به گزارش ایکنا؛ نشست بزرگداشت ابن سینا، امروز یکم شهریورماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه صحبتهای حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را میخوانید؛
بحث من در باب یکی از آثار ویژه ابن سینا یعنی شرحی است که بر اثولوجیای منسوب به ارسطو نوشته و بحثی که در باب زیبایی مطرح میکند. عبدالرحمن بدوی در کتابی تحت عنوان «ارسطو عند العرب»، برخی از رسالههای کوتاه ابن سینا را آورده است. جناب بدوی سه رساله ابن سینا را آورده است؛ یکی شرح کتاب اللام، یکی شرح کتاب اثولوجیا و یکی هم تعلیقات است. لذا یکی از این رسالهها شرح کتاب اثولوجیا است و البته این شرح در کتاب الانصاف ابن سینا هم موجود بوده است. الانصاف منشور اصلی فلسفی و حکمی ابن سینا بوده و تنها بخشی از آن باقی مانده است و به فلسفه مشرقی هم موسوم است که در مقدمه میگوید من راه جدیدی را در این کتاب در باب فلسفه پیشنهاد میدهم که از آراء یونانیها فاصله گرفته و یک شیوه جدید را بنیانگذاری کرده، اما این کتاب در حمله مسعود غزنوی به اصفهان و دستورش مبنی بر سوزاندن کتابخانه از بین میرود.
این اثولوجیای منسوب به ارسطاطالیس در اصل ترجمه اثولوجیایی بوده که عبدالمسیح بن عبدالله بن نائمه به عربی ترجمه کرده است و این را جناب بوعلی شرح کرده است. ابتدای این اثولوجیای ارسطاطالیس اینطور شروع شده که این کتاب گفتاری بر ربوبیت الهی است و اثولوجیا یعنی همان تئولوژی که به معنای الهیات است. این کتاب اثولوجیا در فرهنگ اسلامی ما به «معرفةالربوبیة» ترجمه میشود و این عنوانی است که در شواهد الربوبیه از سوی ملاصدرا زیاد به کار میرود و او تصور میکرد که این کتاب برای ارسطو است. این کتاب با این ترجمه منسوب به ارسطو قلمداد شد و تصور میشد اثولوجیا برای ارسطو است و فرفریوس شرحی بر آثار ارسطو زده و ابن سینا نیز چنین مسئلهای را قبول کرده است. گرچه نقد تندی بر فرفریوس دارد که میگوید او حرف ارسطو را نفهمیده، اما ابن سینا نیز تردید نکرده که ممکن است کتاب برای ارسطو نباشد. جملهای که در ابتدای این کتاب آمده موجب شده این اشتباه پیش آید که کتاب از ارسطو بوده است.
در اینجا بحث بنده، تاریخ شگفتانگیز و اشتباه در انتساب اثولوجیا نیست، بلکه شرحی است که ابن سینا بر آن دارد. واقعیت این است که در فرهنگ فلاسفه غرب، یک کتابی تحت عنوان اثولوجیا داریم که در زبان سریانی به معنای گفتوگو است. این کتاب برای فلوطین است و وقتی اثولوجیا در فرهنگ غربی مطرح میشود، اسم دو تن میآید؛ یکی فلوطین است که بزرگترین حکیم جریان نوافلاطونی است که احیاگر این جریان میشود و بعد فرفریوس که او شاگرد محبوب جناب فلوطین است. فلوطین عادت به نوشتن نداشته و انسانِ شگفتانگیز و عرفانی بوده است و در مرز مطلق میان الهیات و فلسفه محض ایستاده و فلسفهاش بیشتر یک الهیات است تا فلسفه و لذا در اندیشه اسلامی به شیخ یونانی معروف میشود و الهیاتدانی برخی دانشمندان متأله ما متأثر از این نوع نگره ویژه فلوطین است. این کتاب بیانات فلوطین است که از سوی شاگردش فرفریوس نگاشته میشده است و بعد از جلسه به رویت استاد میرسیده و پس از تأیید، تدوین میشده که بعد از فلوطین به اثولوجیا تبدیل میشود.
بنابراین آنچه که از سوی ابن نائمه ترجمه میشود همین کتاب بوده، اما اینکه مسئله ارسطو چطور وارد میشود، بحث دامنهدار دیگری است و مقالات خوبی هم در این عرصه نوشته شده است. لذا این اشتباه رخ داد و بر این اساس، اثولوجیا منسوب به ارسطو قلمداد شد، گرچه برای فلوطین بوده است. اما این شرح فرفریوس یا اثولوجیا را که شرح فرفریوس بر آثار ارسطو دانسته بودند، ابن سینا دیده و اظهار میکند که فرفریوس وارد نبوده و حشو و زوائدی در کتاب آورده است. ابنسینا مشائی بود و نزد مشائیان، ارسطو مقام بلندی دارد و طبیعی است که هر کتابی که منسوب به ارسطو باشد، مورد توجه آنها است. از اینرو این را نگاه کرده و ضمن اظهار کماطلاعی فرفریوس، نکاتی را بازگو کرده است و نکات مهم اجزای اثولوجیا را تقریر کرده است که از جمله در باب زیبایی است.
اما یک مختصری هم باید در مورد آنچه در ترجمه اثولوجیای ابن نائمه است، ذکر کنیم تا مشخص شود ابن سینا متأثر از این معنا بوده و هم اینکه معنای جدیدی در شرح اثولوجیا وارد کرده است. جناب فلوطین در سه رساله در باب زیبایی صحبت کرده است و یکی از آنها تحت عنوان در باب زیبایی هستی معقول است. قاضی سعید قمی هم شرح مفصلی بر این فصل دارد.
ابن سینا نیز در باب همین مقاله یعنی شرف عالم عقل و شرافت و عظمت عالم عقل و زیبایی آن، نکاتی را گفته است که در آن رسالهای که فلوطین در باب زیابیی معقول صحبت میکند، بنیاد مسئله این است که از دیدگاه فلوطین، برخلاف نظریه غالب قبل از او است که متأثر از ارسطو و جریانهای ارسطو زیبایی را در امر محسوس میدیدند. یعنی میگفتند اگر تقارن و تناسب را داشته باشید، شئ زیبا میشود و فلوطین این را نقد میکند که این تعریف درست نیست. از جمله میگوید اگر بگویید زیبایی یعنی جمع عناصر عینی در اعیان، پس روح زیبا نیست.
اما آنچه فلوطین برخلاف موج قبل میآورد، این است که زیبایی در امر محسوس نیست و در امر معقول است و میگوید دو سنگ را در نظر بگیرید، یکی سنگی که خام، نخراشیده، ستبر و فاقد توازن است و یکی هم سنگی که توسط هنرمندی به پیکره زیبایی تبدیل شده است. اگر این دو را ببینید، آنکه به نقش زیبا آراسته شده را زیبا میدانید. اما بحث فلوطین این است که زیبایی این سنگ منقوش از سنگ نیست. یعنی از ماده و امور محسوس نیست، بلکه از ذات و جان هنرمند برآمده است و این نقشی است که هنرمند بر سنگ نقش بسته است.
لذا نفس زیبایی از جان هنرمند برمیآید و این نیز متصل به جان هنرمند نیست و بازتاب جهان معقول در جهان و هستی ذهنی و روحی هنرمند است. لذا حقیقت زیبایی برای جهان معقول است و از عالم بالا میآید و به ماده سرایت میکند. یک نکته زیبا دارد که عقل ما هنگامی مدرک زیبایی معقول میشود که بتواند خودش را از آلودگیهای مادی برکنار بدارد و در این صورت عقلش با عقل الهی متصل میشود و زیبایی را دریافت میکند که مبنای زیباییشناسی الهیات اسلامی همین است.
ابن سینا در شرح این فصل یک بحثی دارد. شاکله کلی آنچه را که بحث میکند، بحث جناب فلوطین است. او در شرح اثولوجیا بازگوکننده این نکته است که نفس اصولاً و اساساً مجرد است و به جهان پاکیها تعلق دارد و البته به دلیل اینکه در جهان ماده فرود آمده و منزل گزیده، آلوده شده است یا در معرض آلوده شدن قرار دارد. اگر نفس بتواند خود را از شهوات برهاند و از دل مشغولیهای ذهنی خودش را خلاص کند، این نفس مستعد دریافت صور معقول میشود. شاکله این بحث برای اثولوجیا است و ابن سینا این را تقریر میکند. به ویژه که در تفکر اسلامی، آیات و روایات هم این را تأیید میکنند.
ابن سینا بحث میکند و میگوید هنگامی که میگوییم نفس چون تزکیه شود، مستعد قبول صور روحانی میشود، اثبات این نظریه از طریق قیاس عقلانی قابل احتجاج است، اما کیفیت و ماهیت این معنا از طریق استدلال قابل بیان نیست، بلکه نیاز به شهود دارد و این فوقالعاده مهم است که شما در مقام برهان اثبات میکنید که نفس مستعد پذیرش صور روحانی میشود، اما میگویید کیفیت این پذیرش از طریق عقل ادراک نمیشود.
نکته دیگری که میگوید این است که ایشان معتقد است، نوری از حق بر همه هستی میتابد و در روایت داریم که خدا عالم را در ظلمت آفرید و سپس نوری بر آن تاباند. در رویکرد سینوی، تلفیقی از الهیات اسلامی با رویکرد نوافلاطونی میبینیم. نور به هستی میتابد، اما هر شیئی بر اساس ظرفیت خودش این نور را میگیرد و در اینجا ابن سینا وارد مراتب عالم میشود. یعنی به نظر میرسد بوعلی از گوناگونی تابش این نور و پذیرش آن در جان اعیان به مفهوم مراتب موجودات در عالم میرسد.
انتهای پیام