به گزارش خبرنگار ایکنا؛ همایش ملی «حکمت اشراقی در پرتو آراء و آثار شهابالدین سهروردی»، امروز هشتم مرداد، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این همایش بیان کرد: اشتغالات بنده در این سالها بیشتر از آنکه فلسفی بوده باشد، ادبی بوده و با این حال شیخ اشراق به اندازهای اهمیت دارد که انسان نمیتواند اهمیت او را فراموش کند. سرگردانی خود را بین ادبیات و فلسفه مرور میکردم و یاد این بیت افتادم که «تا یک ورق از کلیله در گوشم شد، سیصد ورق از شفا فراموشم شد». در هر صورت بنده مطلبی را در باب اهمیت انتخاب نور به عنوان بنمایه، درونمایه و جوهر فلسفه سهروردی مطرح خواهم کرد. البته که این بحث بسیار مفصل است و در شرایط فعلی و این فرصت اندک نیز حق مطلب ادا نمیشود و جا دارد که در یک فراغت مناسب، مطلبی در حد یک کتاب در مورد این موضوع نوشته شود و من به سرفصلها اشاره میکنم.
بهترین تعریف نور
وی در ادامه افزود: بهترین تعریفی که از نور شده این است که «ظاهر لنفسه مظهر لغیره». به خودی خود ظاهر است و در عین حال ظاهرکننده و آشکارکننده هر چیزی غیر خود نیز هست. اما جالب است بدانید که این نور که در تعریف آن گفتهاند «ظاهر لنفسه»، در علم و در علوم تجربی چندان هم ظاهر نیست. نور هم در علم یک مبحث بسیار مهم و جذاب است و هم در فلسفه.
نور که در تعریف آن گفتهاند «ظاهر لنفسه»، در علم و در علوم تجربی چندان هم ظاهر نیست. نور هم در علم یک مبحث بسیار مهم و جذاب است و هم در فلسفه.
حدادعادل تصریح کرد: در فیزیک، ما نور را در دو بخش فیزیک نیوتونی یا کلاسیک و نیز فیزیک مدرن و نوین مطرح میکنیم و داریم. در فیزیک کلاسیک یکی از مباحثی که در قدیم محل بحث بوده و به زیستشناسی و علم ابصار کشیده شده، تفاوت دیدگاهها، مخصوصا بین قدما از حیث تبیین ابصار است. اینکه چطور اشیاء را میبینیم که دو نظریه در اینجا مطرح است؛ یکی اینکه اشیاء به چشم ما نور میفرستند و آنها را رویت میکنیم و دوم اینکه ما از چشم خودمان شعاعی میفرستیم که به اشیاء میخورد و به سوی ما میآید و موجب رویت میشود و طرفداران هر دو نظریه نیز ادله خود را دارند.
نور در فلسفه و فیزیک
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه بیان کرد: اما نور در فیزیک جدید سرآغاز بحثهای مهمی شده و بنیاد فیزیک کوانتومی از تأمل در مورد حقیقت نور آغاز شده است. اینکه آیا نور به عنوان یک شار انرژی، یک موج است و حقیقت پیوسته دارد و یا اینکه ذراتی هستند به نام فتونها که نور را تشکیل میدهند، بحثی است که پایه مکانیک کوانتومی شده و این بحث دوگانگی ذرهای یا موجی بودن نور دوگانهای است که همچنان در فیزیک مطرح است و اگر قرار باشد که کتابی نوشته شود، باید یک فصل از آن به این بحثهای نیمهعلمی و نیمهفلسفی پرداخته شود که در فلسفه علم و فلسفه فیزیک در مورد حقیقت نور مطرح است.
وی تصریح کرد: قهرمان بحث از نور در فلسفه، سهروردی است که حکمت اشراقی او معرف همین حقیقت است. نام اشراق، حکایت از نوری بودن دارد که همه چیز حول محور نور است. فلسفه به آن شکلی که در عالم اسلام آغاز شد، میراث یونانیان بود و در ارسطو بحث از وجود و عدم مطرح بود و فلسفه مشائی نیز گفتمانش گفتمان وجودی است و متافیزیک هم احوال وجود بما هو وجود است و همهاش بحث از وجود را شامل میشود. البته فارابی و ابنسینا آمدند و این فلسفه یونانی را تا حد امکان توسعه دادند و سعی کردند که به معارف اسلام نزدیک کنند، اما همچنان در عالم اسلام متفکرانی بودند که این فلسفه و گفتمان و بیان را نمیپسندیدند و شما از سنائی، مولوی تا حتی عرفا و متکلمان و ... میبینید که برایشان این بحثهای خشک فلسفه مشائی دلچسب نبود. اینها گویی که یک نوع تباین و فاصلهای از فضای گفتمانی قرآنی با حکمت اشراق داشت.
گره کور در فلسفه اروپایی
حدادعادل در ادامه بیان کرد: قصد دارم بگویم که چطور انتخاب نور به کم کردن این فاصله کمک کرد. یکی از مسائلی که همیشه در فلسفه مطرح بوده و به ویژه در فلسفه اروپایی از رنسانس به بعد در فلسفه جدید مطرح بوده و هست، دوگانه هستی و معرفت است. هستیشناسی یکسو و معرفتشناسی سوی دیگر این دوگانه هستند که سبب بروز انواع مکتبهای فلسفی شده است. ناسیونالیسم و فلسفه کانت و ... همه اینها برمیگردد به اینکه ما به چه چیزی میتوانیم دسترسی پیدا کنیم و اینکه ببینیم چه دلیلی داریم که چیزی که میشناسیم حقیقت دارد. یک عالمی است به نام ذهن و یکی نیز عالم اعیان است و باید ببینیم که چطور میشود بین عالم اعیان و آنچه ما به عنوان صور ادراکی تشکیل میدهیم، پلی ایجاد کنیم و اینها را وصل کنیم. این مسئله بسیار مهمی در فلسفه است که یک گره کور در فلسفه اروپایی محسوب میشود.
سهروردی حقیقتی را مطرح کرده که این دوگانگی هستی و معرفت به خودی خود بلاموضوع میشود، چون نور «ظاهر لنفسه مظهره لغیره» است. این یک مفتاح و یک کلید گشایش مباحث بسیار مهم است.
وی در ادامه افزود: نکته مهم اینکه سهروردی با انتخاب نور به عنوان حقیقت کاری کرد که فهم هستی و معرفت آسان بشود. چون هر کس نور را به عنوان حقیقت هستی تصور کند، نور عین معرفت نیز هست. یعنی تصوری که ما از نور داریم به همان اندازه که آن تصور وجود را به ما منتقل میکند، نور به همان مقدار معرفت و شناسایی را به ما منتقل میکند. در زبان و ادب نیز نور معادل درک و فهم و معرفت است و تاریکی نیز معادل جهل است. سهروردی حقیقتی را مطرح کرده که این دوگانگی هستی و معرفت به خودی خود بلاموضوع میشود، چون نور «ظاهر لنفسه مظهره لغیره» است. این یک مفتاح و یک کلید گشایش مباحث بسیار مهم است. ما در علم حضوری تباینی بین وجود و معرفت حس نمیکنیم. آنجایی که به نفس خود رجوع میکنیم میبینیم همان موقع که به نفس خود به عنوان وجود تصدیق میکنیم به شناسا بودن و شناختنی بودن این حقیقت نیز تصدیق میکنیم که در علم حضوری خیلی بین و واضح است. نور همینطور مسئله را حل میکند که در علم حضوری حل میکند. چطور در علم حضوری فاصلهای حس نمیکنیم، در نور نیز همین است.
حدادعادل بیان کرد: تاکید میکنم که هر کجا معرفت وجود دارد، آنجا نوری تابیده است و هر کجا تاریکی است جهل نیز همان جا است. نور که هست وجود نیز هست، اما سهروردی با انتخاب نور، دو دوگانه دیگر را نیز حل کرده است، یکی دوگانه بین هستیشناسی و زیباییشناسی بوده است، چون بحث است که اگر گفتمان ما فقط وجودی باشد، در پیوند دادن این وجود محض با زیبایی دشواری داریم. اما نور در عین حال که وجود است، عین زیبایی نیز هست، یعنی راه را باز میکند که به وحدت زیبایی حسن و هستی قائل شویم. دوگانه دیگری که از بین میرود نیز دوگانه هستی و خیر و شر است؛ یعنی خیر یک چیز است و هستی یک چیز. نور در عین حال که وجود است، عین خیر نیز هست، پس خیر و زیبایی و معرفت و هستی است. بنابراین این ظرفیتهایی است که در نور وجود دارد و این دوگانههای وجود و عدم و زشت و زیبا و ... همه با بحث نور و ظلمت حل میشود و قابل فهم است.
پیوند فلسفه و دین با «نور»
وی در ادامه افزود: یک خدمت مهم دیگری که سهروردی در عالم اسلام به فلسفه کرده، این است که یک حقیقتی را به عنوان اساس تفکر فلسفی و حکمت قرار داده که آن حقیقت کاملا زبان دینی را با خودش به همراه دارد. یعنی وقتی سهروردی اساس کار خود را نور قرار میدهد و یک انسان معتقد که آیه «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ...» را میخواند، تصدیق میکند که در این آیه قرآن یک هستیشناسی توحیدی را معرفی کرده است. وقتی یک فیلسوف به جای وجود، نور را مطرح کرده، راه را برای آشتی دین و فلسفه هموار کرده است. چون از چیزی مغایر با گفتمان دینی حرف نمیزند. او آمده و همین آیه را تفسیر میکند و سایر آیاتی که در قرآن در مورد نور است و آن همه عبارات و جملاتی که در ادعیه ما در مورد نور وجود دارد را تبیین میکند. یعنی کاملاً انسانی که در حکمت اشراقی حقیقت را نور میداند، وقتی به متون دینی مراجعه کند، احساس بیگانگی ندارد.
اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود و همه اینها آن اصول حکمت متعالیه ملاصدرا است که برای بیان اینها اولین مثالی که میزند نور است.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی بیان کرد: راهی که سهروردی طی کرد، کمک بسیاری برای پدید آمدن حکمت متعالیه در ملاصدرا بود. ملاصدرا به وجود ابن سینا بازگشت، اما به این وجود اوصافی را نسبت داد که ملاصدرا به نور نسبت داد. یعنی گویی شیوه بیان و نکات مورد نظر سهروردی را در حکمت اشراق گرفت و آنها را به وجود نسبت داد. اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود و همه اینها آن اصول حکمت متعالیه ملاصدرا است که برای بیان اینها اولین مثالی که میزند نور است. بعد نیز وحدت نورها مطرح میشود، یعنی هرکجا نوری هست، از انوار خدا است. یعنی یک نور است و اینطور نیست که بگوییم چند نوع نور داریم، لذا میشود با این حکمت اشراقی، بازسازی حکمت مشاء بر اساس جهت گیریهای سهروردی را برای ملاصدرا آسان کرد.
انتهای پیام