با آرنج دستگیره در اتاق را پایین دادم و در حالی که کفشهایم را با کلنجار از پاهایم درآوردم، وارد اتاق شدم. «عابد» که روی تخت دراز کشیده بود جواب سلامم را داد و دوباره به گوشیاش چشم دوخت. وسایلم را زمین گذاشتم و در یخچال را برای برداشتن آب باز کردم.
عابد گفت: دوباره عیدتون شد و شلوغش کردی. آب از گلویم پایین نرفته، گفتم: عید ما؟! و با لحنی شبیه دکلمهخوانها گفتم: «چون نیک بنگری، عید تو نیز هست» عابد گفت: یعنی همه مسلمانهای دنیا اشتباه میکنند و فقط شما شیعیان درست میگویید؟
لقمه نانی که از سفره برداشته بودم و در دهانم بود مانع از حرف زدنم شد، اما با انگشت اشاره به او فهماندم که یک لحظه اجازه بدهد. در حینی که لقمه را قورت میدادم، عابد ادامه داد: مهدی عید غدیر ساخته و بدعت شیعههاست. این یکی دو ساله هم پیاز داغش را زیاد کردند و تبدیل به یک کارناوال شادی شده تا شاید کمی جامعه و مردم حال و هوایشان عوض شود.
با این تحلیل برق از سرم پرید، چند لحظه همینطور ماندم، به خودم آمدم که آرام باشم. چشمهایم را بستم و دو سه نفس عمیق کشیدم. خیلی جدی نگاهش کردم، محکم گفتم: لازمه در این خصوص جدی با هم صحبت کنیم. با لحنی تمسخرآمیز گفت: جدی نه، اما دوستانه آره. گفتم: پس قول بدهیم تا صحبتهایمان تمام نشده اتاق را ترک نکنیم و به کار دیگری مشغول نشویم. بعد هم گفتم اگر کاری داری سریعتر انجام بده تا من هم این وسایلی را که برای جشن خریدم جابهجا کنم.
بلند شد و از فلاکس یک لیوان چای ریخت و روی یکی از صندلیهای میز مطالعه نشست. من هم همینطور که شکر، لیوان، شکلات و بقیه خریدها را در کمد جا میدادم با خودم گفتم خدایا کمکم کن. برایم سخت است حقانیت امیرالمؤمنین(ع) اینطور زیر سؤال برود. توسل کردم و از خدا خواستم ذهنم منسجم باشد و مطالعاتی که داشتهام به کمکم بیاید. یک لیوان آب ریختم و چند شکلات در ظرفی گذاشتم، روبهروی صندلی عابد کنار میز مطالعه نشستم و گفتم: خب! که عید غدیر ساختگیه؟!
عابد گفت: بگذار برایت اصل ماجرا را بگویم. در یمن صحابه میخواستند غنائم به دست آمده را تقسیم کنند. علی کرمالله وجهه اجازه نمیدهد. میگوید تقسیم غنائم را باید رسولالله انجام دهند. صحابی از علی(ع) دلخور میشوند و علی(ع) ماجرا را به رسولالله منتقل میکند. خبر وقتی به پیامبر(ص) میرسد که داشتند از حج برمیگشتند، دستور میدهند همه صبر کنند تا علی(ع) از یمن به آنها برسد.
وقتی میرسد، رسولالله برای دعوت به دوستی صحابه با علی(ع) و رفع کینهها از ایشان، دست او را بالا میبرد و میفرماید: هر کس من دوست او هستم، با علی(ع) دوست باشد؛ همین.
لیوان آب را برداشتم و یک جرعه سر کشیدم. نگاهی به عابد کردم و گفتم: نه همین! اولاً اینکه خطبه غدیر به اختصاری که گفتی نیست. تقریباً پیامبر(ص) یک ساعت در آن گرمای سوزان برای مردم خطبه خواندند و در خطبه صریحاً فرمودند: «مردم من پیامبر خدا به فرمان خدا علی را ولی و صاحباختیار و امام شما معرفی میکنم و اگر این معرفی را انجام نمیدادم انگار اصلاً رسالتم را انجام نداده بودم.»
در ادامه خطبه آمده است که بر مهاجر، انصار، تابعان و صحرانشینها، عجم و عرب، آزاد و برده، کوچک و بزرگ لازم است که علی(ع) را صاحباختیار و امام خود قرار دهند. عابد سرش را در گوشی همراه خود فرو برده بود و من برای اینکه مطمئن شوم حرفهایم را میشنود یا نه، گفتم: میتوانی در منابع خود این مسئله را جستوجو کنی.
پیامبر(ص) قبل از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه» از مردم پرسیده آیا من نسبت به شما از خودتان اولیتر نیستم؟ این تقارن چه معنایی میتواند داشته باشد. این نکته را هم در نظر داشته باش که پیامبر(ص) در ابتدای سخن، مردم را از نزدیک بودن مرگ خود باخبر کرده است و بعد از آن هم ولایت علی(ع) را مطرح میکند. این موارد آیا غیر از این معنایی دارد که پیامبر(ص) میخواست خللی در امر جانشینی و زعامت امت به وجود نیاید.
عابد منتظر بود حرف تمام شود، تا جواب دهد، بیوقفه ادامه دادم: دلیل تبریک گفتن مرد و زن در پایان خطبه به علی(ع) چه معنایی دارد؟ در منابع خودتان، ابوبکر، عمر و عثمان با علی(ع) بیعت کرده و به او تبریک گفتهاند. عابد لیوان چای را کنار زد و گوشیاش را برداشت. سریع انگشتش را روی صفحه موبایل میکشید. معلوم بود که میخواست چیزی پیدا کند و نشانم دهد که من در این فرصت پیشدستی کردم و عنوان چند تحقیق و پایاننامههای دانشگاهی که در خصوص واقعه غدیر و خطبه غدیر انجام شده بود را برایش خواندم و خواستم که حتماً آنها را مطالعه کند.
عابد که حالا جدیتر از هر زمانی شده بود هر دو چشمش با سرعت بر روی صفحه گوشی میچرخید و بعد از کمی مکث گفت: علمای ما سند غدیر را ضعیف میدانند و آن را با ادله کافی رد کردهاند. وسط حرفش پریدم: عابد، «علامه امینی» زندگیاش را برای این ماجرا گذاشته و با بررسی منابع اهل سنت نام حدود 110 نفر از صحابی که حدیث غدیر را نقل کردند را اثبات کرده، تأکید میکنم، از کتابهای خود اهل تسنن نه کتابهای شیعه، در کتابهای خودتان صریح آمده که ابوبکر، عمر، عثمان و حتی عایشه ماجرای غدیر را نقل کردند.
طبق گفته دانشمندان اهل سنت، ماجرای غدیر متواتر و غیر قابل خدشه است. من و تو دانشجو هستیم. ما یاد گرفتهایم براساس سند صحبت کنیم. تو را ارجاع میدهم به کتابهای اصلی خودتان. یکبار اگر به این کتابها رجوع کنی به نظرم کمی منصفانهتر در مورد غدیر صحبت میکنی.
عابد حالا دیگر آن آرامش و جدیت قبل را نداشت سراسیمه بود و از اینکه نمیتوانست اعتراف کند که کتابهای خود را ندیده سخت در عذاب بود. لحنم را کمی آرامتر کردم و گفتم: موضوع جانشینی حضرت علی(ع) تنها به واقعه غدیر محدود نمیشود. پیامبر(ص) در طول حیاتش به هر بهانهای جانشینی حضرت علی(ع) را تذکر میدادند.
عابد ابرو درهم کرد و پوزخند زد. دستم را بالا آوردم. انگشت اشارهام را به نشانه شروع شمارش نشان دادم: در همان روزهای اول بعثت، پیامبر در یومالدار یا یومالعشیره که خویشاوندانش را به اسلام دعوت کرد در همان مجلس علی(ع) را بهعنوان برادر، وصی و جانشین خودش معرفی کرد و اطاعت و فرمانبرداری از او را واجب کرد.
دوم حدیث منزلت، که بازهم در کتابهای خود شما هست. پیامبر(ص) این حدیث را چندین و چند بار در زمانهای مختلف و به صراحت به گوش مردم رساند و اعلام کرد علی(ع) برای من به منزله هارون است برای موسی. پُر واضح است که استفاده از این نسبت، تداعیکننده مسئله جانشینی است.
قرآن که روی میز بود را برداشتم و صفحه 117 را باز کردم و خواندم: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی هستند که همواره نماز را برپا میدارند و در حالی که در رکوعند زکات میدهند.» (مائده/ آیه 55)
عابد حسابی کلافه شده بود، اما بهخوبی این ادا را درمیآورد که حاضر است تا تمام شدن حرفهای من دندان روی جگر بگذارد حرف نزند، من ادامه دادم: حدیث ثقلین که باز هم در بین شیعه و سنی معتبر مشهور و متواتر است. پیامبر(ص) میفرماید: «دو امانت گرانبها را نزد امتم قرار میدهم و مردم را سفارش میکنم تا حتماً از قرآن و اهل بیت پیروی کنند و بین این دو جدایی نیندازند.» این حدیث هم یکبار بیان نشده، بلکه مکرر از سوی پیامبر(ص) بیان شده است.
جملهام تمام نشده، طاقت عابد طاق شد و گفت: منظور پیامبر(ص) از حدیث ثقلین این نیست که تو میگویی! منظور پیامبر(ص) این بود که مردم رعایت حال و احترام اهل بیت(ع) را بکنند و حق حقوق اهل بیت(ع) را محفوظ بدارند. اصلاً بحث اطاعت و جانشینی از این حدیث استنباط نمیشود. در ضمن ما کلی حدیث داریم که پیامبر(ص) از فضایل خلفای راشدین بهویژه ابوبکر گفته است، با اشاره دست از او خواستم برایم آنها را بخواند.
عابد از روی گوشی برایم خواند: جبرئیل به حضور پیامبر(ص) میرسد و میفرماید: یا محمد! خدا به شما سلام میرساند و میگوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟
فکر کردم شوخی میکند، اما اینقدر جدی نگاهم کرد که با تعجب پرسیدم: آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر از خدا میتواند بر خدا پوشیده مانده باشد؟ عابد که انتظار چنین حاضرجوابی را نداشت، دید روایت به راحتی رد شد برای لحظهای ساکت ماند. اما سریع خودش را جمعوجور کرد و ادامه داد: روایتی هست که ابوبکر و عمر در زمین، مثل جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند.
حدیث امام جواد(ع) به ذهنم آمد و گفتم: اتفاقا حدیث داریم جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه الهیاند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظهای از دایره اطاعت خدا خارج نشدهاند، ولی ابوبکر و عمر قبل از اسلام مشرک بودهاند، و هر چند پس از اسلام مسلمان شدهاند، اما بیشتر عمرشان را در شرک و بتپرستی سپری کردهاند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
روایت معتبری داریم که ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشت هستند. گفتم بهشتیان همه جوانند و پیری در بهشت نخواهد بود. گفت: پیامبر فرموده: اگر من به پیامبری مبعوث نمیشدم، حتما عمر مبعوث میشد. گفتم: خداوند از پیامبران پیمان گرفته، چطور ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ ضمناً چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث میکند که بیشتر عمر خود را با شرک سپری کرده است؟ و پیامبران از پیش انتخاب شده بودند چطور ممکن است نبوت به فرد دیگری واگذار شود.
عابد چند تیر انداخته بود، اما خطا رفتند، قطرات عرق بر پیشانی عابد نشسته بود. لیوان چای را بین دو دستش گرفته بود و محکم فشار میداد، آرام اما مطمئن گفتم: تو بگو چطور ممکن است پیامبر که رحمت للعالمین است و همیشه به مردم هشدار میداد که بعد از ایشان، امت دچار اختلاف و گمراهی میشوند حاضر میشود بدون تعیین جانشین مردم را در حیرت و سرگردانی بگذارد و از دنیا بروند. پیامبر(ص) در روز غدیر اعلام جانشینی علی(ع) را اکمال دین بیان و تأکید میکنند بدون ابلاغ این مهم انگار اصلاً رسالتی انجام نداده است.
عابد به پنجره خیره شده بود و انعکاس غروب آفتاب چهرهاش را زرد کرده بود. دست به شانهاش گذاشتم و گفتم: مسئله، اعلام یا عدم اعلام جانشینی علی(ع) نیست. مسئله این است که بزرگان قوم برنتافتند علی(ع) جوان، امام جامعه باشد. شیوخ مقدسنما مصلحت ندیدند، حیدری که علفهای هرز مکه را برای قوی شدن نهال نورس اسلام از بیخ و بن کنده بود، باغبان این گلستان شود. نمیپذیرفتند قله دستنیافتنی چون علی، معیار و تراز رهبر اسلامی شود. چون علی را منعطف نمیدیدند که با او بتوانند معامله کنند.
خودشان را بالاتر از علی(ع) نشان میدادند، اما باور داشتند فرق آنها با علی(ع) از زمین تا هفت آسمان است. گردن نهادن بر ولایت علی(ع) برایشان سخت بود بههمین خاطر مسئله غدیر را رد کردند و رندانه گفتند برای به خلافت رسیدن علی فرصت زیاد است. نقل حدیث را ممنوع کردند، به سبک احادیث پیامبر(ص) در مقابل احادیث واقعی، حدیث جعل کردند.
عابد یخ زده بود و به انگشتر عقیق روی میز کنار قرآن زل زده بود. دست از روی شانهاش برداشتم دو دستش را با دستانم گرفتم و گفتم: اینکه ولایت علی(ع) مقبول جامعه قرار نگرفت، عیب علی(ع) نبود. تاجالدین بدون تاج هم تاجالدین است، اما از نمدِ دین کلاه دنیا برای کسی در نمیآید. علی(ع) اگرچه از حقش محروم شد اما حقیقتش از بین نرفت. اهل شُور، دام چندروزه دنیا را به کام ابدی فروختند. بنیان هدایت و سعادت بشر را به ثمن بخس فروختند.
شدیدترین عقوبت را با بزرگترین ناحقی به اسم خود فاکتور کردند. صدیقه طاهره(س) در خطبه فدک سرنوشت امت و کسانی که حق علی(ع) را غصب کردند به زیبایی بیان کرده: «به خدا سوگند تحمل اینبار برایتان سنگین و عاقبتش پر از وزر و وبال است...»
مهدی پارسا
انتهای پیام