در محرمالحرام سال ۶۱ هجری قمری و در روز عاشورا یکی از عظیمترین وقایع تاریخ بشریت رخ داد که شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان در صحرای کربلا بود. امام(ع) در جامعه آن روز با توجه به شرایطی که حاکم بود، تصمیم به اصلاح امت جدش، محمد مصطفی(ع) گرفت و در حقیقت با خون خود توانست اهدافش را محقق کند. چه اینکه فرمودند: «إنّي لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ في اُمَّةِ جَدّي اُرِيدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهي عَنِ الْمُنكَرِ و أسِيرُ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السّلام.»
در مورد وقایع عاشورا و نحوه شهادت امام(ع)، متعدد مطالبی گفته شده و میشود. اما آن چیزی که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، وقایع پس از آن است که در رأس این وقایع، اسارت اهل بیت امام حسین(ع) و خطبههایی است که حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) ایراد کردند تا پیام کربلا به همگان برسد.
اگر بخواهیم وقایع را از عصر عاشورا واکاوی کنیم در نقلهای تاریخی اینطور آمده که پس از شهادت امام(ع)، عمر بن سعد، دستور غارت خیام سیدالشهدا(ع) را صادر کرد و سپاهیان نیز با یورش، خیام را به آتش کشیدن و زنان و کودکان را آواره بیابان کردند. در یکی از نقلها نیز آمده است که در عصر عاشورا، ابن سعد، سر مبارک امام حسین(ع) را به خولی و حمید ابن مسلم ازدی داد تا آن را نزد عبیدالله ابن زیاد ببرند. سپس فرمانی صادر کرد که بقیه سرها را که متعلق به اصحاب و خاندان امام(ع) بود را بشویند، سپس آنها را همراه شمر و قیس ابن اشعث و عمر ابن حجاج به کوفه فرستاد. آنها سرها را برداشته و به سمت کوفه حرکت کردند. ابن سعد تا روز یازدهم محرم در کربلا بود و سپس عیال و خاندان امام حسین(ع) را از کربلا خارج کرد.
سپس کاروان اسرا وارد کوفه شدند و در این شهر بود که امام سجاد(ع) خطبهای را ایراد کردند و در ابتدا فرمودند: آیا این شما هستید که نوحهسرایی میکنید و گریه سر دادهاید؟ پس چه کسی ما را کشت؟ حضرت سجاد(ع) با اشارهای به مردم آنها را ساکت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، پیامبر(ص) را نام برد و چنین فرمود: «ای مردم، هرکس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا میشناسد و آنکه نمیشناسد بداند که من علی پسر حسین(ع) فرزند علی ابن ابیطالب(ع) هستم. من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند، من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.»