به گزارش ایکنا؛ رمضان؛ ماه خودسازی تا قرب الهی است. زبان فارسی، قدمای ادب و معرفت و حکمت زیادی دارد که گوش جان سپردن به آنها دل را جلا و روح را راحت میدهد. سعدی شیرازی، استاد متون موجز، اما پرمغز است و بوستان یکی از اصلیترین کتب ایرانیان است. استاد عبدالجبار کاکایی در برنامه «چشمه حکمت» که به مناسبت ماه مبارک رمضان در ایکنا تهیه شده است، ضمن خواندن بخشی از این کتاب به تحلیل و بررسی ماهوی آن پرداخته است. در ادامه سومین قسمت از این برنامه را میخوانید.
این روزها باید در رفتارهای اجتماعی بیشتر دقت کنیم. گاهی اوقات به آدمهایی برمیخوریم که در تلاش معاش و در خرد زندگی کردن، سیاستشان بر این است که زیان نبینند و به هر تقدیر و ترتیبی که شده خود را از زیان دادن دور میکنند. حتی گاهی اوقات که میتوانند اندکی در مواجهه با معاملات و مسائل زندگی کوتاه بیایند، حس فرار از زیاندهی به خست و بخل تبدیل میشود.
نکته ظریفی است، باید در این حکایت شرح آن را بگویم تا چطور بزرگان ما امر فرمودهاند که گاهی اوقات باید هم برای خیر و هم شر هزینه کرد.
زباندانی آمد به صاحبدلی
که محکم فروماندهام در گلی
* زباندان اینجا به معنای ادیب نیست، بلکه به معنای چربزبان است. یک آدم چربزبان پیش یک صاحبدل آمد.
یکی سفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
همه شب پریشان از او حال من
همه روز، چون سایه دنبال من
بکرد از سخنهای خاطر پریش
درون دلم، چون در خانه ریش
خدایش مگر تا ز مادر بزاد
جز این ده درم چیز دیگر نداد
خور از کوه یک روز سر بر نزد
که این قلتبان حلقه بر در نزد
در اندیشهام تا کدامم کریم
از این سنگدل دست گیرد به سیم
شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو، در آستینش نهاد
* درست در واحد پول قدیم معادل پنج درهم بوده است. آن طرف ۱۰ درهم بدهکار بوده و این فرد دو پول درست یا به اصطلاح امروزیها درشت را در آستینش که از قدیم در سنت لباس ایرانیان، جیب در آستین تعبیه میشد، قرار داد.
زر افتاد در دست افسانهگوی
برون رفت از آنجا چو زر تازه روی
یکی گفت: شیخ! این ندانی که کیست؟
بر او گر بمیرد نباید گریست
گدایی که بر شیر نر زین نهد
ابو زید را اسب و فرزین نهد
* ابوزید از قهرمانان قصههای قدیم بوده و جزء گدایان مشهوری که اکناف حیل و انواع ترفندها از مردم پول میگرفت.
یکی از مریدان در مقام نصیحت کننده آمد حرفی زد و آن عابد با اینکه متوجه شده بود، زیان کرده و پول را داده، اما پاسخ را از زبان شیخ اجل سعدی ببینید.
بر آشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی، گوش باش
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم
وگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد
که خود را نگه داشتم آبرو
ز دست چنان گربزی یاوهگو
بد و نیک را بذل کن سیم و زر
که این کسب خیر است و آن دفع شر
واقعاً به این فکر کردیم، گاهی اوقات هزینههایی که میکنیم خیر است و گاهی هزینههایی میکنیم که برای دفع شر است. مبادا به اسم دفع شر دچار بخل و خساست شویم.
انتهای پیام