توحید، نفی نژادپرستی است
کد خبر: 4148405
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۱۳
گفتارهای تفسیری امام موسی صدر/ ۵

توحید، نفی نژادپرستی است

مفهوم احدیت و صمدیت تفاوت نژادی میان سفید و سیاه را رد می‌کند؛ پس با تأمل در این مفهوم درمی‌یابیم که نژادپرستی ناپذیرفتنی است. خداوند نمی‌خواهد مردمی را بر دیگر مردمان برتری دهد، مگر آنکه خود بخواهند؛ اگر پیشرفت خواستند، پیشرفت می‌کنند و اگر عقب‌ماندگی خواستند، عقب خواهند ماند.

امام موسی صدر«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و به‌منظور آشنایی این نیروها با آموزه‌های اسلام ارائه شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درس‌‌گفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش‌رو به بخش دوم تفسیر سوره توحید اختصاص دارد که در این گفتار، امام موسی صدر با بیان اینکه همه مردم در برابر خدا مساوی‌ هستند و هر کس مسئول سرنوشت خود بوده، به تفسیر کامل احدیت و صمدیت پرداخته است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان؛ بگو: او خدای یکتاست؛ خدای بی‌نیاز؛ نزاده و زاییده نشده است و هیچ‌کس در ذات و صفات، همانند و همتا و شبیه او نیست.»

می‌خواهیم به تفسیر سوره اخلاص بپردازیم، سوره بزرگی که در احادیث ثلث قرآن دانسته شده است. همچنین در حدیث آمده که این سوره، نَسَبِ پروردگار است. چنانکه می‌دانید، عرب‌ها برای خدایان و افراد و بزرگانشان نسبی ذکر می‌کردند. هر کسی به قبیله یا خانواده یا عشیره‌ای نسبت داده می‌شد، حتی برای اسب‌ها و بت‌ها نیز نسبی قائل بودند. هُبَل و لات و عُزّی و وُد و یغوث و یَعوق هر کدام به تاریخ و قبیله و گروهی منسوب بودند. به همین سبب، از پیامبر(ص) درباره نسب خداوندی پرسیدند که آن حضرت عبادت می‌کرد و مردم را به‌سوی او فرامی‌خواند و در پاسخ، سوره اخلاص نازل شد. سوره اخلاص ایمان اسلامی به خداوند را به‌صورت کوتاه و مفید در خود دارد. از همین‌رو، ثلث قرآن دانسته شده، زیرا قرآن کتاب شریعت و بنیان شریعت نیز توحید و نبوت و معاد است. توحید شرط بنیادین و نخستین شریعت است. اکنون به تفسیر این سوره می پردازیم.


بیشتر بخوانید:


«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، بگو: او خدای یکتاست»؛ پیش از این درباره واژه «قل» گفتیم که این واژه خطاب به پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) هر آنچه می‌شنود، برای مردم بازمی‌گوید. او همچون آینه‌ای‌ است که وحی الهی را بازمی‌تاباند. یکی از این انعکاسات این آیه است: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛ و از سر هوس سخن نمى‏‌گويد. اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‌‏شود، نيست»؛ پیامبر(ص) هر چه را به او وحی می‌شد، به مردم عرضه می‌کرد، حتی کلمه «قل» را.

«هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، او خدای یکتاست»؛ پروردگار من «الله» است، همان کسی که از نسب می‌پرسید. معنای «أحد» چیست؟ أحد معنایی ژرف‌تر از واحد دارد. واحد در برابر دو است. واحد یعنی فرد در برابر گروه و خداوند واحد هم هست، اما معنای أحد بیش از واحد است. أحدیت یعنی خداوند افزون بر اینکه یک فرد است، جزء هم ندارد. اگر به خود توجه کنیم، متوجه می‌شویم هر کدام از ما با ویژگی‌‎ها و مشخصات خود واحد است، اما أحد نیست. انسان از اجزای خارجی از قبیل سر و دست و پا و اجزای عقلی که در علم منطق ذکر شده، تشکیل شده است. افزون بر این، خورد و خوراک و دانش و فرهنگ و تجربیات او نتیجه تلاش هزاران هزار انسانی است که در پیشرفت آن نقش داشته‌اند. بنابراین، آدمی از اجزای بسیاری ساخته شده، اما خداوند أحد است؛ نه جزئی دارد و نسبی. ما به پدر و مادر و قبیله و عشیره و مردم و سرزمین خاصی منسوبیم. هر کدام از ما به اشیای بسیاری منسوب است، اما خداوند أحد است و با هیچ‌کس نسبتی ندارد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، بگو: او خدای یکتاست.» 

در این‌باره نکته دیگری هم وجود دارد که برخی مفسران به آن اشاره و آن را بیان کرده‌اند. بدون شک، أحد از ریشه «وحد» گرفته شده و همزه بدل از «واو» است. پس أحد به معنای وحد است. مقصود این است که خداوند فقط واحدی نیست که جزئی ندارد، بلکه او «وحد» است و در برابرش چیزی نیست، نه موجودی و نه اثربخشی و نه قائمی. هر آنچه در هستی می‌بینیم، سایه‌ای از اوست، اثری از اوست، اشعه‌‌ای از نور اوست، او به تنهایی وجود دارد و موجودی غیر از او نیست. بی‌شک، این معنا از أحد دقیق‌تر و ژرف‌تر است؛ اما در اعتقادات ما معنای «أحد» همان است که گفتم، یعنی خداوند نه جزئی دارد و نسبی.

معنای «صمد»

«اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ برای «صمد» دو معنا گفته‌اند. نخست اینکه صمد به معنای «مقصود» است و «صمدتُ» یعنی «قصد کردم»؛ خداوند مقصود است، یعنی برای هر نیازی او را می‌طلبیم. به هر سوی که رویم، خداوند مقصود ماست؛ یعنی خداوند بی‌نیاز است. ای مردم، شما نیازمند و خداوند بی‌نیاز است. خداوند به هیچ‌کس نیازی ندارد. معنای دومی نیز در اصطلاح برای این واژه وجود دارد که به همین معنای نخست بازمی‌گردد. اصطلاحا وقتی می‌گوییم «نَصمُد» یعنی «ایستاده‌ایم»، در بعضی از تفاسیر صمد به معنای «ملیء» (پر و سرشار) آمده است. چرا خداوند ملیء خوانده شده است؟ زیرا او بی‌نیاز است، غنی است، به کسی نیاز ندارد. نیاز، خلاء و کمبود است و آدمی به اندازه نیازش فقیر و ضعیف است. کسی که از دیگران بی‌نیاز است، «صمد» و «صامد» است. هیچ‌کس غیر از خدا، از دیگران بی‌نیاز نیست. خداوند بی‌نیاز است. به هر دو معنایی که برای «صمد» گفتیم، خداوند به چیزی نیاز ندارد؛ نه خوراک و نه پوشاک و نه مکان و نه زمان و نه انسان و نه یارانی.

«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد؛ نزاده و زاییده نشده است»؛ او فرزندانی ندارد، پس نوه و داماد و عروس و خویشاوندی هم ندارد. زاده هم نشده است، یعنی نه پدری دارد و نه مادری. وقتی پدر ندارد، عمو و عمه و عمو‌زاده ندارد. وقتی مادر ندارد، دایی و خاله و دایی‌زاده‌ای ندارد. پس هیچ‌کس را با خداوند قرابتی نیست، نه از سوی فرزندی و نه از سوی پدری. او عشیره ندارد، زیرا پیوند ما به عشیره از طریق ولادت است.

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ؛ و هیچ‌کس در ذات و صفات همانند و همتا و شبیه او نیست»؛ او همتایی ندارد. در گذشته بر آن بودند که هر موجودی نظیر و مثلی دارد. «کفؤ» به معنای همسر به کار می‌رفت، یعنی او شوهر یا زن دارد و مانند و نظیری. این مسئله هم به بی‌نیازی خداوند تفسیر می‌شود.

همه مردم برای خدا یکسان‌اند 

در تفسیری دقیق‌تر از آنچه گفتم، می‌گویند «ولادت» به معنای فرزند داشتن و زاییدن نوعی ولادت است. در لغت، هر چیزی که از چیز دیگری پدید می‌آید، زاییدن خوانده می‎‌شود؛ اما خداوند نه از چیزی زاییده شده است و نه چیزی از او خارج می‌شود، مانند جوشیدن آب از زمین و یا روییدن میوه از درخت. آنچه از خداوند صادر می‌شود، این‌گونه نیست. این بیان، معنایی سطحی از آیه است. اندکی ژرف در این آیه می‌اندیشیم تا پیوند این آیه را با عقیده توحید دریابیم، توحیدی که در اسلام بسیار به آن پرداخته شده است. همه ادیان و خصوصاً اسلام بر توحید و تعمیق اثرات توحید در زندگی خصوصی و اجتماعی ما تأکید دارند. به این آیه می‌اندیشیم تا اثر این مفهوم را درباره خدا دریابیم. گفتیم که خداوند نه می‌زاید و نه زاییده شده است. نه عشیره‌ای دارد و نه خانواده و خویشاوندانی. بر این اساس، همه مردم برای خدا یکسان‌اند، همچون دندانه‌های شانه. هیچ‌کس بر اثر خویشاوندی یا نسبتی خاص به او نزدیک نیست.

از سوی دیگر، گفتیم خداوند صمد است، یعنی بی‌نیاز از مردم است و همه به او نیازمندند. به چیزی نیاز ندارد، اما همه چیز به او نیازمند است. به زمان و مکان نیازی ندارد، اما زمان و مکان به او نیاز دارد. بنابراین، همه آدمیان در برابر او مساوی‌اند، او به کسی برای کمک یا تقسیم کار نیاز ندارد و همه در برابرش مساوی‌اند. این تساوی برای ازمنه و امکنه و اشیا و حالات و همه چیز صادق است. همه چیز در برابر خدا مساوی است، زیرا او به کسی یا چیزی نیاز ندارد. ما انسان‌ها بعضی از انواع خوراکی را بیشتر دوست داریم، زیرا به آن نیازمندتریم. بعضی از پوشاک‌ها را دوست داریم، چون به آنها نیاز داریم. بعضی میوه‌ها را بیشتر می‌پسندیم، چون محتاج آنها هستیم. اما خداوند از هر چیزی بی‌نیاز است. هر خوراک و پوشاک و نوشیدنی و کوه و رود و خانه‌ای برای خدا یکسان است. مکان‌ها و زمان‌ها برای خدا یکی هستند.

از این تحلیل می‌فهمیم که همه چیز، هر زمان و مکان شخصی، در برابر خداوند یکسان است و هیچ‌کس را بر دیگری و هیچ مکانی را بر مکان دیگر و هیچ زمانی را بر زمان دیگر برتری نیست. خداوند در بعضی از اشیا، اسباب و نشانه‌هایی قرار داده و آنها را رمز دانسته است، مانند کعبه و روز جمعه و ماه رمضان و غیر این‌ها. ما نیز برای بعضی از اماکن یا روزها اعتبار و ویژگی خاصی قائل هستیم، مثل روز استقلال یا پرچم. اعتبار پرچم از قانون است، نه اینکه ذاتاً احترامی دارد. پول نیز کاغذی است مثل دیگر کاغذها، اما به اعتبار حاکم و قانون و قدرت قانون، این اوراق ارزش‌ یافته است و همچون دیگر کاغذها نیست. به اینجا رسیدیم که همه اشیا و زمان‌ها و مکان‌ها و حالات برای خداوند مساوی‌اند. نکته اساسی این است که در مجموعه بشری، هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به علم و تقوا.

مردم همچون دندانه‌های شانه در برابر خداوند مساوی‌اند. کسی با خداوند خویشاوند نیست و هیچ‌کس، چنانکه یهود می‌گوید، از اولیای خداوند نیست: «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ؛ بگو اى كسانى كه يهودى شده‏‌ايد، اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد، نه مردم ديگر، پس اگر راست مى‏‌گوييد، درخواست مرگ كنيد»؛ خداوند در این آیه می‌خواهد این اندیشه را رد کند که کسانی اولیای خداوند هستند. نتیجه این است که خداوند اولیایی و یا مردمانی ندارد که برگزیده او باشند. دلیل این مسئله هم این است که اگر گناه کنید، خداوند عذابتان می‌کند و اگر اولیا یا خویشان خداوند بودید، عذاب نمی‌شدید. هیچ طبقه‌ای برتر از طبقه دیگر نیست.

این تفکر طبقاتی در هند که عده‌ای نجس‌اند و نیز در اروپای قرون وسطا و یا به‌طور کلی، این تفکر که طبقه‌ای از مردم به خداوند نزدیک‌تر و بالاتر از قانون‌اند و طبقه‌ای دیگر از خداوند دورتر و زیر سلطه قانون هستند، از بنیان نادرست است. بنابراین، «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى؛ و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست، و نتيجه كوشش او به‌زودى ديده خواهد شد»؛ پس همه آدمیان در یک خط قرار دارند و کسی به سوی خدا پیش نمی‌رود، مگر به اندازه عملی که انجام داده است. همین مسئله درباره شرایط نظام‌ها نیز صادق است؛ ملتی فقیر و ملتی عقب‌افتاده و ملتی جاهل و ملتی عالم و ملتی پیروز است. آیا خداوند پیروزی را به شرقیان اختصاص داده است؟ آیا خداوند شرق را در برابر غرب برگزیده است؟ آیا خداوند اراده کرده که گروهی عقب‌افتاده باشند و گروهی دیگر پیشرفته؟ حاشا که چنین باشد.

خداوند بالاتر از این سخنان است. خداوند نسبت به همه حالات یگانه است. به هر جایی که برسیم: «فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ، به سبب دستاورد خود شماست» یعنی جهل و عقب‌ماندگی و فقر و گرسنگی و خواری نتیجه اعمال افراد جامعه است و هر پیشرفت و موفقیت و دانش و کمالی نتیجه کار خودمان است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ ‏خدا حال قومى را تغيير نمى‏‌دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند» یا «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ؛ به سبب آنچه دست‌هاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است»؛ پس سعادت و بدبختی اجتماع و فقر و بیماری و جهل و شکست و پیروزی و دانش و فرهنگ و هر اتفاقی در جامعه، نتیجه مستقیم اعمال خودمان است و اگر ما چیزی را نخواهیم، هرگز بر ما تحمیل نخواهد شد.

توحید؛ نسب‌نداشتن خداوند 

این معنای توحید است و آن را احدیت و صمدیت و نسب‌نداشتن خداوند گرفته‌ایم. خداوند نمی‌خواهد مردمی را بر دیگر مردمان برتری دهد، مگر آنکه خود بخواهند؛ اگر پیشرفت خواستند، پیشرفت می‌کنند و اگر عقب‌ماندگی خواستند، عقب خواهند ماند. این معنا از توحید، روحیه واقع‌بینی آدمی را تقویت و او را فعال‌تر می‌کند تا بداند به هر جا که رسد، نتیجه اعمال و اقدامات خودش است. بنابراین، جوامع عقب‌مانده، چه دانسته و چه ندانسته، خود این‌گونه خواسته‌اند و جوامع پیشرفته خود جامعه خود را ساخته‌اند. خداوند یکتاست و نسبتی با مکان و زمان و شی ندارد.

در عالم وجود سعد و نحس نیست، ما حیوان نحس مانند بز یا سعد مانند گوسفند نداریم. مؤمنان، توجه کنید که بز در نزد برخی نحس و گوسفند نزد دیگرانی سعد است، هیچ تفاوتی میان کوزه پر و خالی نیست. روزهای ۱۳، ۲۷، ۲۵ و روز چهارشنبه هیچ فرقی ندارند. تفأل هست، اما تفأل به خیر که راهی است به سوی پیشرفت و فعال‌کردن آدمی. اما تطیّر نداریم و چنین مسئله‌ای در اسلام نیست. پیامبر(ص) می‌فرماید: «رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ، وما لا یطیقونَ، وما اضطُرُّوا إلَیهِ، والحَسَدُ، والطِّیرَةُ...؛ ۹ چیز از امت من برداشته شده است؛ خطا، فراموشى، آنچه به آن مجبور شوند، آنچه نمى‌دانند، آنچه از توانشان بیرون است، آنچه به آن ناچار شوند، حسادت و فال بد زدن»؛ تطیّر به معنای بدبینی است و اشیا گناهی مرتکب نمی‌شوند و سعد و نحس در میان آنها نیست. اشیای گوناگون فقط در خواص طبیعی و علمی با هم تفاوت دارند.

به این ترتیب می‌بینیم که احدیت و صمدیت خداوند از معنای انتزاعی خود درمی‌گذرند و به درون زندگی ما راه می‌یابند. ما در عالم اسباب و در جهان عقلانی به سر می‌بریم که همه هستی برای ما خلق شده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا؛ اوست آن كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد» و « وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ؛ و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شده‌اند»؛ همه چیز برای ماست و کلیدی دارد و کلید اشیا علم است و عمل.

باید تلاش کنیم تا به آنچه می‌خواهیم، برسیم. در غیر این صورت، به اهدافمان نخواهیم رسید. پس، همه چیز و همه کس و همه زمان‌ها و همه مکان‌ها و همه حالت‌ها در برابر خداوند مساوی‌اند و میان آنها سعد و نحس و دور و نزدیک وجود ندارد، مگر به اندازه‌ای که برای آن تلاش می‌کنیم. نمی‌توانیم برای پیشرفت به تاریخ و یا اجداد خود تکیه کنیم. حضرت محمد(ص) به دخترش، فاطمه زهرا(س) می‌گوید: «إنِّی‌ لا أُغنِی‌ عَنکِ مِنَ‌ اللهِ شَیئا؛ نمی‌توانم پیش خدا تو را از چیزی بی‌نیاز کنم» آیا باید به خانواده و خویشان خود بنازیم؟ آیا باید به سفیدپوست‌بودن افتخار کنیم؟ چه تفاوتی میان سفید و سیاه در نزد خداوند است؟ مفهوم احدیت و صمدیت تفاوت نژادی میان سفید و سیاه را رد می‌کند. پس با تأمل در مفهوم احدیت و صمدیت درمی‌یابیم که نژادپرستی ناپذیرفتنی است.

«قُلْ هُوَ اللَّهُ، بگو: او خدا» جامع همه کمالات و اسماء حسنی و امثال علیاست. او احد و صمد است که نه زاده شده و نه می‌زاید. برای او همتایی نیست. این معنا از خداوند اصل و اساس است. او ما را آفریده و راه ما به‌سوی اوست و هر که در هر زمان و مکان و شرایطی، خود تلاش کند، مقرب او خواهد شد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست»؛ هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد، مگر در تقوا و جهاد و عمل و دانش، چنانکه قرآن این چهار مورد را صراحتاً ذکر می‌کند. این معنای «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است. این سوره را مخلصانه با زبان و قلب و عقل می‌خوانیم و با آن حقیقتا زندگی می‌کنیم تا احساس اعتماد به نفس را در ما تقویت کند و اعتماد به نفس به این معنا، اعتماد به خداوند است. ما فقط بر اعمال خود تکیه می‌کنیم و خداوند را از رگ گردن به خود نزدیک‌تر می‌دانیم. مسائلی که گفتم، اندکی از معنای «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است که تصویری از خداوند برای ما ترسیم می‌کند؛ تصویری که باید به آن معتقد باشیم و با عقل و دل بشناسیم و آن را در زندگی عادی خود وارد کنیم.

انتهای پیام
captcha