به گزارش ایکنا از همدان، مهدیه شادمانی دختر شهید «علی شادمانی»، امروز، هشتم تیرماه در آیین تشییع این سردار شهید حمله رژیم منحوس صهیونیستی در میدان امام خمینی(ره) همدان به قرائت پیام خود به رهبر معظم انقلاب پرداخت که آن را در زیر میخوانیم:
«بسم رب الشهدا والصدیقین
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(آل عمران/ 169)
سلام بر حسین زمان مولای ما حضرت امام خامنهای
آقاجان پدر من تمام زندگیام بود، پشت و پناهم بود، اغراق نیست بگویم که نفسهای تنها دخترش بند به حضور پدر بود اما تمام این وابستگی و دلبستگی فدای پیشمرگی سرباز مجاهد برای ولیاش و فدای یک لبخند رضایت شما، فدای جان فدایی برای یک ملت.
آقاجان در این روزهای شهادت پدر تمام اندیشهام به این بود که این رفیق خوب خدا چه معاملهای با پروردگار عالمیان نمود که پس از 47 سال مجاهدت خاموش و مظلومیت اینچنین در بین زمین و آسمان در کمتر از یک هفته عزتمند و علمدار سپاه سیدعلی در نبرد با شقیترین دشمن بشریت شد و شهادتش نیز همچون حضرت مادر بود.
علی شادمانی به گواه هر کس میشناختش از منیت رویگردان بود، از اخلاصش بگویم یا از سالها جهاد خاموش بیهای و هوی رسانهایاش بگویم؟ از تهجد و شبزندهداریاش بگویم؟ شاید بهتر باشد به وصف رفیقان و همراهان 50 سالهاش عنایت کنم به حق او را رفیق خوب خدا و دردانه جبههها نامیدند.
اما آقاجان مگر میشود از مجاهد گمنام و علمدار سپاهت گفت ولی از همسنگر و رفیق و همراه 47 ساله او سخنی نگویم؟ علی شادمانی اگر به این پست و مقام در بین زمینیان و آسمانیان رسید خود را مدیون یک شیرزن صبور و مجاهد میدانست، مادرم ملیحه فرجی اسطوره شجاع و بیبدیل، آن شاگرد حضرت زینب(س) بود که در لحظه لحظه حیات این سرباز مخلص رهبری همراهیاش نمود. حتی در خط مقدم جبهه کردستان در نبرد با گروهکهای زهرخورده ضد انقلاب، او تمام آمال دنیویی را رها کرد و مثل یک رزمنده با فرزندانی قد و نیم قد همرزم پدر در سرزمین مجاهدتهای خاموش بقیع جبههها یعنی کردستان شد و علی شادمانی چه نیکو با تقدیم نیمی از ثواب سالهای جهادش به تقدیس و احترام مادر پرداخت.
آقاجان زبانم قاصر است و ناتوان از اینکه بخواهم بیش از این از مجاهدتهای خاموش پدر مخلص و مظلومم بگویم، چراکه میترسم از سر بغض و دلتنگی دشمن خوشحال شود از جاری شدن اشکهایم. دشمن زبون و احمق نمیفهمد اگر دلگیری اشک و بغضی هست تنها به مظلومیت و دلتنگی است وگرنه پدر سالها در پی شهادت بود.
اما مولای من! من مهدیه شادمانی دختر سردار نه سرباز علی شادمانی بر بالای سر پیکر پدر شهیدم روضه نه رجز برای دشمن میخوانم که اسرائیل و آمریکا در خواب ببینند این شهادتها، این غمها این دلتنگیها لحظه و ثانیهای خللی در عزم ما برای مبارزه ایجاد کند من و تمام خانوادهام افتخار میکنیم پدرم با علمداری سپاه سیدعلی در نبرد با اشقیا شهید راه مبارزه با یزید زمانه شد.
حسین زمان! نائب امام زمان! امام خامنهای عرض میکنم جان ما و جان پدر فدای یک لحظه بودن و رضایت شما، آقاجان پدرم مرا همیشه زینب خطاب میکرد و با استعانت از صاحب حقیقی این نام من با صلابت فریاد میزنم ماترکنا یا بن الحسین(ع).»
انتهای پیام