ساعت 15 در دفتر ایکنای همدان با بانوی خبرنگار و فعال رسانهای لبنان، قرار مصاحبه دارم؛ آدرس پیامک شده دفتر ایکنا را به دو دانشجوی دختر نشان میدهد تا او را راهنمایی کنند، از دور دستی برایش تکان میدهم، انگار چند سالی است همدیگر را میشناسیم، لهجه شیرین عربی فارسی دارد، مدل حجابش کاملا لبنانی است و گویای ملیتش، با هم به دفتر میآییم.
مطالبش را روی برگههایی بهصورت موضوعی یادداشت کرده است، از آنجا که خبرنگار است تا حدودی پیشبینی کرده که چه سؤالاتی ممکن است از او پرسیده شود. گفتوگوی خود را آغاز میکنیم.
رباب مصطفی هستم، در شهر جده عربستان در سال 1364 شمسی به دنیا آمدم؛ پدر و مادرم اصالتاً اهل لبنان هستند و در آن سالها در جده زندگی میکردند. پدرم در آن زمان در عربستان کار میکرد، من و خواهر بزرگترم در جده به دنیا آمدیم، اما بهدلیل سیاستهای خاص حاکمیت و فضای سیاسی این کشور پدرم نتوانست بیشتر در آنجا بماند به همین خاطر پس از چند سال به کشور خودمان لبنان برگشتیم.
پدرم اهل بعلبک و مادرم اهل جنوب لبنان استان نبطیه است، پس از بازگشت از عربستان خانواده ما در ضاحیه ساکن شد. ضاحیه برای من سرشار از خاطرات کودکی، مدرسه، کار و دانشجویی و... است، من در ضاحیه بزرگ شدم، این روزها بمباران ضاحیه قلبم را به درد میآورد، بمبهایی که در این منطقه منفجر میشود گویی در قلب من منفجر میشود.
ضاحیه محلهای است که بیشتر آن شیعهنشین هستند، البته اهل سنت و مسیحیانی نیز در این محله ساکن هستند، من در لبنان دوستانی از شمال و جنوب، شیعه و سنی و مسیحی دارم و همچنان با آنها در ارتباط هستم.
ضاحیه مظهر مقاومت و حزبالله و مایه افتخار ما شیعیان لبنان است، چراکه در این منطقه با رژیم صهیونیستی مبارزه میشود، رژیمی که ما به آن اسرائیل نمیگوییم بلکه شرّ مطلق میگوییم. همانطور که امام موسی صدر که ما در لبنان او را الامام المغیب مینامیم این نام را بر رژیم اشغالگر گذاشت، امام موسی صدری که میگفت اگر روزی ببینیم شیطان با اسرائیل میجنگد ما با شیطان روبروی این رژیم خواهیم ایستاد.
امروز اغلب خانههای این محل ویران و تخلیه شده است، خانه پدرم نیز ماه گذشته با حمله به مؤسسه قرضالحسنه حزبالله ویران شد؛ اهالی این محل اغلب به منزل دوستان و آشنایان خود در بیروت میروند اگر کسی آشنایی نداشته باشد و وضع مالی خوبی داشته باشد به مسافرخانه میرود و در غیر این صورت در مدارس و اردوگاهی پناه میگیرند، مسیحیان و اهل سنت هم در خانههایشان به روی مردم ضاحیه باز است.
من دانشجوی رشته حسابداری بودم، همزمان بهعنوان حسابدار و حسابرس مشغول به کار بودم؛ اغلب دانشجویان لبنان برای تأمین مخارج خود در حین تحصیل کار میکنند، در آن زمان در بیمارستان ساحل مشغول بودم؛ بهعنوان حسابرس بیمارستان بر روند اجرای عملهای جراحی نظارت داشتم و کار کردن در آن بیمارستان را دوست داشتم. بیمارستانی که چند هفته پیش رژیم منحوس قصد بمباران آن را داشت با این بهانه که در این بیمارستان تونل حزبالله قرار دارد، من در این بیمارستان سالها بودهام و به خاطر همین بحث حسابرسی به بسیاری از قسمتها دسترسی داشتم و این ادعای رژیم صهیونیستی دروغی بیش نیست ضمن اینکه رئیس این بیمارستان خانواده علامه بود، خانوادهای که اصلا ارتباطی به حزبالله ندارند، اما اسرائیل به دنبال بهانه است مثل بیمارستان شفا و چند بیمارستان دیگر که در غزه بمباران کرد.
همسرم دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه بیروت بود، دوست همسرم برادر دوستم بود، به او گفته بود که به دنبال یک دختر لبنانی مؤمن و باحجاب است؛ برادر دوستم مرا معرفی کرده بود و دوستم این موضوع را با من در میان گذاشت؛ من به او گفتم باید موضوع را با پدرم در میان بگذارم، رابطه من و پدرم بسیار صمیمانه است، برای هر کاری با او مشورت میکنم، وقتی به او گفتم یک آقای ایرانی است و چنین موضوعی مطرح شده است، گفت این زندگی توست نمیتوانم نه بگویم، چراکه شاید قسمت تو این باشد، بگذار بیاید صحبت کنیم و او را بسنجیم.
اولین بار در منزل دوستم او را دیدم وقتی همدیگر را دیدیم و صحبت کردیم متوجه شدیم نقطه اشتراک داریم، دیدار بعدی در منزل ما بود، پدرم گفت مشخص است مرد خوب و باخانوادهای است و موافقت خود را اعلام کرد.
همسرم در خواستگاری از ملاکهایش گفت، ملاکهایی که برای من هم مهم بود؛ در آن زمان اصلا با زبان فارسی آشنایی نداشتم، همسرم کاملاً به عربی مسلط بود، فقط از فارسی کلمه «خوش آمدید» را بلد بودم، پس از اینکه به توافق رسیدیم که مناسب همدیگر هستیم، خانواده همسرم به لبنان آمدند و با هم صحبت کردیم. مراسم عروسی بهصورت جشن نداشتیم، چراکه در آن زمان در خانواده و فامیل ما چند جوان به تازگی در سوریه در جنگ با داعش به شهادت رسیده بودند، اما با توجه به اینکه در رسوم ما حتماً باید عروس با لباس سفید از منزل پدرش خارج شود و به منزل همسر برود لباس عروس سفیدی پوشیدم و بستگان و فامیل نیز برای شادباش و تبریک به منزل ما میآمدند، در نهایت ما در سال 2013 میلادی یعنی اردیبهشت 1392 ازدواج کردیم.
یک منزل در ضاحیه اجاره کردیم، داعش در آن زمان در نزدیکی مجتمع سیدالشهدا(ع) و نزدیک محل زندگی ما یک عملیات انتحاری انجام داد، بیش از 100 نفر در آنجا به شهادت رسیدند، شدت انفجار آنقدر زیاد بود که من در منزل که مشغول آماده کردن غذا بودم، طوری پرتاب شدم و با کمر به زمین خوردم که گمان کردم کمرم شکست، اما فقط ضربه دیده بود؛ پدر همسرم بعد از آن ماجرا گفت که به ایران برویم.
11 سال است که در ایران زندگی میکنم، همسرم قاضی و مدرس دانشگاه در همدان است، دارای سه فرزند هستیم، علی 10 ساله، محمدحسین سه ساله و دخترم بشری یک ساله است، همگی در ایران به دنیا آمدهاند. پسر بزرگترم هم به فارسی و هم به عربی مسلط است، البته من با فرزندانم به زبان عربی صحبت میکنم چون دوست نداشتم زبان فارسی را از من که گاهی فعل و فاعل و برخی کلمات را اشتباه میگویم یاد بگیرند دوست داشتم فارسی را شیوا و روان یاد بگیرند و از پدرشان آن را آموختند.
در کنار رشته حسابداری به رسانه نیز علاقه داشتم، در لبنان قبل از ازدواجم فعالیت رسانهای داشتم، این فعالیتها اغلب در قالب برگزاری نمایشگاه و برنامههای فرهنگی بود، گفتوگوها و سخنرانیهایی با وزیر و یا افراد برجسته در حوزه مقاومت داشتیم. نوجوانان را به اردو برده و برایشان دروس دینی را تبیین میکردیم، در شبکه المیادین در گفتوگوهای دانشجویی در مورد مقاومت شرکت میکردیم، اهل نوشتن یادداشت و مقاله بودم. در حال حاضر نیز در ایران در بخش عربی یکی از خبرگزاریهای جمهوری اسلامی فعال هستم.
حدود دو سالی است که خانوادهام را ندیدهام؛ گاهی آنها به ایران میآیند و گاهی من نزد آنها میروم، البته بیشتر من میروم، اما در حال حاضر ارتباطات ما بهصورت تلفنی و تماس تصویری است.
من به عشق رهبرم به ایران آمدم، ایران را ندیده بودم حتی به زیارت امام رضا(ع) نیامده بودم، چند ماه قبل از آشنایی با همسرم داشتم پول جمع میکردم که به زیارت امام رضا(ع) بروم، اما خدا خواست که همسایه امام رضا(ع) شوم، وقتی متوجه شدم همسرم ایرانی است بزرگترین امید و انگیزهای که برای آمدن به ایران داشتم عشق به رهبرم بود.
انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) برای مردم لبنان بسیار مهم و باعث افتخار است، برای ما لبنانیها مرز جغرافیایی اسلام مهم است ما خود را از مردم مسلمان ایران جدا نمیدانیم چون خون اسلام است در رگ همه ما مسلمانان میجوشد، اندیشههای حضرت امام(ره)، راه و تفکر او از جمله توجه به مستضعفان، نصرت مظلوم، دفاع از حق و... همه برای ما مایه افتخار است، امام خمینی(ره) رهبری که فقط به فکر مردم کشور خودش نبود و براساس نگاه پیامبر اکرم(ص) و اسلام قدم برداشت.
در هر خانه لبنانی عکسهای امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای(مدظلهالعالی) و شهید چمران دیده میشود، این عکسها در معابر عمومی لبنان خودنمایی میکند؛ همچنین تصویر شهدای دیگری همچون احمد متوسلیان.
با توجه به مطالب زیادی که در قرآن در مورد جهاد نفس و جهاد اکبر بیان شده است و با توجه به این مفاهیم قرآن که وعده الهی است که اگر صبر کنید به پیروزی میرسید، بهترین انگیزه برای مقاومت مردم لبنان همین مفاهیم قرآن است. ما در موقع جنگ آیات و سورههایی در مورد جهاد و دعای جوشن کبیر که توصیه شده را قرائت میکنیم.
مقاومت برای حمایت از مردم شکل گرفته اصلا مگر میشود مبارزان حزبالله، مردم و اهالی بیمارستان و بیماران را سپر خود کنند. حتی این هشدارهایی که رژیم صهیونیستی میدهد که جایی را میخواهد بزند، دروغ است یا اصلاً فرصتی به مردم نمیدهد که آنجا را تخلیه کنند، تقریباً بین 5 تا 15 دقیقه فرصت میدهد؛ اکثر ساختمانها بلند و چند طبقه است تا کسی بخواهد آن را تخلیه کند حتی اگر خیلی زود بجنبد نمیتواند به 500 متری محل انفجار که شاید امن باشد برسد.
یکی از دوستانم در صور زندگی میکند چند وقت پیش گفت هشدار داده بودند و من اصلاً متوجه نشده بودم فقط همسایه در زده بود و گفته بود سریع فرار کند، او با سه فرزند که همسرش در منزل نبوده با یک فرزند نوزاد در بغل، به سر کوچه که رسیده بودند در یک لحظه ساختمان 9 طبقه ویران شده بود و آنجا متوجه شده که حتی نتوانسته کفشی به پا کند. رژیم منحوس ساختمانهای مسکونی، مدرسه، بیمارستان، مهد کودک، ساختمانهای تجاری را مورد حمل قرار میدهد و اصلا ابایی ندارد.
برای حزبالله مردم آنقدر عزیز هستند که آنها هیچگاه سلاحهای خود را در آنجا پنهان نمیکنند؛ در ضمن سلاح به آن بزرگی و حجم زیاد را چطور میتوان از چشم مردم عادی پنهان نگه داشت. دو یا سه هفته پیش رژیم صهیونیستی مؤسسه قرضالحسنه حزبالله که به نوعی بانک با احکام اسلام و بدون رباست و برای رفع مشکلات مردم این منطقه ایجاد شده را به کلی بمباران کرد؛ مؤسسهای که به بانوان وام بدون سود میدهد، بهطور مثال فردی با قرار دادن طلای خود در این مؤسسه مبلغی وام میگیرد و با این بمباران سرمایه مردم را نابود کرد.
آنها با این حملات به دنبال جدا کردن مردم از حزبالله هستند تا از اینکه پول خود را نزد حزبالله گذاشتهاند پیشیمان شوند، اما مردم نسبت به حزبالله وفادار هستند و این صحبتها برایشان اهمیتی ندارد. بعد از این واقعه بمباران آنها میگفتند طلای ما در مؤسسه نیست بلکه طلای ما زیر خاک کفش رزمندگان حزبالله است. یعنی هرچه این شر مطلق انجام میدهد نمیتواند مردم را از حزبالله جدا کند.
رزمندگان حزبالله به مردم لبنان پیامی داشتند قسمتی از این پیام چنین بود که خداوند متعال در کتاب شریف خود در آیه چهارم سوره فتح میفرماید: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ اوست كه بر دلهاى مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيوسته بيفزايد و از آن خداست لشكرهاى آسمانها و زمين، و خدا دانا و حكيم است.» به شریفترین مردم (لبنان) اطمینان دادند که حالشان خوب است و چون کوه استوارند و پیروزی با آنهاست، فقط مردم کمی باید صبر کنند تا دشمن را درهم بکوبند و نصر و پیروزی در راه است.
هرگاه ارتش صهیونیستی در رسانههای خود اعلام میکند که رزمنده یا فرماندهای را میخواهد ترور کند، در اصل او را در بین ما مردم به نماد مقاومت و مبارزه تبدیل میکند. یکی از این نمادها و مبارزان «ابراهیم الحیدر» است که فیلم او در فضای مجازی پخش شد، او به تنهایی با آرپیجی با دشمن صهیونی مبارزه میکند و با تمام قدرت و شجاعت ادامه میدهد. وقتی رژیم کودککش میبیند در برابر این رزمنده عاجز است و نمیتواند با او مقابله کند با جنگندهای کل ساختمان را مورد هدف قرار داده و او را به شهادت میرساند، در این باره شهید عماد مغنیه بیان میکند آنچه در درون ما مبارزه میکند روح ما است نه جسم.
رسانههای غربی در لبنان به دنبال این هستند که وانمود کنند طرفداران حزبالله در اقلیت هستند. اما استقامت و مقاومت در بین مردم لبنان ریشه دارد.
در شبکه MTV که از شبکههای معروف رژیم صهیونسیستی و مخالف مقاومت است، چند روز قبل از بمباران مؤسسه قرضالحسنه حزبالله از این مؤسسه صحبت شد که یک مؤسسه تجاری تروریستی است و دو روز بعد این مؤسسه از سوی رژیم مورد حمله قرار گرفت و تمام پول و طلای مردم از بین رفت.
یکی از فعالان شبکه اجتماعی خانمی اهل سنت از طرابلس چندی قبل بیان کرد امدادگرانی که در کمیته بهداشت اسلامی که وابسته به حزبالله است، تروریست هستند و امدادگر نیستند این حرفها باعث شد مراکز درمانی این کمیته را مورد حمله قرار داد. این رسانهها ادعایی که میکنند یک یا دو روز بعد این مناطق مورد حمله و بمباران رژیم صهیونیستی قرار میگیرد.
متأسفانه رسانههای کشورهای مسلمان بر خلاف رسانههای صهیونیستی ضعیف هستند و ما اغلب شایعهها را زود جذب میکنیم مثل تونلهایی که اسرائیل مدعی میشود در بیمارستانها قرار گرفته است، آنطور که باید این دروغها برملا نشده است.
چندی پیش دو خبرنگار لبنانی از شبکه المیادین و یک خبرنگار المنار در منطقه حاصبیا از سوی رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند، حرف این خبرنگاران شهید این است که نباید بترسیم چراکه سلاح ما حرف و موضعمان است، صهیونیست ما را هدف قرار میدهند چون از حرف و تصاویر حقیقی میترسند، شر مطلق به موازات شکست نظامی خود در جنوب لبنان قادر به مقابله به آنچه خبرنگارن به دنیا مخابره میکردند نبود. در صورتی که هدف قرار دادن خبرنگاران از نگاه حقوق بشر جنایت جنگی است، اما متأسفانه در حد حرف است.
رژیم صهیونیستی تصور میکند کار و راه مقاومت تمام شده است اما آنها نفهمیدند که جبهه مقاومت براساس اشخاص و فرماندهان پیش نمیرود بلکه براساس دکترین پیش میرود. همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود. ما فرزندان امامی هستیم که در عاشورا گفت شهادت عزت ما از جانب خداست، ما همه چیز خود را از کربلا و راه امام حسین(ع) یاد گرفتهایم اگر شکست ما با شهادت رهبرانمان بود، کربلا خاتمه ما بود کربلایی که همه در آن به شهادت رسیدند، اما مکتب امام حسین(ع) همچنان بعد از چندین سال با قوت بیشتر ادامه پیدا کرده است.
راه مقاومت راه حق و مقابله با ظلمت و ستم است و راهی که با خون سیراب میشود هرگز متوقف نخواهد شد، قطعاً پیروز خواهیم شد و این اعتقاد همه مردم لبنان است.
اکرم یوسفی پارسا
انتهای پیام