کد خبر: 4135899
تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۴
یادداشت

پایان لذت سحرهای رمضانی

چه لذت بخش بود سحرهایی که به شوق میهمانی در پیشگاهت آماده می‌شدم، چه لذت بخش بود دست درازی به سفره‌ای که میزبانش تو باشی؛ تویی که هم رحیمی، هم غفوری، هم ستاری و هم سبحان.

ماه رمضانرمضان، ماه رحمت، ماه غفران، ماه یگانگی با معشوق، ماه دلدادگی و شیدایی خداحافظ.

حال دلم را کسی می‌داند که پس از یکی شدن با معشوقش وقت جدایی رسیده باشد. چه در چشم بر هم زدنی گذشت این دلدادگی، صفای کرمت بیش از پیش مرا شیدای وجودت ساخت، حال که می‌خواهم از تو جدا شوم و از سر سفره‌ات بلند شوم حال کودکی را دارم که یک ماه در آغوش مادرش بوده، صفای وجودش را چشیده، گرمی آغوشش را تجربه کرده و اکنون می‌خواهد از مادرش جدا شود.

و من آنقدر مبهوت زیبایی‌هایت شدم و عاشقانه در این آغوش آرام یافتم که از خاطرم رفت توشه‌ای از این خوان نعمت برای یک سال خودم بردارم.

حال که این بزم یک ماهه تمام شده و بساط خوان نعمتت در حال برچیده شدن است به فکر افتاده‌ام.
آنقدر آرامش یافته‌ام که دلم می‌خواهد دوازده ماه سال هم میهمانت می‌شدم.

چه لذت بخش بود سحرهایی که به شوق میهمانی در پیشگاهت آماده می‌شدم، و چه لذت بخش تر دعایی که برای تمام مسلمین می‌کردم و بعد از دعا تازه به فکر خودم می‌افتادم.چه لذت بخش بود دست درازی به سفره‌ای که میزبانش تو باشی. تویی که هم رحیمی، هم غفوری، هم ستاری و هم سبحان...

ای کاش و ای کاش که این میهمانی را آخرین میهمانی عمرم در آستان ربوبیتت قرار ندهی و منت دوباره یگانگی با خودت را بر سرم بگذاری. و من چگونه تبریک عید بگویم که صد عید را به یکباره از دست داده‌ام، حال که نتوانسته‌ام از این بزم استفاده‌ای ببرم، یاریگرم باش که دوباره بر سر سفره این خوان نعمت بنشینم و جبران خطا کنم.

و چقدر لذت بخش بود که دست از این تعلقات مادی کشیده بودم و فقط و فقط مبهوت کلامت بودم آنگاه که میگفتی « رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» جز تو مگر یاریگری دارم، کمکم کن دست از این تعلقات مادی برکشم و جز درگیر روزی حلال نباشم. یاری‌ام کن همانگونه که بر من منت نهادی و مرا بر سر این سفره نشاندی. حال منتی دوباره بگذار و مراقبم باش که دامنم را به گناه آلوده نسازم، بیم آن دارم که مشغول دنیا شوم و از تو دور بمانم.

می‌خواهم اینگونه بگویم، گویی دوباره متولد شده‌ام، دوباره می‌خواهم از نو شروع کنم همچون بنده‌ای که در این ماه برایت بودم‌. همانقدر عابد، همانقدر شیدا، همانقدر خیرخواه و همانقدر پاک...
دلگیرم از اینکه دوباره صدای ربنا در گوشم نمی‌پیچد، دوباره صدای مادر را برای بیدار کردن سحری نمی‌شنوم، دوباره سفره کرامتت برایم پهن نیست اما امیدم به صاحب همان شش گوشه است همان که شب قدر واسطه‌اش کردم برای پیدا کردن دوباره تو.

عاطفه ابرار پیراسته

انتهای پیام
captcha