علامه طباطبایی خود را به قرآن و عترت سپرده بود
کد خبر: 4182046
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۴
آیت‌الله جوادی آملی:

علامه طباطبایی خود را به قرآن و عترت سپرده بود

مفسر قرآن کریم در پیامی تصویری به کنگره بین‌المللی علامه طباطبایی که 24 آبان ماه در قم برگزار شد، تاکید کرد: بزرگان دینی ما عموماً و علامه طباطبایی(ره) خصوصاً خود را به قرآن و عترت سپردند؛ هم در فراگیری اصل علم هم در نحوه تعلّم هم در بهره‌وری از علم.

آیت الله جوادی املیبه گزارش ایکنا، حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی در پیامی به کنگره علامه طباطبایی تاکید کرد: اگر فرعون فقط پسران بنی‌اسرائیل را می‌کشت امروز اسرائیل زنان و مردان و دختران و پسران و پدران و مادران را می‌کشد، بنابراین این رژیم از فرعون هم بدتر است.

در بخش دیگری از پیام این  مفسر قرآن آمده است:

بزرگان دینی ما عموماً و علامه طباطبایی(ره) خصوصاً خود را به قرآن و عترت سپردند؛ هم در فراگیری اصل علم هم در نحوه تعلّم هم در بهره‌وری از علم. این اصول سه‌گانه را رهبران الهی به خوبی تبیین کردند. اصل اول ضرورت فراگیری دانش است که در روایات آمده است: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ»؛[۱] دانشمند شدن یک فریضه است نه نافله، یک ضرورت زندگی است نه جزء حواشی و تذییلات. این اصل اول.

اصل دوم آن است که درست است که فراگیری علم خوب است و همه علوم خوب است فروعات خوب است؛ اما مهمتر از فروعات، اصول است، مهمتر از میوه‌ها، غرس درخت علمی است، لذا ائمه(ع) فرمودند درست است که «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ» اما راه این است که ما آن قواعد عامه و اصول اولیه را تبیین می‌کنیم، آن گاه شما اجتهاد کنید، فروعی را از این اصول استنباط کنید، فروعی را به این اصول برگردانید و این اصول را سرپرست و راهنمای آن فروع قرار بدهید تا در تحت امامت قواعد و اصول، امتی که به نام فروع‌اند بارور شوند.

بنابراین اصل دوم اجتهاد است در کنار اصل اول که اصل فریضه بودن طلب علم است. اصل اول این است که «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ» و اصل دوم این است که «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع».[۲]‏ ضرورت اجتهاد را هم از وجود مبارک امام صادق(ص) و هم بزنطی از وجود مبارک امام رضا(ص) نقل کردند که حوزه و دانشگاه باید مجتهد بپروراند. فراگیری فروع لازم است ولی کافی نیست؛ بهره‌وری از منقولات شرق و غرب نافع است ولی کافی نیست. فرمود صرف اینکه شما فروعی را بدانید کافی نیست، بلکه دو کار مانده است: یکی در رابطه با اصل قواعد که قاعده را یاد بگیرید و دوم سرپرستی قواعد نسبت به فروع است و امت بودن فروع نسبت به آن اصول! این را باید بیاموزید که چگونه فرع باید تحت اصل معین قرار بگیرد و چگونه اصل و قاعده معین، فروع را می‌پروراند. فرمود: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع». این اصل دوم.

اصل سوم آن است که علم از آن جهت که علم است اگر به عقل نرسد، نه تنها کارآیی ندارد بلکه زیانبار است. علم، چراغ است؛ اگر این چراغ در تحت رهبری عقل عملی به نور نرسد، صراط را نشان نمی‌دهد، سرقت را نشان می‌دهد تجاوز را نشان می‌دهد ظلم و تعدی را نشان می‌دهد. چراغی که بخواهد صراط را نشان بدهد، باید در تحت هدایت و تربیت و ارائه طریق عقل عملی قرار بگیرد، لذا ائمه(ع) این دستور سوم را این نظم و مدیریت حوزه و دانشگاه را به خوبی ارائه کردند و فرمودند: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ».[۳] اگر حوزه یا دانشگاه عالم شدند این نیمی از راه است. این علم برای اینکه کارآمد بشود که اولاً خود عالم را بپروراند و ثانیاً صراط جامعه را ارائه کند و امت را به مقصد برساند، هیچ راهی نیست مگر اینکه از کارگاه عقل نظری و اندیشه، به بارگاه عقل عملی و انگیزه برسد، تربیت بشود، یک جانبه باشد، فقط راه را نشان بدهد نه بیراهه و کژراهه را! امام فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ».

علامه طباطبایی(ره) روزی در همین قم در محفلی که استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله حکیم الهی قمشه‌ای هم حضور داشتند فرمودند که قسمت مهم حشر ما با روایات اهل بیت(ع) گذشت، فرمود تقریباً بیش از نصف بحارالانوار را من مطالعه کردم، بعد فرمود «و لا فخر»! فرمود سالیان متمادی من با این کتاب مأنوس بودم. انس با روایات اهل بیت(ع)، قلب مطهر علامه را طرزی تربیت کرد که با دست پُر روایی، به بارگاه امن قرآن کریم راه پیدا کند و تفسیری ارائه کند که بهره وسیعی از روایات برده است و راهنمایی روایات، عقل را شکوفا کرده است. فرمودند ما بسیاری از روایات بحارالانوار را دیده‌ایم.

مرحوم علامه طباطبایی در اثر انس به این روایات، طرز درس خواندن، طرز عالم شدن و طرز تعلیم و تدوین را به وسیله روایات یاد گرفتند. این اصولی را که ائمه فرمودند، اول: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ»، بعد فرمودند فروع را یاد گرفتن. ممکن است که کسی عمری را به عنوان استاد در حوزه یا دانشگاه شهرت پیدا کند ولی مقلد است، چون حرف دیگران را گرفته است؛ اگر یک حرف تازه است از دیگری است، اگر یک حرف عمیق است از کتاب دیگری است، اگر یک لطیفه علمی است از کتاب دیگری است. آن که از درون خودش آب نجوشد مقلد است ولو علوم فراوانی یاد بگیرد. این استخر است چشمه نیست، این از جای دیگر گرفته است، از خود نجوشید؛ این کافی نیست. فرمود الا و لابد باید چشمه باشد، از استخر کاری ساخته نیست، چون وقتی آبش تمام شد، تمام شد! اما چشمه که از خود می‌جوشد مهم است که فرمودند «ینابیع العلم» باشید.

برای اینکه انسان چشمه باشد نه استخر و کشاورزی او همواره زنده باشد و پرثمر، هیچ چاره‌ای نیست مگر اینکه قواعد را یاد بگیرد (یک) و قواعد را از کارگاه عقل نظری که حوزه و دانشگاه‌اند که بیش از کارگاه نیستند، از کارگاه عقل نظری از کارگاه اندیشه‌ورزی، به بارگاه عقل عملی بیاورد (دو). عقل عملی را امام این گونه معرفی فرمود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان».[۴] انسان باید به وسیله عقل عملی کاری بکند که محصول حوزه و دانشگاه را که یک عاریه استخری است، به جان خود گره بزند، طوری که جان او از استخر به چشمه تبدیل بشود. وقتی به جان گره خورد، می‌شود عقیده.

بیان این نکته، ضروری است: ممکن است انسان مطلبی را صد درصد بداند، هیچ تردید علمی نداشته باشد، جزمش صد درصد باشد؛ ولی عمل نکند، زیرا عقل نظری کاری به عمل ندارد. عقل نظری و عقل عملی، دو دستگاه کاملاً جدای از هم هستند. اگر روح، قوی بود و انسان بود _انسان یعنی انسان!_ و این قوا را تربیت و تعدیل کرد، اگر قوا تربیت شدند، هر کدام به دیگری کمک می‌کنند. عقل نظری کارش فقط اندیشه است؛ بر فرض خودش هم چشمه بشود و بجوشد، اندیشه می‌جوشد نه انگیزه.

حوزه و دانشگاه فقط اندیشه را تقویت می‌کنند

ممکن است چیزی صد درصد برای او مسلّم باشد و عمل کند، زیرا تصمیم، عزم، اراده، مربوط به عقل عملی است. اگر عقل عملی او آسیب ببیند، نظیر فرعون است که وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود این مطلب صد درصد برای تو مسلّم شد: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ﴾؛[۵] ای فرعون، برای تو صد درصد مسلّم شد که حق با من است. ممکن است کسی صد درصد بداند که حق با کیست و عمل نکند، زیرا عقل نظری یعنی حوزه و دانشگاه یعنی آنجا که جای علم است، آنجا که جای فهم است، آنجا که جای استدلال است، آنجا که جای اندیشه است، جای بینش و عمل نیست. عقل عملی دستگاهی است جدا؛ این دستگاه، محصول عقل نظری را با جان خود گره می‌زند.

این اعتقاد، حافظ آدم است، زیرا انسان را عقال می‌کند تربیت می‌کند، از چموشی، باز می‌دارد، از استخری بودنِ صرف، باز می‌دارد، چشمه جوشان می‌کند «ینابیع الحکمة»[۶] می‌کند. این کار سوم را ائمه دستور دادند فرمودند صرف حوزه و دانشگاه کافی نیست، نماز شبی، سحری، مسجدی، ذکر به دوامی، تربیتی، حضور قلبی، محاسبه نفسی و ده‌ها کاری که بزرگان اخلاق ما گفتند لازم است. فرمودند: «بِالْعَقْلِ» که عقال می‌کند «یُعْتَقَدُ»؛ یعنی علم اگر بخواهد عقیده بشود، آن عقد علمی اگر بخواهد به اعتقاد عملی در بیاید، این کار عقل عملی است. فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ»؛ عقال می‌شود عقیده می‌شود.

این کار سوم را علامه طباطبایی به خوبی انجام دادند؛ یعنی چیزی را که فهمیدند، به جان خود گره زدند. البته بین نفس و این قوا تعاملی هست. قوا هر چه بخواهند تربیت بشوند، در تحت رهبری آن نفس است. نفس اگر کامل باشد، این قوا به طور روان، مجتهدانه و سبکبارانه و با طوع و رغبت اطاعت می‌کنند وگرنه همواره جهادی هست بین آن نفس و این قوه. همان طوری که گاهی درگیری بین دو قوه است، گاهی درگیری بین نفس و یک قوه است که اگر انسان موفق شد در این جهاد اوسط یا جهاد اکبر، این قوا را تربیت کند، آن وقت جهاد فی سبیل الله او تکمیل می‌شود.

تا این سه دستور انجام نشود کسی مثل علامه طباطبایی نخواهد بود؛ اگر این گونه شد، از آن به بعد چون چشمه است که می‌جوشد. می‌بینید در روایات برکات فراوانی هست؛ اما همین روایات گاهی به صورت اصل هستند گاهی به صورت فرع هستند، گاهی آن روایات استخر درست می‌کنند و گاهی چشمه درست می‌کنند. در قرآن و همچنین روایات گاهی برهان اقامه می‌کنند مثل ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[۷] که از این قیاس‌های استثنایی در قرآن کم نیست؛ گاهی حد وسط را بیان می‌کنند، آن بُن‌مایه را بیان می‌کنند.

بعدها روشن می‌شود که شبهه فخر رازی و امثال فخر رازی که می‌گویند این همه موجودات از آن واحد چگونه صادر شد، پاسخش این است که این وحدت که وحدت عددی نیست، وحدت اطلاقی است. این وحدت نامتناهی که دارای اسماء فراوان، اوصاف فراوان، افعال فراوان است، با یک فرمان کل عالم را خاموش می‌کند و با یک دستور کل عالم را روشن می‌کند و علامه طباطبایی شاگرد چنین مکتبی است. ایشان هم آن سه کار را به جای خود انجام داد یعنی «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ»، یک؛ «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»، دو؛ «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ»، سه؛ عقل نظری و عقل عملی را در جهاد علمی و جهاد اکبر درون هماهنگ کرد، چهار؛ آن گاه محصولش هم المیزان شد هم نوآوری‌های جدید در حوزه شد هم شاگردان فراوانی را تربیت کرد هم به قداست روحی بار یافت که «سلام الله علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا».

اسرائیل از فرعون بدتر است

امیدواریم حوزه پربرکت ایران و نجف و سایر مواضع شیعه و دانشگاه‌های ایران و غیر ایران که دانشگاه‌های اسلامی هستند، موفق بشوند پربار بشوند چشمه‌های جوشانی بسازند که دیگر ما گرفتار فرعون‌ها نشویم. روزی فرعون در مصر زندگی می‌کرد که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکم﴾[۱۱]‏ در دستگاه او بودند، اینها فقط پسربچه‌های نوزاد را می‌کشتند اما الآن این اسرائیلی که همان فرعون است نه تنها «یذبح أبناء» بلکه «یذبح بنات» و نه تنها «یذبح أبناء و بنات» بلکه «یقتل الآباء و یقتل الأمّهات»؛ فرعون فقط پسربچه‌های نوزاد را می‌کُشت اما اینها پسر و دختر، پدر و مادر، همه را در غزه یکجا خاک می‌کنند! این برای آن است که بشریت، علمی که فراهم کرد به صورت استخر در آمد، یک؛ چراغ شد، دو و این چراغ فقط بیراهه را نشان می‌دهد، راه‌های دزدی و خیانت را نشان می‌دهد و صراط مستقیم را اصلاً نمی‌بیند، سه.

اینها کور هستند؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «طه» این آیه آمده است که برخی را ما در قیامت کور محشور می‌کنیم، این در قیامت به خدا اعتراض می‌کند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی‏ أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾؛[۱۲] من در دنیا چشم داشتم الآن کور هستم، چرا مرا کور محشور کردی. در پاسخ می‌فرماید: ﴿کَذلِکَ﴾[۱۳]؛ ما هر طوری که بودی محشور کردیم؛ تو خیال می‌کردی چشم داری اما کور بودی، الآن هم کوری. ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی کور بودی، الآن هم کوری. این می‌دید اما همه‌اش بیراهه و چاه را می‌دید نه راه را. ممکن است زمین را خوب بشناسد آسمان را خوب بشناسد، فضای آسمان و زمین را خوب بشناسد، کرات را خوب بشناسد، ماهواره ببرد مسافر ببرد مسافر پیاده کند و عمری را در این راه بگذراند ولی کور باشد! برای اینکه او همه جا را دید مگر آفریدگار را، با اینکه آفریدگار، قیّم و قیّوم و مقوّم خود مسافر است و راه و مقصد؛ خب وقتی او را نبیند کور است.

در قرآن کریم در سوره مبارکه «طه» خدا پاسخ می‌دهد که ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی تو کور بودی الآن هم کور محشوری. تو باید خالق را می‌دیدی که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾،[۱۴] تو باید می‌دیدی که خالق برای شما خلق کرد، تو باید می‌دیدی که خالق فرمود آنچه من آفریدم و برای شما آفریدم را مسخر شما کردم اما شما هیچ یک از اینها را ندیدی. هم ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ را ندیدی هم ﴿خَلَقَ لَکُمْ ما فی الاَرض جمیعاً﴾[۱۵] را ندیدی و هم ﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فی السّماوات و ما فی الاَرض ﴾[۱۶] را. هیچ کسی نیست که بگوید من نمی‌توانم آسمان را مسخر کنم زمین را مسخر کنم؛ نه! فرمود ما برای شما مسخر کردیم، درس بخوانید عمل کنید و آسمان و زمین را تسخیر کنید؛ اما _متاسفانه_ جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم و امثال اینها پیدا شده و الآن چند برابر فرعون در خطر پیدا شده است؛ فرعون، «یذبح الابناء» بود اما این «یذبح الابناء و البنات و الآباء و الامّهات» است!

امیدواریم ذات اقدس الهی نظام ما را مملکت ما را کشور ما را ناموس ما را جهان اسلام را مسلمین جهان را در سایه قرآن و عترت حفظ بفرماید و حوزه و دانشگاه را از استخری بودن به در آورد و به صورت ینابیع علم قرار دهد، تا علم و معرفت همراه با عمل صائب و صالح، از حوزه پربرکت ایران اسلامی و از دانشگاه پربرکت ایران اسلامی به جاهای دیگر منتقل بشود!

انتهای پیام
captcha