دستور خداوند به حضرت ابراهیم(ع)، در یک خواب، مبنی بر ذبح فرزندش اسماعیل بهعنوان یک امتحان و نشان از اطاعت و تقوا بود. حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل هر دو این فرمان را پذیرفتند و به انجام آن مبادرت ورزیدند، اما در آخرین لحظه، خداوند با فرستادن یک قوچ بهشتی، ذبح حضرت اسماعیل(ع) را متوقف کرد و حضرت ابراهیم قوچ را بهجای اسماعیل ذبح کرد. این واقعه بهعنوان نماد و یادگار اطاعت و تسلیم در برابر خداوند، در تاریخ ادیان و بهویژه در سنت قربانی در روز عید قربان، حفظ شده است. به منظور بررسی یکی از شبهات در این زمینه که «آیا ذبح حضرت اسماعیل اخلاقی بوده یا غیراخلاقی» خبرنگار ایکنا از همدان با حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر بیگدلو، پژوهشگر مؤسسه کلامی احیای همدان گفتوگویی کرده است که مشروح آن را در زیر میخوانیم؛
خداوند در این جریان بهدنبال امتحان بندهاش است نه اینکه این کار اتفاق بیافتد. واضح است که دستور خداوند در ماجرای ذبح حضرت اسماعیل از نوع دستورات امتحانیه بوده است و قرار بوده در این ماجرا میزان ایمان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل سنجیده شود تا آنها به درجه قرب الهی برسند.
علاوه بر این، دستور خداوند در ماجرای ذبح حضرت اسماعیل یک ماجرای عمومی نبوده بلکه یک مورد خاص و ویژه پیامبر بوده و تکرار این کار برای بقیه حرام شرعی و موجب عقوبت است. بقیه اعمال انسانها باید با رضایت و قرب الهی سنجیده شود.
گاهی ما مصالح خود را فقط در چهارچوب زندگی شخصی یا زندگی اجتماعی همین حیات دنیوی لحاظ میکنیم و مثلاً میگوییم مصلحت زندگی اجتماعی این است که کسی به دیگری ظلم نکند، خون کسی را بیجهت نریزد. اما باید به این حقیقت توجه داشت که مصالح انسان، محدود به زندگی دنیایی و این جهانی نیست و دارای ابعاد معنوی و اخروی نیز است.
اگر مصالح واقعی و ملاکهای حقیقی که فوق زندگی اجتماعی و بالاتر از حیات دنیایی انسانها است، مورد توجه واقع شود، حساب دیگری در کار میآید که از عقل ما فراتر است. در این حالت، کس دیگری باید ارزشگذاری کند و مصلحتها را بسنجد؛ و آن، کسی جز خدا نیست. ممکن است خداوند متناسب با آن مصالح خاص برای یک نفر، به صورت موردی، چیزی را از او طلب کند که از دیگران درخواست نکرده بلکه همگان را از آن بازداشته است.
هدف خداوند از این امر و الزام، نه ترویج گناه و بیاخلاقی در سطح جامعه، بلکه پرورش یکی از برگزیدگانش برای رساندن او به درجات معنوی بیشتر و انتصابش به مقام امامت است. حال اگر حضرت ابراهیم بخواهد به آن مصالح معنوی و مقام والای روحانی برسد، شرطش این است که باید از جان فرزندش هم بگذرد. در این حالت، این سخن مطرح نمیشود که خون فرد بیگناهی روی زمین ریخته میشود و جان او با جان دیگران برابر است چراکه این هنجارها در محدوده روابط اجتماعی و زندگی دنیایی صادق است؛ اما آنگاه که مسئله پرورش حضرت ابراهیم در میان است، هیچکس جز خدا نمیداند که شرط رسیدن به آن مقام چیست و چه مصلحتی باید فدای آن مصلحت بزرگتر شود. بنابراین، وقتی خدا به حضرت ابراهیم فرمان میدهد که فرزندت را ذبح نما، او حقی برای خویش نمیبیند که بخواهد اعتراض کند یا آن را قبیح و ناپسند بشمارد؛ چراکه امر خدا فقط برای دستیابی به مصالح اجتماعی و دنیایی نیست.
از این منظر، فعل حضرت ابراهیم نمایانگر سطحی برین از رعایت اخلاق است که مبتنی بر مخالفت با خواست خود، برای رسیدن به مصالح برتر معنوی و اخروی است.
عید قربان نیز یادآور ایمان و توحید قوی دو تن از پیامبران بزرگ الهی، حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهمالسلام است. ماجرای معروف ذبح حضرت اسماعیل توسط حضرت ابراهیم، به خودی خود تبلور ایمان خالص و تسلیم محض بنده در مقابل خداوند متعال است و اوج معرفت این پیامبران به خداوند را نشان میدهد.
اما کسی که ظاهر این ماجرا را مینگرد سؤالی برایش پیش میآید که آیا این دستور الهی، یک کار اخلاقی است یا غیراخلاقی؟ دستور خداوند به هیچ وجه ضدیتی با اخلاق ندارد و کاملاً اخلاقی است چراکه دستورات خداوند بر دو نوع است؛ نوع اول دستورات واقعیه به این معنا که خداوند فعل خارجی را مدنظر قرار داده که حتماً اجرا شود؛ مانند بسیاری از دستورات دینی، در مقابل نوع دومی از دستورات هست که دستورات امتحانیه نامیده میشود، واقعاً و حقیقتاً خداوند نمیخواهد که این مطلب اجرا شود بلکه اجرای فرایند برایش اهمیت دارد و میخواهد بداند آیا عقل انسان آنرا میپذیرد و آیا انسان مطیع این امر قرار میگیرد؟
مهمترین امتحان و برخورد حضرت ابراهیم(ع) با شیطان جانفشانى و قربانى فرزند خود بوده است. خداوند به ابراهیم(ع) دستور داد تا فرزندش اسماعیل را ذبح کند، این از خود گذشتگى ابراهیم(ع) و لبیک گفتن او و اسماعیل به این دستور الهى با رضا و رغبت، از بزرگترین و برجستهترین حوادث تاریخ فداکارىها و از خودگذشتگىها بوده است. بهویژه اگر آن را از زوایا و جنبههایى که این فداکارى صورت گرفت، مورد ارزیابى قرار دهیم.
ابراهیم(ع) به فرزندانش بسیار علاقهمند بود و آن حضرت پس از مدتها و در سن پیرى داراى فرزند شد. فرزند دلبندى که امید و آرزوى زندگى وى و وارث نام و یاد او بود. خداوند به او دستور داد که آن فرزند را قربانى کند تا بدین وسیله، ایمان ابراهیم(ع) را به آزمایش بگذارد و مراتب اطاعت و فرمانبردارى وى از دستورهاى الهى او راملاحظه کند.
ابراهیم(ع) درباره این امر بزرگ با فرزندش سخن گفت در حالى که از اندوه چیزى نمانده بود قلبش از جا کنده شود، پسرش اسماعیل با این سخن به پدر پاسخ داد «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِینَ پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت.» (صافات / آیه 102) در این موضوع دو جنبه از خود گذشتگى وجود دارد؛ یکى از خود گذشتگى پدر نسبت به فرزندش، و یکى از خود گذشتگى خودِ فرزند، و این برترین شکل و برجسته ترین نوع ایمان در تاریخ بشر است.
ایمان صِرف، ادعایى نیست که بر زبان جارى شود، یا در برههاى از زمان حزن و اندوه را آرامش بخشد. ایمان نظریهاى نیست که عقل و خرد در کشف اسرار و نهانهاى آن به کاوش افتد، بلکه ایمان یعنى، انسان به طور کامل محو در اراده خدا باشد، ارادهاى که در عمل به سفارشها و اوامر او و گذشتن از هرچیز گرانبها و ارزشمند در راه او، متمرکز است. ما در این زمان به این درس بسیار نیازمندیم، زمانى که در آن مال و فرزند و زن، مورد علاقه انسان بوده و آنها را بر هر چیز دیگر ترجیح مىدهد، تا آنجا که بهصورت معبودانى بهجاى خدا پرستش مىشوند، بسیار پست و بىمقدار است انسان، آنگاه که به زرق و برق دنیاى فانى و زودگذر دلبستگى داشته و از حقیقتى جاودانى که سبب هستى و وجود او و منبع ادامه حیات و زندگى اوست، دست بردارد.
انتهای پیام