کتاب شعر «روستای پله‌کانی»؛ نامزد دریافت بهترین کتاب سال ۱۴۰۲
کد خبر: 4203658
تاریخ انتشار : ۰۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۸
معرفی کتاب/ ۷

کتاب شعر «روستای پله‌کانی»؛ نامزد دریافت بهترین کتاب سال ۱۴۰۲

نویسنده کتاب «روستای پلکانی» گفت: در بیست‌و‌یکمین جشنواره کتاب رشد، کتاب شعر «روستای پلکانی» نامزد دریافت بهترین کتاب سال از سوی وزارت آموزش و پرورش شده است.

مسعود طاهری عضد، نویسنده همدانیمسعود طاهری عضد، نویسنده کتاب «روستای پلکانی» اظهار کرد: این کتاب ویژه گروه سنی کودکان بالای 9 سال است که با تکیه بر فرهنگ اصیل و اسلامی ایران زمین و با زبانی لطیف و ساده، سروده و توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشور منتشر شده است.

وی با اشاره به اینکه تصاویر این کتاب توسط مهشید آسوده خواه، تصویرگری شده است، افزود: در مجموع کتاب با شعر و تصویرهای هم‌گون، با حالتی صمیمی با مخاطب کودک و نوجوان ارتباط برقرار می‌کند. این کتاب تاکنون در دو نوبت طی سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ به چاپ رسیده و کودکان و نوجوانان عضو کتابخانه‌های عمومی استان همدان و یا عضو کانون‌های پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سایر نقاط کشور می‌توانند این کتاب را در کتابخانه‌های کانون، در اختیار داشته باشند.

این نویسنده همدانی با بیان اینکه این کتاب به تازگی در بیست‌ویکمین جشنواره کتاب رشد، نامزد دریافت بهترین کتاب سال 1402 از سوی وزارت آموزش و پرورش شده است، تصریح کرد: عنوان روستای پله‌کانی، یادآور فرهنگ فلات پهناور ایران است که در حاشیه دو رشته کوه عظیم به نام‌های البرز و زاگرس ریشه دوانده است و تصویری که از روستای پله‌کانی به ذهن می‌رسد، حرکتی است از زمین، پله پله به سوی آسمان که خود نشان از توجه مردمان این دیار به جهان باقی و خداوند متعال است، امیدوارم برای کودکان خواندن شعرهای این کتاب، مقدمه‌ای برای آشنایی بیشتر آنها با فرهنگ و منش ایران اسلامی باشد.

یکی از شعرهایی که در این کتاب آمده است، تقدیم مخاطبان ایکنا می‌شود:

عطر حرم

چشم من تا میان باغ شکفت
همه گل‌ها به خنده افتادند
غنچه ای گفت: «یک صدا صلوات»
صلوات محمدی دادند

نرگسی گفت: «من دعا کردم
هدیه در دست مادری باشم»
یاسمن گفت: «آرزو دارم
لای موهای دختری باشم»

لاله هم گفت: «من دلم می خواست
ظرف آب پرنده‌ها بشوم»
یک رز سرخ گفت: «می‌خواهم
توی دست عروس‌ها بروم»

جز کبوتر که داشت پر می‌زد
آرزوی مرا کسی نشنید
باغبانی که ذکر بر لب داشت
آمد آهسته ساقه‌ام را چید

او مرا یک گل بهشتی خواند
اولش از خجالت آب شدم
بعد از آن توی کارگاهی شاد
قطره قطره گلاب ناب شدم

لطف تو شاملم شده آری
آن چه می خواستم شوم، شده‌ام
دستِ آخر ضریح را دیدم
عطر دلچسب این حرم، شده‌ام

انتهای پیام
captcha