به گزارش ایکنا از همدان، دختر شهید میرزامحمد سلگی، امروز 16 فروردینماه در سومین روز از شهادت سردار میرزا محمد سلگی درآئین گرامیداشتی که به صورت مجازی در صدا و سیمای مرکز همدان برگزار شده بود، اظهار کرد: پدرم فردی با تقوا بود و همیشه ما را به نماز اول وقت توصیه میکرد، دائمالوضو بود و نقش مؤثری در 8 سال دفاع مقدس داشت.
وی افزود: پدرم همیشه به ما تاکید میکرد که در دفاع از انقلاب و رهبری پیشقدم باشیم، و ولایت فقیه خط قرمز او بود و طبق گفته حضرت امام(ره) میگفت ما تا آخرین قطره خون خود تا اعتلای کلمه «الله» ایستادگ خواهیم کرد.
فرزند شهید سلگی بیان کرد: پدرم همیشه در خط مبارزه با انقلاب بود اما هیچگاه برای ما از لحاظ عاطفه و محبت کم نگذاشت و همیشه ما را از محبت خود سیراب میکرد و در همه حال الگوی ما بود.
همسر شهید سلگی نیز در این مراسم با اشاره به دیداری که با رهبر معظم انقلاب داشتند، بیان کرد: در مراسمی در منزل پسرم جمع بودیم متوجه شدم حاج آقا با تلفن خود صحبت میکند و در حال گریه است، گمان کردم یکی از همرزمانش به شهادت رسیده، بغض کرده بود و نمیتوانست به سوالی که از او میپرسیدم که چه اتفاقی افتاده جواب بدهد کمی بعد گفت حمید حسام بود نویسنده کتاب، گفت حضرت آقا کتاب را در عرض یک شب خوانده و بسیار خوشش آمده است و میخواهیم به دیدار ایشان برویم.
وی ادامه داد: حال و هوای خیلی عجیبی بود اصلا باور نمیکردم به دیدار رهبری میرویم، به تازگی عمل جراحی را انجام داده بودم و در پی آن سردرد بسیار شدیدی داشتم در راه تهران با دکترم تماس گرفتم و مسئله درد شدید را گفتم اما او گفت از دست من کاری بر نمیآید و باید به متخصص اعصاب و روان مراجعه کنی.
همسر سردار شهید سلگی با اشاره به اینکه به ما گفتند که تنها حاج آقا و من میتوانیم به دیدار رهبری بریم فرزندانم خیلی ناراحت شدند، توضیح داد: وقتی به بیت رهبری رسیدیم به همراه فرزندان و نوههایم و چند نفر دیگر 17 بودیم، حاج آقا میرزا زودتر از ما داخل شد و سپس ما به داخل رفتیم، نماز را به امامت رهبری خواندیم.
وی خاطرنشان کرد: در تمام طول نماز فقط گریه میکردم از اینکه حضرت آقا را میدیدم در پوست خود نمیگنجیدم، عاشق جلال و جمال ایشان شده بودم. در بین نمازز نوههایم به نزد حضرت آقا میرفتند و ایشان نیز آنها را میبوسید و با هرکدام صحبتی میکرد. پس از نماز به اتاق دیگری رفتیم.
این همسر شهید یادآور شد: در این دیدار در کنار حاج آقا نشسته بودم، رهبر معظم انقلاب به بنده گفتند از وصف شما زیاد شنیدهام که در دوران جنگ بسیار صبوری کردهاید. ناگهان حال خود را نفهمیدم و از جا بلند شدم به نزد آقا رفتم و پای حضرت آقا را از روی عبا بوسیدم و در این حال آقا دستشان را بر سرم کشیدند و همانجا سردرد شدید من خوب شد.
وی ادامه داد: سپس به نزد آقا رفت و به ایشان گفت درخواستی دارم و از ایشان انگشترش را طلب کرد، ایشان انگشتر خود را به پسرم هدیه کرد.
همسر سردار سلگی افزود: در این دیدار همگی محو تماشای آقا بودیم و همه چیز از دستمام در رفته بودف با خود گفتم اگر رهبری اینچنیننورانی و دلنشین است پس امام علی(ع) چگونه بوده است.