کد خبر: 4238561
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۷

اشکی که در غم فراق شهیدان پایان ندارد

مادر شهید هادی احمدی گفت: خاطرات فرزندم و اشکم در غم فراقش تمام‌شدنی نیست، تمام این سال‌ها به یادش بودم و هیچ‌گاه فراموشش نکردم.

شهید هادی احمدی

به گزارش ایکنا از همدان، شهید «هادی احمدی» در نخستین روز از دی‌ماه 1347 در روستای علی‌آباد از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش نجاتعلی کشاورز و مادرش فاطمه خانه‌دار بود. دانش‌آموز چهارم متوسطه در رشته تجربی بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و یکم تیرماه 1367 در بانه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، پا و سینه به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید بزرگوار هم‌اکنون در گلزار شهدای زادگاهش، زیارتگاه عاشقان است.

مادر شهید هادی احمدی، در دیدار جهادگران جهاددانشگاهی همدان به بیان خاطراتی از فرزندش شهیدش پرداخت که در ادامه با هم می‌خوانیم:

خاطرات فرزندم و اشکم در غم فراقش تمام‌شدنی نیست، تمام این سال‌ها به یادش بودم و هیچ‌گاه فراموشش نکردم. هادی اصلاً اهل غر و لند نبود، هیچ وقت از فراز و نشیب زندگی شکایت نمی‌کرد. او بسیار خودکفا و تودار بود و حتی گرسنگی‌اش را ابراز نمی‌کرد. هر چه می‌خواست خودش تهیه می‌کرد و هرگز اهل دستور دادن به کسی نبود.

سه پسر و دو دختر داشتم، پسر بزرگم چند ماهی در نخستین روزهای آغاز جنگ، در جبهه حضور یافت و پس از آن وارد دانشگاه شد و الان پزشک است، اما هادی از زمانی که دبیرستانی بود، سه ماه، سه ماه به جبهه رفته و حتی نامه هم نمی‌فرستاد؛ وقتی هم که شکایت می‌کردم دیگر بس است، تا حالا چهار بار به جبهه رفته‌ای، می‌گفت مادر تو باید خوشحال باشی که فرزندت در راه دفاع از وطن می‌جنگد.

پسرم نزدیک 20 سالگی به شهادت رسید، هر زمان که عازم جبهه می‌شد کیف و کتابش را به دوستانش می‌داد و مستقیم از مدرسه راهی می‌شد، او حتی برای خداحافظی نمی‌آمد که ما بی‌قراری نکنیم.

او ضریب هوشی بالایی داشت، هوش سرشار هادی باعث شده بود علاوه بر کسب نمرات بالا در مدرسه، بچه‌های فامیل را ترغیب به یادگیری درس از او کند. او صبورانه به بچه‌ها درس می‌داد.

آن زمان اهل فامیل مدام به شب‌نشینی می‌رفتند و من با وجود اینکه دوست‌دار صله رحم بودم، از بابت کوچکی منزل و اینکه بچه‌هایم نمی‌توانستند به راحتی درس بخوانند، ناراحت بودم.

مجید احمدی، برادر شهید هادی احمدی نیز در این دیدار گفت: دو سال از هادی کوچک‌تر بودم، یک روز به او گفتم من هم می‌خواهم به جبهه بروم، در پاسخ گفت تو خیلی بچه‌ای، نمی‌دانم چرا این را گفت؟ اما بعدش می‌گفت باید آموزش نظامی ببینی، بنابراین 45 روز برای آموزش به پادگان نوژه رفتم، اما وقتی برگشتم جنگ دیگر تقریباً تمام شده بود.

هادی یک ماه مانده به پذیرش قطعنامه در منطقه قمیش زمانی که در کمین بودند، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. آقای رضایی از بچه‌های نهاوند و فرمانده گروهانشان می‌گفت رزمندگان با خون امضا کرده بودند که تا آخرین قطره خونشان می‌ایستند. هادی تمام شب‌هایی که در منطقه قمیش بودیم، پاس‌بخش بود و تا صبح بیدار می‌ماند. برادرم واقعاً از ایمان و اعتقاد خاصی برخوردار بود.

در وصیت‌نامه شهید آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

حکم جهاد بر شما نوشته شد، اگرچه بر شما ناگوار و مکروه است و حال‌ آنکه شما را چیزی ناگوار است ولی در حقیقت خیر و صلاح شما در آن است ولی گاه می‌شود که شما چیزی را دوست دارید و آن چیز برای شما شر باشد و خداوند به مصالح امور داناست و شما نادانید. خداوندا مردنم را شهادت و زندگی‌ام را سعادت در این دنیا قرار بده. سلام بر امام زمان(عج) و نایب بر حقش و بر تمامی شهیدان به خون خفته. چند کلامی را بر روی کاغذ به‌عنوان وصیت‌نامه می‌آورم.

هدف ما از پیکار، برپایی قسط و داد است، پروردگارا شاهد باش که ما در این پیکار خونین هیچ انگیزه و هدفی جز برپایی قسط و داد و پیروزی حق بر باطل در مسیر همیشه تاریخ نداریم. آفریدگارا از ما بپذیر که در راه تو و برای خشنودی و راضی تو با دشمنان قسم‌خورده انسانیت به نبرد بر خواسته‌ایم.

خداوندا خون خود را در راه تو هدیه می‌کنیم تا بندگان دربندت و حق‌گویان به استضعاف کشیده شده و به اسارت رفته‌ات بال و پر گیرند و در فضای عطرآگین حکومت عدل اسلامی به پرواز درآیند.

امت شهیدپرور و قهرمان، شما را به جان مهدی زهرا قسم که نائبش این روح خدا و امید مستضعفان را تنها نگذارید و تا انتقام خون شهیدان را از مستکبران باز نگرفته‌اید، جبهه‌های این پیکار سرنوشت‌ساز را خالی نگذارید و از شما خواستار این هستم که مرا حلال کنید و چند کلامی به پدر و مادر مهربانم:

پدر جان و مادرجان از شما ممنونم که کمکم کردید که درس بخوانم و راهم را انتخاب کنم و من در این عالم دنیا نتوانستم زحمات فراوان شما را جبران کنم، باشد که در عالم قیامت بتوانم شما را کمک کنم. ناراحت از این نباشید که من از شما جدا شده‌ام، شما و تمامی مردم نیز از این دنیای فانی هجرت خواهید کرد و بازگشت همه مخلوقات به‌سوی خداوند قادر و تواناست.

از برادرانم نیز خواستارم که مرا ببخشند و حلال کنند اگر در حق آنها کوتاهی کرده بودم و از خواهرانم خواستارم که مرا ببخشند و حلال کنند اگر در حق آنها کوتاهی کرده بودم و از خواهرانم خواستارم که مرا حلال کنند و در این دنیا راه و روش را از زینب کبری بیاموزند و مانند او زندگی کنند.

و در آخر چند کلامی به عزیزان نوجوان دارم که درس خود را بخوانند و دنبال بی‌بندوباری‌ها نروند چون‌ که انقلاب اسلامی به آن‌ها احتیاج دارد. باشد که خون تمامی شهدا ثمربخش باشد و شما نیز بتوانید به نحو احسن برای این مملکت خدمت کنید.

خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح‌الله برای شکست عدو الله و استقرار حزب‌الله زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه‌الله است، حمایت کن.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. والسلام علی من التبع الهدی، هادی احمدی 22/12/66»

به‌مناسبت هفته دفاع مقدس معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد همدان با اهدای نشان سرو از والدین شهید «هادی احمدی» تجلیل کرد.

انتهای پیام
Saeid
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۳/۰۸/۰۶ - ۰۲:۵۷
0
0
ایران و ایرانی تا ابد مدیون قطره قطره خون تک تک این شهیدان بزرگوار است . روحشان شاد و یادشان گرامی .‌
captcha