فلسفه آینده را می‌سازد/ فاجعه است که با میراث فلسفی خود آشنا نیستیم
کد خبر: 3775588
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۴۴
کریم مجتهدی:

فلسفه آینده را می‌سازد/ فاجعه است که با میراث فلسفی خود آشنا نیستیم

گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه با بیان اینکه فاجعه در این است که متوجه میراث فلسفی‌مان نیستیم، تصریح کرد: درست است که در تاریخ از ارثیه فرهنگی و نام فلاسفه یاد می‌کنیم، اما باید توجه داشت که تمام فلاسفه بزرگ، چه قبل و چه بعد از فارابی، آینده انسان هستند. سقراط بود اما پیش از او فیثاغورس بود؛ واقعیت این است که ما گذشته و آن‌ها روبرو هستند.

فلسفه آینده را می‌سازد/ فاجعه است که با میراث فلسفی خود آشنا نیستیم

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ سمینار «بازخوانی روایت قاسم پورحسن از فلسفه فارابی» امروز، ۴ دی، با حضور جمعی از اندیشمندان و صاحب‌نظران در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

کریم مجتهدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و چهره ماندگار فلسفه، در این سمینار بیان کرد: بنده متخصص فلسفه اسلامی نیستم و اعتراف می‌کنم که کتاب دکتر پورحسن را نیز به صورت کامل مطالعه نکرده‌ام. در مورد مطالبی که در این زمینه مطرح شده نیز بحث‌های دیگری را می‌توان بیان کرد و حداقل وضع موجود کتاب را با آنچه از این کتاب برمی‌آید روشن کرد.

میراث فلسفی و فاجعه امروز

وی در ادامه افزود: به هر ترتیب فارابی شخصیتی تاریخی و مربوط به تاریخ فلسفه است و تخصص اصلی‌ام فلسفه غرب است. با این حال در غرب با اسم فارابی و ابن‌سینا و اسم فلاسفه دیگر اسلامی آشنا شده‌ام. این طور نیست که فارابی گمنام باشد و در حال حاضر ما بخواهیم او را احیا کنیم.

این چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: فاجعه در این است که متوجه نیستیم که میراث فلسفی‌مان چیست. درست است که در تاریخ از ارثیه فرهنگی و این فلاسفه یاد می‌کنیم و برای گذشته هستند، اما باید توجه داشت که فلاسفه قبل و بعد از فارابی تمام فلاسفه بزرگ آینده انسان هستند. سقراط بود، اما قبل از او فیثاغورس و ... بوده‌اند، همچنان که بعد از او نیز چهره‌های درخشان آینده انسان هستند. واقعیت این است که ما گذشته و آن‌ها روبرو هستند.

فلسفه ارتجاعی نیست

این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه بیان کرد: فلسفه ما را به آینده بیدار می‌کند نه به گذشته. فلسفه ما را به گذشته نمی‌برد و این اشتباه است که چنین تصوری داشته باشیم که فلسفه را ارتجاعی بدانیم. فلسفه امکانات آینده را بر اساس ریشه‌هایش به ما نشان می‌دهد. فلسفه این است. فلسفه در تعلیمات نیز نقش اصلی را دارد. به آن‌ها که می‌گویند فایده فلسفه چیست، باید گفت که فایده آن جبران کمبود‌هاست. اگر آن‌ها را بشناسیم، طبیعتاً راهی جست‌وجو می‌کنیم تا کاری انجام شود و بتوانیم راهنما را بشناسیم.

وی با اشاره به اهمیت سفر فلاسفه به ویژه سفر‌های فارابی، گفت: در زندگی‌نامه فارابی یک مورد برای بنده بسیار اهمیت دارد. البته در زندگی تمام فلاسفه این مطلب اهمیت دارد و آن‌هم سفر‌های آنان است. اگر کانت از آن شهر کوچک خود بیرون نرفت، ولی اطلاعاتی که داشت و کتاب‌هایی که می‌خواند او را به همه جا برده بود. یک وقت کسی نزد او رفت تا با او مصاحبه کند، این فرد نوشته است که تعجب کردم وقتی که دیدم کانت در مورد کلیسا‌های ایتالیا با جزئیات صحبت می‌کند؛ یعنی این قدر وارد است که می‌داند معماری این کلیسا چطور است.

تحصیل در فلسفه تمام نمی‌شود

این چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: فلاسفه واقعی دانشجو هستند و به تحصیل ادامه می‌دهند. به ویژه در فلسفه تحصیل تمام نمی‌شود. آنان فلسفه را تعلیم می‌دهند تا اینکه جوانان را به تحصیل علاقه‌مند کنند. در دانشگاه سوربن پیرمرد‌ها در کلاس‌های فلسفه شرکت می‌کردند. یک روز درسی داشتیم و بنده به سخنرانی گوش می‌دادم. ساعت ۷ شب هنگامی که خواستم از کلاس بیرون آیم، دیدم که در باز نمی‌شود. متوجه شدم که پشت در یک صف طولانی تشکیل شده که می‌خواهند به مباحث کلاس فلسفه گوش بدهند.

مجتهدی با بیان اینکه همین مسئله زنده بودن مراکز دانشگاهی و علمی را نشان می‌دهد، تصریح کرد: در این صورت است که نباید فلاسفه را دست کم گرفت، چراکه فلسفه تنها راه اعتلای فرهنگی است. برای اینکه به ذات فرهنگ می‌رود. اینکه گفتم مسافرت‌های فلاسفه برایم بنده اهمیت دارد برای این است که این سفرها برای فلاسفه مجاهدت، ریاضت و ادامه تحصیل است. این موضوع را در فارابی نیز می‌بینید که به بغداد، از بغداد به قاهره و حلب و ... سفر می‌کند و اصلاً او در این راه‌ها و خارج از ایران فوت شده است. در این راه‌ها تفکرات عمیق‌تری پیدا کرده و هنگامی که افکارش را می‌خوانید، می‌بینید که به نظر او فلسفه از شرق شروع شده است نه از یونان. فلسفه از کِلده و آشور و جاهای دیگر و بعد از راه مصر به یونان رسیده و در آنجا تنظیم شده است؛ لذا آن‌ها تنظیمش کرده‌اند.

فلسفه تنها راه اعتلای فرهنگ

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: فارابی قصد داشت آنچه را تحول پیدا کرده به ریشه‌هایش برگرداند. البته منظور این نیست که ریشه‌های اسلامی باشد و منظور این نیست که واقعاً افکارش را از آیات قرآنی گرفته باشد. منظور این است که حتی قبل از او فلسفه اسلامی به سبب اختلافات در کلام اسلامی به وجود آمده بود. مسئله این بود که عده‌ای صرفاً عقل انسانی را انکار می‌کردند و می‌گفتند که ناقص است و درست هم می‌گفتند. در مقابل، گروه دیگر به وحی توجه داشتند. معتزله بیشتر می‌خواستند عقلانی باشند. حتی متخصصان ثابت می‌کنند که قبل از فارابی کِندی نیز به این مسئله توجه داشته است.

وی با بیان اینکه فارابی حقیقتاً چهره شاخص و دوست‌داشتنی و قابل احترامی دارد که شخصا برای او احترام قائل هستم، افزود: حتی بیش از ابن‌سینا برای او احترام قائل هستم، چون او باوقار است و واقعاً کار می‌کند و هدفش خدمت بوده است. نمی‌بینید که در این کتب عبث صحبت کرده باشد. کتاب حروف او در عین حال که کتاب منطق است زبان فلسفه نیز هست و به فلسفه کمک می‌کند و در عین حال دستور زبان است. برای ارسطو نیز همین طور بوده است. الفاظ در منطق ارسطو همان است و ریشه‌اش همان بحث است.

فرهنگی کردن جامعه مصرفی کار فیلسوف

مجتهدی تصریح کرد: اگر فلسفه را درست درس بدهند شاهکار می‌کند. دانشجویان و استادان باید این را بدانند و فقط حساب نکنند که فیلسوف بی‌کار باقی می‌ماند. توصیه می‌کنم یک رشته‌ای بخوانید که از آن طریق به پول برسید و زندگی را از آن راه تأمین کنید، اما در مرحله بعد فلسفه بخوانید. فلسفه آن چیزی را که مصرف می‌کنیم تعیین می‌کند. فرهنگی کردنِ جامعه مصرفی کار فیلسوف است.

این چهره ماندگار فلسفه در ادامه بیان کرد: ارثیه یونانی که فارابی دنبال آن رفته، هدفش این بوده که خواسته جست‌وجو کند و این ارثیه خودش چند چهره دارد و به صورت یکدست نیست. این تفکیک یعنی این بحث که وجود از ماهیت تفکیک می‌شود در یونان نیست. فارابی ماهیات و وجود که بعد ابن سینا یاد می‌کند را از هم تفکیک می‌کند و این را برای اثبات وجود خدا به کار می‌برد. مثلاً می‌گوید که در مورد خداوند وجود از ماهیت جدا نیست. وقتی می‌پرسم که «ما هو» و «ما هی»، فقط یک پاسخ در مورد خدا می‌دهد و آن اینکه خداوند هست، اما اینکه ماهیتش چیست را نمی‌دانیم. ماهیتش همان هستی‌اش است و فارابی می‌خواهد این را استفاده کند.

وی افزود: در ابن‌سینا و فارابی این طور است و به تقلید از این‌ها فلاسفه غربی نیز این طور هستند که می‌توان این را در توماس آکوئیناس دید که بزرگترین مشائی غرب است. او حتی این مسئله را با اسم ابن‌سینا در کتابش به کار می‌برد. این را نیز مهم می‌داند که اگر وجودشناسی نیست خداشناسی هست، ولی این خدا مسیحی است. اما این شگردی است که ذهن انسان با قائل شدن تفکیک وجود از ماهیت می‌تواند نظری در مورد خودش و در مورد وجود نامتناهی خدا بدهد، ولی ماهیت خدا را نمی‌داند که از چه قرار است.

استفاده فارابی از سنت‌های مختلف

مجتهدی در ادامه تصریح کرد: البته فارابی به سبب برخی از استادان خود که البته مسلمان هم نیستند، از سنت‌های مختلف استفاده کرده است. آنچه از یونان به شرق می‌آید یک مقدار مصری است و یک مقدار نیز از همان اول بین افلاطون و ارسطو رابطه برقرار شده است.

مجتهدی با اشاره به نزدیکی افلاطون و ارسطو بیان کرد: در مورد نزدیکی این دو باید بگویم که فرفوریوس، شاگرد افلوطین است و مثل اینکه اصطلاحاً آبِ زیرِ کاه است و خودش را بروز نمی‌دهد. این شخص در عین حال که افلوطین‌شناس است، ارسطوشناس نیز هست و سخنگوی افلوطین است. در این فرد یک چیزی رخ داده که او خواسته با نزدیک‌سازی سنت ارسطو و افلوطین و نزدیک ساختن عناصری از سنت ارسطو با گرایش‌های افلوطینی به نحوی فکر افلوطین را با فکر ارسطو نزدیک کردند.

وی با اشاره به اقانیم سه‌گانه تصریح کرد: اقانیم سه‌گانه در افلوطین وجود دارد، از آن طرف در ارسطو علل چهارگانه را دارید. علل چهارگانه شاید با استثناء علل غایی به صورت افقی کنار هم هستند. او بین سه علت اول و علت آخر که غایی باشد با آن سه اقنوم تساوی ایجاد کرده است؛ یعنی علت مادی و فاعلی این اقانیم سه‌گانه همدوش علل چهارگانه شده و به غرب رفته است.

مجتهدی بیان کرد: اگر عقول را در نظر بگیریم، یعنی چهار عقل، بالقوه، بالفعل، بالمستفاد و عقل فعال؛ باید توجه داشت که در اینجا مسئله خاصی رخ داده است. یک اختلافی در تاریخ میان فرفوریوس و اسکندر افرودیسی بوده است. جایگاه عقل بالمستفاد نزد فرفوریوس در اتن‌ها قرار دارد، اما اسنکدر افرودیسی که نمی‌خواهد گرایش افلوطینی داشته باشد، عقل بالمستفاد را بین عقل بالقوه و بالفعل می‌آورد. عقل بالقوه را که به بالفعل می‌رساند طوری می‌شود که دیگر نیرویی ندارد که این را بالا برود.

وی در انتهای سخنان خود گفت: فرفوریوس استاد فلاسفه‌ای مانند فارابی شده است و سنت فارابی از این ریشه آمده است. آن دومی که افرودیسی است نیز در ابن‌رشد تأثیر گذاشته است. فرفوریوس سنتش همان است که به میرداماد می‌رسد و همین است که در سهروردی هم هست. شاید آن یکی، یعنی افکار اسکندر شاید در غزالی باشد، اما در ابن‌رشد بسیار بیشتر است.

انتهای پیام
captcha