بهرام تیموری، از مبارزان انقلابی و از جهادگران فعال همدانی در گفتوگو با ایکنا از همدان، با اشاره به فرازی از دعای افتتاح که «سپاس مخصوص خداوند است که نجاتدهنده صالحین و از بین برنده شاهان است»، اظهار کرد: خداوند این نعمت را به ما داد که در دوران زندگی خود نابودی یک شاه ظالم را دیدیم.
وی با بیان اینکه انقلاب ما باعث شد که دست آمریکاییها از مملکت کوتاه شود، افزود: تا قبل از انقلاب مستعمره آمریکا بودیم، کوچکترین کاری که انجام میشد یا با اجازه آمریکاییها بود و یا به دستور آنها صورت میگرفت، وجود ۳۰ تا ۴۰ هزار مستشار آمریکایی در مشاغل حساسی همچون معادن، تأسیسات، بیمارستانها و... دلیل بر این موضوع بود. پدرم یک ارتشی بود و در لشکر اهواز خدمت میکرد در پادگان آنها ۴ یا ۵ آمریکایی بودند که تمام کارها از جمله کوچکترین و جزئیترین اتفاقات مثل ارتقای درجه یک گروهبان با اجازه آنها انجام میشد و سرلشکر یعنی بالاترین مقام لشکر باید به آنها احترام میگذاشت.
تیموری توضیح داد: در مقابل این خواری که رژیم در برابر امریکا از خود نشان میداد در مقابل مردم و در داخل کشور عناوینی برای خود داشت از جمله شاه را خدایگان شاهنشاه آریامهر میگفتند، در ابتدای کتب درسی و داخل کلاسهای مدرسه چنین نوشته شده بود «خدا، میهن، شاه» پس از آن تبدیل شد به «خدا، شاه، میهن» و اواخر این شعار تبدیل به «شاه، خدا و میهن» شده بود، مقام شاه از خدا بالاتر به نظر میرسید. در آن زمان فضایی حاکم بود که اگر کسی میخواست نفسی نابهجا بکشد آنقدر بلا بر سرش میآوردند که عاجز میشد.
وی افزود: قبل از انقلاب در دبیرستان شریعتی درس میخواندم گاهی انشای طنزی مینوشتم، یکی از بستگان ما در اطلاعات شهربانی کار میکرد به پدرم گفته بود بهرام تیموری پسر شماست گزارشش را به شهربانی فرستادهاند که سر کلاس مطالب علیه رژیم مینویسد و من مأمور او شدهام. پدرم کمی مرا توجیه کرد که بیشتر رعایت کنم چون خودش نظامی بود میدانست که اگر گیر آنها بیفتیم چه بلاهایی سرمان میآورند. با پیروزی انقلاب تا نظمدهی به امور کشور بر اساس جمهوری اسلامی انجام شود در سطح کشور برای عناصر ضدانقلاب آزادی وجود داشت که متأسفانه افرادی از دموکراتها، منافقان، فدائیان و تودهایها شروع به شکار بچههای انقلابی کردند و از آنجا که انقلابیون افرادی با روحیه انقلابیگری بودند و هیجان پیروزی انقلاب را داشتند برخی در دام این افراد افتادند به طور مثال در همدان یک دفتر منسوب به دکتر منصور نورانی در خیابان شریعتی وجود داشت که از افراد در سازمان مجاهدین خلق ثبت نام میکرد که این فرد بعد از انقلاب به اسرائیل فرار کرد.
تیموری با شرح مثالی از شرایط روزهای انقلاب توضیح داد: وقتی بذری را در زمین میکاریم به آن خدماتی میدهیم اما انواع و اقسام علفهای هرز هم در کنار آن گیاه رشد میکند اگر این علفهای هرز را از بین نبریم گاهی گیاه اصلی ما را از بین میبرد، در کشت گندم گیاه هرزی وجود دارد که دقیقاً شبیه گندم است اما تلخ است تشخیص آن از گندم واقعی سخت است. اوایل انقلاب هم تشخیص انقلابیون واقعی از افرادی که به دنبال منافع خود بودند سخت بود، در گوشه و کنار مملکت گروههای دموکرات و منافقان که خود را فدائیان خلق مینامیدند از جنوب تا شمال از شرق تا غرب انواع و اقسام جمعیتهای خلق را راه انداختند تا انقلاب را از بین ببرند همچون گروه خلق عرب در خوزستان که در این بین روحانیهای خارج از خط انقلاب نیز با آنها همکاری و گاهی رهبریشان میکردند، گروه خلق مسلمان، گروه خلق ترک و گروه خلق بلوچ از جمله این حرکتها بودند که با وجود امام و راهنماییهای ایشان و رهبر معظم انقلاب و کارهایی که مردم دادند، اصل و اساس آنها برملا شد.
وی با اشاره به اینکه در ایام پیروزی انقلاب مجاهدین که کارهای سازمانی انجام داده بودند و دورههای آموزشی گذرانده بودند در خلع سلاحهای کلانتریهای شهر فعال بودند، ابراز کرد: در آن زمان معلم بودم و یک پیکان داشتم سلاحهایی را که از کلانتریها گرفته بودیم به بیت شهید مدنی تحویل میدادیم اما تعداد زیادی از گروهکها بیشتر سلاحهای ژاندارمریها را که تخلیه کردند برای خود نگه داشتند و تحویل ندادند.
این مبارز انقلابی گفت: بعد از چند ماه از پیروزی انقلاب به دستور امام خمینی(ره) نهادهای انقلابی همچون سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن و... ایجاد شد و انقلابیون جذب این نهادها شدند. برادرم شهید بهمن تیموری در آن زمان در اهواز زندگی میکرد او جزء نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بود دانشگاه جندیشاپور آن زمان یا شهید چمران فعلی به دست گروههای منافقین افتاده بود و برای آزادی دانشگاه و تخلیه آن از حضور منافقین چندین روز حسابی درگیر بودند.
وی اشاره کرد: قبل از تشکیل جهاد سازندگی با برخی از دوستان و برادرم شهید تورج جنبشی با عنوان «برای سازندگی» راه انداخته بودیم، در آن زمان معلم بودم و در رشته کشاورزی نیز دانشجو بودم، شهید محمدحسن حسنی، شهید توپچی و سیدکاظم هدایتی از افرادی بودند که در این جنبش فعالیت میکردند به این صورت که به روستاها میرفتیم و کارهای خدماتی انجام میدادیم بعد از فرمان امام(ره) برای تشکیل جهاد سازندگی مبنی بر اینکه نیروهای جهادی در نهادی زیر نظر دولت روستاها را آباد کنند در جهاد مشغول به فعالیت شدیم.
تیموری با اشاره به یکی از توطئههای فعلی دشمنان علیه انقلاب اسلامی توضیح داد: در حال حاضر ایجاد بدبینی و ناامیدی در مردم رسالت اصلی دشمنان است. سال ۵۸ به عنوان مدیر آموزشوپرورش بخش قهاوند مشغول به کار بودم در آن زمان ۷۵ روستا در قهاوند وجود داشت هیچکدام از آنها برق نداشتند جاده اصلی قهاوند گلی و ناصاف بود، در ترددهای روزانه در گل گیر میکردیم گاهی دوستان با تراکتور ماشینم را از میان گلها بیرون میکشیدند، مرکز بخش قهاوند آب خوردن نداشت با دبه آب پر میکردیم و به خانه میآوردیم گاز و نفت هم پیدا نمیشد در آن زمان اکثر روستاهاییها با فلاکت زندگی میکردند و محرومیت بر زندگی همه سایه افکنده بود.
این برادر شهید با بیان اینکه که گوشت و پوست و خون ما از انقلاب است، توضیح داد: ما شش برادر و یک خواهر بودیم که همه در صحنهها و درگیریهای قبل از انقلاب، دوران انقلاب و پس از آن در صحنه بودیم یکی از برادرهایم در اهواز فراری بود چراکه در درگیری با مأموران شهربانی که حکومتنظامی اعلام کرده بودند با آجر به سر یکی از آنها زده، از این رو فراری بود. برادر دیگرم در همدان که فعالیتهای انقلابی زیادی داشت تا روز ورود امام خمینی به میهن فراری بود با اینکه پدرم نظامی بود از او خبری نداشتیم.
تیموری ادامه داد: پس از انقلاب دیده میشود گاهی افرادی روی کار آمدند که دنبال حزب و حزببازی و منافع خود هستند در صورتی که وقتی چارچوب قانون اساسی رهبر و انقلاب را هم مشخص کرده حزببازی معنی ندارد. وجود برخی افراد نالایق و بیانگیزه در دستگاههای حکومتی روحیه مردم را خراب کرده متأسفانه ادارات ما به حالت خاموشی و رکود و بیحالی درآمدهاند، البته اخیراً اقدامات خوبی با توجه به مسئله جوانگرایی در حال انجام است، به طور مثال فعالیتهای قوه قضاییه در دستگیری مفسدان اقتصادی، پیگیری مشکلات مراکز تولیدی تعطیل شده جای امیدواری دارد.
این مبارز انقلابی در این باره اشاره به صحبت مرحوم آیتالله حاج رضا فاضلیان یکی از عناصر اثرگذار انقلاب در همدان کرد و گفت: روزی حاج سیدرضا در شورای اداری تأکید کرد اگر هرکس در جایی که هست وظیفه خود را انجام دهد مملکت درست میشود. وجود این عالم همدانی به منزله یک ستون بود به خصوص قبل از انقلاب برای افراد حزباللهی، برادرم شهید ایرج با حاجآقا فاضلیان رفت و آمد داشت هر سال میرفت خمسش را به ایشان پرداخت میکرد، هرچند درآمدی نداشت اما به قول خودش مالش را حلال میکرد، در ارتباطاتی که با این عالم همدانی داشت اسم برادرم تورج را کریم گذاشته بود که پایین وصیتنامه بعد از شهادتش دیدیم که اسم خودش را کریم نوشته است.
وی یادآور شد: سال ۵۰ در زاهدان سرباز بودم، در اتاق فرماندهی جمله جالبی نوشته بود «دستور دهید، کنترل کنید» زمانی که فرماندار بودم از یکی از بخشدارها در مورد وضعیت روستاها پرسیدم اطلاعی نداشت حدود ۶ سال بخشدار بود و تنها ۷ یا ۸ روستا را سرزده بود درصورتیکه بخشدار باید مشکلات روستاها را از نزدیک شناسایی کند در حکومت طاغوت که آن را قبول نداشتیم این جمله فرمانده که دستور دهید و کنترل کنید یک اصل بود از بخشدار نمیتوانستم بپذیرم که روستاها را نمیشناسد حداقل ماهی یک بار باید به یک روستا سرکشی میکرد و برای رفع آنها قدم بردارد معضلی که امروز درگیر آن نیز هستیم.
این فرماندار سابق همدان با بیان اینکه روستاها مانند سلول نقش حیاتی در وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشور دارند، توضیح داد: حل مشکل اقتصادی باید از روستاها آغاز شود اگر مشکلات روستاییان حل شود از مهاجرت آنها به شهرها جلوگیری شده و به دنبال آن برخی در حواشی شهرها ایجاد نخواهد شد.
وی با یادی از شهید بهنامجو شهردار همدان گفت: این شهید بسیار پیشتاز و فعال بود به طوری که دیگران به پای او نمیرسیدند و نتوانستند خودشان را با او وفق دهند وقتی بخشدار ملایر بودم این شهید بزرگوار شهردار ملایر بود از من خواست بعدازظهرها با هم برای حل مشکلات روستاها به آنجا برویم میگفت اگر به روستاییان نرسیم به تبع آن شهر آباد و سالمی نخواهیم داشت چراکه با مهاجرت روستاییان آنها را از تولیدکنندگی به مصرفکنندگی میرسانیم.
تیموری با بیان اینکه همه باید در آبادانی کشور و رفع مشکلات خود را مسئول بدانیم، تأکید کرد: تا خودمان قدمی برنداریم نظام و مشکلات آن درست نمیشود باید همه خود را سرباز بدانیم یک سرباز هیچوقت بازنشستگی ندارد کار کردن برای انقلاب هم بازنشستگی ندارد.
این فعال سیاسی و اجتماعی با یادی از شهید آیتالله مدنی تصریح کرد: آیتالله مدنی برای همدان یک نعمت بود فردی که انقلاب در استان همدان را زنده و فعال نگه داشت و به نتیجه رساند. در محله ما یکی از مأموران شهربانی حضور داشت آدم ساده و خوبی بود بعد از انقلاب برخی از اهالی محل او را ترسانده بودند که چون مأمور شهربانی بوده به زودی او را دستگیر خواهند کرد، پیش پدرم آمد از او خواست که با هم نزد آیتالله مدنی بروند و وساطت او را بکند، پدرم به آیتالله مدنی میگوید میخواهند این مأمور شهربانی را بگیرند آیتالله میگوید مأموران شهربانی برای ما عزیز هستند مگر کسی را کشته باشند؛ مگر تو کسی را کشتهای!؟ مأمور شهربانی میگوید من غلط کرده باشم؛ شهید مدنی رو به ایشان گفت شما الآن مأمور جمهوری اسلامی هستید و برای ما عزیز. همین برخورد آیتالله مدنی باعث شد او به یکی از انقلابیون محل تبدیل شد و بعدها پسرش هم در جبهه شهید شد.
وی با اشاره به اینکه نفس مسیحایی امام(ره) حتی برخی از جوانانی که به اصطلاح ما جوانان اهلی نبودند و گاهی در شهر معروف به اهل دعوا بودند را به راه آورد، یادآور شد: در محله ما شهدای زیادی بودند برخی از آنها شاید ابتدا افراد خودساختهای نبودند اما همین نفس امام اینها را به فرشته تبدیل کرد، افرادی که به شهادت رسیدند و در کنار امام حسین(ع) قرار گرفتند، چه کسی خیال میکرد نوجوانان و جوانانی که کنار خیابان مینشینند حالا کنار امام حسین(ع) هستند.
تیموری با اشاره به فعالیتهای خود در مسجد پیغمبر(ص) همدان یادآور شد: ماه رمضانها همیشه به این مسجد میرفتیم اهالی مسجد بسیار فعال بودند در جلسات قرآن معروف همدان حاجآقا مسکین شرکت میکردیم ایشان خیلی کار کردند تا بچههای جلسات ساخته شوند. در آن زمان در خیابان کرمانشاه زندگی میکردیم یک کلاس قرآن بود که به صورت دورهای در منزل قرآنآموزان و اهالی جلسه میچرخید، هر بار که این جلسه در منزل ما برگزار میشد پدرم با لباس نظامی خود در آن حضور پیدا میکرد و میگفت این جلسه آنقدر ارزش دارد که من با این لباس افتخار میکنم که در آن حضور داشته باشم هر چند اگر به گوش همردیفانش میرسید توبیخ میشد.
این فعال سیاسی در همدان با اشاره به اینکه یک قاب عکس قدیمی از سال ۵۶ را هنوز نگهداشته است، توضیح داد: این قاب عکس مربوط به جلسات قرآن روستای سنگستان است در آن زمان تابستانها به روستای خود یعنی سنگستان میرفتیم. پدرم دوست نداشت بیکار باشیم. تابستانها به باغ میرفتیم و کار کشاورزی میکردیم حاجآقا اسماعیلی رئیس سازمان حج و زیارت اسبق همدان کلاسهای قرآنی را در ایام تابستان در این روستا برگزار میکرد. در آن زمان هر کس که در چنین جلساتی شرکت میکرد را مأموران معمولاً میگرفتند، در این قاب عکس حدود ۳۰ نفر از بچههای شرکتکننده حضور دارند که غیر از یک نفر همه انقلابی و رزمنده بودند بسیاری از آنها از جمله برادران من شهید شدند و این شهدا حاصل آن جلسات تابستان قبل از انقلاب بودند.
تیموری با تأکید بر اینکه یکی از وظایف اصلی مملکت ساختن نیرو است، گفت: جوانها باید ساخته شوند تا با ورود به جامعه احساس مسئولیت و تعهد داشته باشند و بهترین مکان برای ایجاد این خودساختگی و تعهد شرکت در جلسات قرآنی و اعتقادی است.
وی ادامه داد: بعد از جنگ با همکاری بچههای سپاه با توجه به اینکه پایگاههای بسیج نسبت به زمان جنگ خلوتتر شده بود دستورالعمل تشکیل کانونهای فرهنگی مساجد را به همراه یکی از دوستانم آقای پرزاد که فرمانده سپاه تویسرکان وقت بود و من نیز فرماندار تویسرکان بودم، نزد آیتالله موسوی نماینده ولیفقیه در استان در آن زمان بردیم، سپس از طرف آقای صوفی مدیرکل ارشاد این طرح را به وزیر ارشاد اعلام کرد و در نهایت به عنوان یک طرح کشوری انجام شد و شکلگیری کانونهای فرهنگی هنری مساجد در دستور قرار گرفت.
تیموری یادآور شد: اولین بار که به عنوان بخشدار کبودرآهنگ معرفی شدم به استاندار وقت گفتم کار اداری را دوست ندارم او از من خواست که در این پست بمانم اما اگر روزی نتوانستم کار کنم باید بگویم وگرنه در قبال مسئولیتی که پذیرفتهام نزد خدا پاسخگو باید باشم.
وی در پایان با یادآوری خاطرهای از دوران فرمانداری خود در شهرستان کبودراهنگ گفت: روزی دو روستایی برای گرفتن گازوئیل به دفترم آمده بودند اما متأسفانه گازوئیل کم بود و در دسترس نداشتیم به آنها گفتم نیست و باید درخواست بدهیم آنها عصبانی بودند یکی از آنها یقه پیراهن مرا گرفت و در درگیری لباسم پاره شد، همکارانم گفتند که شکایتنامه تنظیم کنیم تا او به زندان برود به آنها گفتم حق با این روستاییان است اینها زندگیشان را به کسی مثل من سپردهاند، اگر من عرضه ندارم گازوئیل تهیه کنم مقصر من هستم شکایت چه معنی دارد. هر کس در هر منصبی که هست باید خود را نوکر مردم بداند.
انتهای پیام