به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از نوید شاهد، شهید «بختیار جمور» دوم فروردین ۱۳۳۱ در روستای سوری از توابع شهرستان تویسرکان متولد شد. پدرش یادگار و مادرش جهانآفرین نام داشت. در سال ۱۳۵۵ ازدواج کرد و صاحب پنج پسر و یک دختر شد. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت و بهعنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. 16 بهمن ۱۳۶۴ با سمت مسئول طرح و عملیات لشکر ۴۳ امام علی(ع) در امالرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای اسدآباد به خاک سپرده شده است. در وصیتنامه این شهید آمده است:
«بسم الله القاصم الجبارین
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً* فَادْخُلِی فِی عِبَادِی* وَادْخُلِی جَنَّتِی.
با درود به روان پاک شهیدان گلگونکفن انقلاب اسلامی از صدر اسلام تا حال و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامیمان امام خمینی و با سلام به رزمندگان غیور و پرافتخار حق علیه باطل و با سلام بر شما عزیزانی که برای رضای خدا این بنده حقیر را دوست دارید، وصیت خود را شروع میکنم.
انا لله و انا الیه راجعون؛ سلام و درود فراوان به روان پاک انبیا و اوصیای خدا و در صدر آنها خاتمالنبیین محمد مصطفی(ص) باد که صراط مستقیم الله را برای ما بندههایی که در تمام زندگی دنیایی جز معصیت و گناه، کاری انجام ندادهایم بهجای گذاشته و نور را از ظلمت جدا نمودند.
سلام و درود فراوان بر آن امام بر حق خدا حضرت حجت بن الحسن العسکری و صاحبالزمان(عج) باد، شکر و ستایش خدایی را که ما را در یک مقطع از زمان قرار داد که آثار خون اباعبداللهالحسین(ع) از رگهای خروشان رزمندگان عزیز میجوشد و سرزمین اسلامیمان را گلگون میسازد؛ لذا بنده حقیر درگاه خدا عرض کنم از وقتی که انقلاب خونبار ایران با اهدای خونهای ارزشمند، نهالش آبیاری شد و به ثمر نشست همیشه در وجودم احساس مینمودم که باید خود را، خانواده و تمام چیزهای باارزشم، حتی خیلی دلم میخواست که بچهام بزرگ میبود تا با هم خونمان را فدای اسلام عزیز کنیم.
چقدر دلم میخواست که با برادرانم و بستگانم در جبهه همگی با هم بودیم و علاوه بر بستگی خونی، وابستگی دینی و فدای اسلام شدن یکدیگر را میدیدیم. ای آن کسانی که وصیتم به گوش شما میرسد، اولاً امام عزیزمان این نایب بر حق امام زمان(عج) را تنها نگذارید.
هر چه فکر میکنم نمیدانم چگونه درونم و عشقم را به خدا بیان کنم. ای خدا خودت بهتر میدانی، خدایا تو بر همه چیز آگاهی «اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ» دلم میخواهد که هر روز در راه انبیا و اوصیا و شهدایت جانی داشتم و این جان بیارزشم را در مقابل اسلامت و نایب امام زمانت مانند غروب کردن آفتاب غروب میکردم و باز صبح میشد و دوباره روحی در جسمم میافکندی تا دوباره اهدا کنم و دوباره.
خدایا تو آگاهی که چقدر زجر و شکنجه روحی از دوری عزیزان شهیدم، همرزمان رشیدم، این یاران باوفای اباعبداللهالحسین(ع) دارم و تنها زمانی خودم را میتوانم آرام کنم و تسلای قلبم باشد که به آنها برسم، خدایا نکند فردای قیامت از روی شهدای عزیز و از روی عزیز زهرا حسین شهید(ع) و از روی نایب بر حق امام زمان(عج)، رهبر کبیر انقلابمان امام خمینی شرمنده شدم.
خدایا به تو پناه میبرم از شر هر شیطانی که مرا میخواهد، از وصالم که همانا رسیدن به شهدای عزیز میباشد جدا کند، خدایا تو آگاهی که دلبستگی به مال و دنیا ندارم و شاید همه نداشتهام که دلبستگی پیدا کنم و نسبت به این مسئله هم شکرگزارم و تنها به امید آخرت و حفظ شرف و حیثیت اسلام دنیا را برای خدمت به اسلام دوست داشتهام و بس.
خداوندا از تو میخواهم که مرا آن چنان یاری کنی که با هر قطره خونم دست ظالمی را از سر مسلمین قطع کنم، هر چه لایق این مرحمت از طرفت نمیباشم، خدایا از خانوادههای محترم شهدا خجالت میکشم که خود را زنده در دنیا میبینم و آنها عزیزانشان را از دست دادهاند و وقتی یتیمان کوچک شهدا را میبینم آتش چشمانم بلند میشود و میخواهم به نحوی به آنها مهربانی کنم ولی چگونه؟
مگر میشود راه کربلای حسین باز نباشد و به یتیم شهیدی مهربانی کنی؟ باید انشاءالله راه کربلا باز شود و آنها را ببریم کنار قبر شش گوشه اباعبدالله، کنار قبر علیاصغر کوچک امام حسین(ع) که گلوی تشنهاش را کفار با خون سیراب کردند تا آن بزرگواران با آنها مهربانی کنند من کیام که مهربانی کنم.
آقاجان، حسینجان، عباسجان، اصغرجان، از خدا بخواهید هر چه بیشتر رزمندگان اسلام را برای به اهتزاز درآوردن پرچم لااله الا الله در سراسر جهان و باز شدن راه کربلای حسین(ع) یاری کند، خدایا چه بنده پرو و خواستههای بزرگی از فضل و کرمت دارم، از تو میخواهم که در آن لحظه آخر جان دادنم از دنیا آقا امام زمان حضرت مهدی(عج) را ببینم که بدانم در دنیا هم خوشی داشتم؛ و در آخر با شما هستم.
ای کسانی که برای رضای خدا با بنده دوست بودید، بنده را دوست داشتید، شما را برای رضای خدا وصیت میکنم که هر چه میتوانید مردم را به یاری کردن جمهوری اسلامی و گوش به فرمان بودن رهبر عزیز و بزرگوارمان امام خمینی و ادامه راه شهدا دعوت نموده و نگذارید یاران با وفای رهبر عزیزمان و امیدهای آینده اسلام را تضعیف کنند.
و شما ای عزیزان هم روستاییام، از همگی شما حلالی میخواهم و از شما برادرانی که دعای کمیل را در روستا برقرار میکنید تقاضا دارم که نگذارید خدای ناخواسته دعای کمیل را ترک کنید و انشاءالله روزی برسد که تمامی افراد روستا در دعای کمیل شما شرکت نموده و در هر هفته عهد و پیمانتان را با شهدا و ادامه دادن راهشان تجدید نمایید. خداوند همگی شما را در پیروی از اهداف عالیه اسلام یاری کند انشاءالله؛ و چند جملهای با خانوادهام سخن میگویم.
سلام بر تو مادر زحمت کشم، سلام برشما یک یک برادران عزیزم، سلام بر خواهرانم، سلام بر تو خانواده محترمم و شما ای عزیزان خیلی برای بنده حقیر زحمت کشیدید، شما را به خدا مرا حلال کنید، هر کدام از زحمت شما را بازگو کنم شرمندهام که نتوانستم تلافی کنم و سلام بر شما پسران عزیز و دلبندم، شما از این جهت عزیز و دلبندم شدید که هر وقت بابا به خدمت شما میرسید حرفهایتان را از کلمات اسلام شروع میکردید، روزی از بابا قرآن میخواستید، روزی شعار برای انقلابمان میخواستید یاد بگیرید و روزی هم از بابا تقاضای رفتن به جبهه مینمودید؛ از اینرو شما را خیلی دوست دارم.
رضا، حسن، مهدیجان نکند اگر خداوند متعال شهادت را نصیب بابا کرد شما به عهد و پیمانی که با بابا بستهاید شیطان شما را از صراط مستقیم الله دور کند و در آخر بچههای کوچولویم بابا را حلال کنید. میدانم دلتان میخواهد مثل بچههای دیگر همیشه بابا شما را در بغل گیرد، میدانم نمیتوانید قبول کنید که بی بابا شدید، میدانم همیشه منتظر هستید بابا از راه برسد و به شما سلام کند و مهربانی نماید، میدانم هنوز برای شما یتیم شدن زود است ولی جواب شما یک جمله؛ مگر بچههای کوچکی مثل شما باباشان شهید شده مگر مثل شما دل ندارند و چگونه بابا بچههای مردم را ببیند بابا ندارند و شما بابا دارید؛ و از نبودن بابا ناراحت نباشید برای این که بابا شما را به خالق شما، به خدایی که صاحب همه چیز است سپرده، تنها به خدا توکل کنید و از هیچکس جز خدا یاری و کمک نخواهید هر وقت هم خیلی دلتان برای بابا تنگ شد با خدا در میان بگذارید، چون بابا فقط برای رضای خدا رفته و شما هم باید همین طور باشید؛ انشاءالله.
مخارج مجلس ترحیم را از زندگی خودم یعنی هر چه مربوط به زندگی خودم میباشد خرج کنید؛ و شما خانم محترمم تا هر وقت که بخواهی سرپرستی بچهها را به عهده خودت میگذارم و هر وقت هم خواستی شوهر کنی مجاز هستی و من هم از دست شما راضی هستم خدا هم از دست شما راضی شود انشاءالله و طبق عرف شرعی هر چه که سهم شما از زندگی این جانب میباشد مجازی برداری. همگی شما را و سرپرستی شما را به خداوند متعال میسپارم؛ و السلام و علی من اتبع الهدی
بختیار جمهور؛ 7 اسفندماه 1361»
انتهای پیام