به گزارش ایکنا از همدان، محمود گیو، شاعر همدانی در وصف قمر بنیهاشم حضرت عباسبنعلی(ع) سه قطعه شعر را تقدیم مخاطبان ایکنا کرده است که در زیر میخوانیم:
سروده اول:
سفرهی رزق ِ شب و روزم اگر نان دارم
برکاتی ست که از عالم امکان دارد
ثَمن ِ مصرع شعری به مقام قدساش
بیتی از دُر ِ گران جنت رضوان دارد
نمک سفره عشقی ست که پاشیده به دل
حضرت دوست به (این مسله اذعان دارد)
پلک ما در غم او زخم شده موهبتی ست
قید ِتاکید، خود ِ شاه خراسان دارد
روز و شب پای بساط اَلمَش میسوزد
پسرش هم به غمش چاک گریبان دارد
فاش گویم به همه عالم از آن روز ازل
عاشقی ِ من و عباس، جریان دارد
پدر و مادر من باد فدای دستش
چقدر معرفت آن ساقی دوران دارد
مَشک بر دوش خرامان به سوی نَهر فرات
خواهر اینبار چرا حال ِ پریشان دارد؟
فارغ از کبر و غرور، خلع سلاح ِ حکمت
از حسین بن علی گوش به فرمان دارد
نکند میر حرم، زینبت آواره شود
بعد ِ ما خواهرمان سَر به بیابان دارد
علقمه رفت ولی تشنهلبان پرپر شد
چقدر فضل و کَرَم، غیرت و ایمان دارد
کربلا در عوض مشک ابالفضل گرفت
چشم او بوسه بر آن تیزی پیکان دارد
عطش تیر سه شعبه است به چشمی شهلا
پارگیاش، اثر ضربه سه چندان دارد
دست سقاست زیارتگه عُشاق شده
روضهها در غم او کودک عطشان دارد
میرسد نالهی جانسوز بُنی قَتَلوک
هودجی آمده و علقمه مهمان دارد
به روی دامن زهراست شهید بیدست
باز هم صورت نیلی ست که باران دارد
سروده دوم:
گفتا به خون تپیدن در راه دوست زیباست
گفتم هنر همین است این عشق پاک و اعلاست
گفتا که این طریقت بسیار دردناک است
گفتم بُکش که مجنون جانش فدای لیلاست
گفتا به هوش هستی بسیار زندگی کن
گفتم که ذات معبود بیانتها و یکتاست
گفتا تو شمع جانت را چند میفروشی
گفتم مرا بسوزان این ادعای رسواست
در کورهی مذابت این قلب شستشو کن
آهن به لمس دستت همواره روح افزاست
بشنو حکایت عشق را از فرات ِ تشنه
هر قطره آب دریا مدیون مشک ِ سقاست
تاوان قطرهای آب، چشم ِ قَمر بُریدند
دردا که صاحب فضل زخمی تیر اعداست
سیراب شد تمام ِ تیر و کمان ِ دشمن
تیری سه شعبه اما در تیرها هویداست
دلخستهای رسیده ، پهلو شکسته نیلی
در علقمه حضورش بر دخترش تسلاست
آهی کشید زهرا هق هق کنان چنین گفت
این پیکر مُطهر از حجم ِ تیر غوغاست
آهی کشید زهرا هق هق کنان چنین گفت
این پیکر مُطهر از حجم ِتیر غوغاست
این گلعذار عاشور ممسوس ِ در عبادت
در امتحان ِ مردی تالیترین ِ مولاست
سروده سوم:
عشق وقتی با شجاعتهای تو تلفیق شد
نبضهای هر رگم با قلب تو تطبیق شد
از هبوط چشم تو در چشم من این نکته بس
هرچه اِلا فکر تو در ذهن من تفریق شد
این جنون از حد خود وقتی که بالاتر رسید
حک به قلبم اسم تو با خط نستعلیق شد
دستهایت را بگویم آن چنان اعجاز کرد
گرمیش با آن یَداللهی او تلفیق شد
حضرت عباس هستی ضامن اهل حرم
هیبتت از سوی دشمن بیگمان تشویق شد
یک علم داری جهان تحت لوای پرچمش
بارها فرمان حمله زین سبب تعلیق شد
تا که پا در علقمه زد حضرت ساقی عشق
نیرو و آرامشی در آن حرم تزریق شد
حیف اما حیف دستت را بریدند روبهان
من بمیرم فرق تو مُنشق به ضرب تیغ شد
انتهای پیام