرام و یک کُلِ منسجم و پابرجا نیست، بلکه خصیصه‌های اپیزودیک دارد یعنی از جنبش‌ها و ضدجنبش‌ها ساخته شده است؛ مثلاً هویت ایران باستان باعث شد که ایران به میزان زیادی برای مردم موضوعیت پیدا کند. همچنین هویت قومی، اسلامی، هویت تجدد، هویت جهانی شده، هویت نسلی، هویت جنسی و... همگی بازتابی از ایدئولوژی‌های بازنمایی هستند.

بنده گاهی ایران را همانند ناوی غول‌پیکر می‌بینم که با سرنشینان زیادی به شکلی کند در حال حرکت است و گاه قایق‌ها یا کشتی‌های تندرو از آن جلو می‌زنند. محتویات ما بسیار دامن گستر و شلوغ است. وقتی قرار باشد این محتویات شلوغ تبدیل به ایدئولوژی بازنمایی شوند، ممکن است چندین نسل طول بکشد. در این محتویات ما خطوط نامتقارن زیادی از نظر دیدگاه‌ها، باورها و منافع وجود دارد. بدین ترتیب نخبگان اهمیت زیادی پیدا می‌کنند و باید در این کشاکش، راهکاری را برای کاهش تضادهایی که در جامعه در زمینه اندیشه‌ها، دیدگاه‌ها و باورها وجود دارد ارائه دهند. برای توضیح هویت، یک چارچوب مفهومی دارم که شامل سه ضلع نیستی، کیستی و هستی است. مشکل از نیستی شروع می‌شود. مسئله‌ای به نام نیستیدن داریم و تا وقتی با نیستیدن درگیر نیستیم، هویت چندان موضوعیت ندارد. وقتی درد تهی بودن ما را فرامی‌گیرد، تازه به دنبال هویت هستیم، چراکه تهی‌بودگی خصوصا وقتی با یک دیگریِ مهم همانند استیلای خلافت عرب بر ایران یا حمله مغول یا تمدن مدرن مواجه می‌شویم باعث می‌شود که بیشتر احساس تهی بودن کنیم.

دو نوع رویارویی در برابر نیستی

در برابر این نیستی دو نوع مواجهه وجود دارد. یک رویارویی در برابر نیستیدن این است که بگویم من کسی هستم و دارای تمایزها و اشتراک‌هایی با دیگران هستم. این همان کیستی است که خصیصه گفتمانی هم دارد. ایدئولوژیِ بازنمایی در این کیستی شکل می‌گیرد. دویست سال است که درد مدرنیته و هویت ایرانی داریم و همه اینها پاسخ به همان نیستیدن است. هویت قومی و اسلامی و طبقاتی همین‌گونه است. ضلع دیگر هویت، هستی است که بیشتر درد زندگی و بودن دارد. در اینجا فرد محکوم به زندگی است و می‌خواهد شجاعت بودن داشته باشد. برای حوزه هستی، بخش انضمامی بودن اهمیت دارد و هویت زندگی همان هستی در مقابل نیستی است. 

هویت زندگی در کشورهای مختلف معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال برای نروژی‌ها، هویت زندگی همان صندوق یک هزار میلیارد دلاری آنهاست که بالای آن نوشته شده است که این مبلغ در صندوق شما و متعلق به فرزندان شماست، اما هویت در کشوری همانند کره شمالی هنوز در حوزه کیستی است. وقتی هم هویت‌های کیستی با هویت‌های هستی آشنا می‌شوند اتفاقی همانند نوشتن شاهنامه فردوسی رخ می‌دهد. هویت‌های کیستی نوعاً اقتضایی و موقعیتی هستند، اما هویت هستی هم با ستانده‌ها ارتباط دارد و اجتماع‌گراست؛ یعنی با فرهنگ پویا در جامعه، رونق، شکوفایی، غنا، شهر ارزان، زیست‌بوم تمیز، زندگی سالم و امثالهم ارتباط دارد.

تغییرات در دولت ملی

امروزه همه چیز نسبت به سابق عوض شده یا در حال عوض شدن است، اما لزوماً تغییر و تحولاتی که در جامعه اتفاق می‌افتد به شکل خطی نیست؛ مثلا دولت ملی کنونی با دولت ملی سابق فرق دارد و دیگر دولت ملت به معنای قبلی عوض شده است، اما به این معنا نیست که عناصر قدیمی وجود نداشته باشند، بلکه به شکل سیالی در جامعه وجود دارند. لذا امر سیال، مخصوصا در مسئله هویت، بیشتر شده و در نتیجه عمل‌گراتر شده است. این هویت سیال اپیزودیک است و حالت رفت و برگشت دارد، اما در حین این رفت و برگشت‌ها، دگرگونی‌هایی در صفات و خصایص به وجود می‌آید. برای مثال سبک زندگی غیر از معیشت است، چراکه مسائلی همانند آزادی، تکثر و جهانی شدن در آن اهمیت فراوانی دارد. در این حالت هویت‌های محلی نیز شکل می‌گیرد.

در این شرایط بازنمایی ایدئولوژیک پیچیده‌تر می‌شود و امری نوظهور به وجود می‌آید که دیگر توضیح چنین اموری با نسخه‌های شناخته شده هویت سخت است. عملکرد کنشگران مرزی نیز براساس این هویت‌های تازه قابل توضیح است. در این شرایط دولت محل سؤال است، چراکه دولت ملی زیر سؤال رفته و با دولت ملی در زمان مشیرالدوله یا مشروطه متفاوت است و آن موقع جهانی شدن و تغییرات در دولت ملت‌ها و سرزمین‌ها به معنای امروزی آن وجود نداشت. بنابراین به سادگی نمی‌‌توان نتیجه گرفت که اگر به دولت بگوییم فلان کار را در زمینه هویت انجام دهید، مسائل هویتی ما نیز به راحتی برطرف خواهد شد، چراکه ممکن است راه حل‌ها تبدیل به تنش یا مسائل جدیدی در جامعه شوند. بنابراین نیازمند جریان حل مسئله به شکل مداوم و گفت‌وگوهایی در مقیاس بزرگ هستیم.

سیدمیلاد اوصیاء

انتهای پیام
captcha