کد خبر: 4120954
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۹

روایت سفره‌های نانی که حامل پیام‌ها و اعلامیه‌های امام(ره) بود

نوجوان روزهای انقلاب با بیان اینکه یک روز زمانی که می‌خواستم بقچه نان را ببرم تقریبا نزدیکی‌های در خانه حاج آقا بودم که دیدم گره سفره باز شد و یک عکس از امام از لابه لای نان‌ها افتاد، بیان کرد: من خیلی امام را تا آن موقع نمی‌شناختم فقط نامش را به نام روح‌الله خمینی شنیده بودم، آن موقع تازه متوجه شدم قضیه سفره‌های نان چیست.

جمشید صارمی مبارز انقلابی ملایرجمشید صارمی متولد سال 1344 آزاده و جانباز دوران جنگ تحمیلی است چهار و نیم سال در اسارت دشمن بوده که بعد از اسارت با ادامه تحصیل در رشته روانشناسی امروز دارای مدرک دکتری روانشناسی بالینی از دانشگاه تهران است.
وی در دوران پیروزی انقلاب یک نوجوان تقریبا 13 ساله بوده و با روحیه مبارزاتی که داشته در کنار بزرگترها همواره در مبارزات و تظاهرات‌ها حضوری پر رنگ داشته است.
جمشید صارمی، در گفت‌وگو با ایکنا از همدان، با اشاره به اینکه در آن دوران پدرش کارمند آتش‌نشانی بود، اظهار کرد: با توجه به شغل پدرم به شهرهای مختلف می‌رفت و از آنجا اعلامیه و تصاویر امام خمینی(ره) را می‌آورد از این رو خیلی به او شکی نداشتند.

وی با بیان اینکه این اعلامیه‌ها در بین انقلابیون و مبارزین توزیع می‌شد، گفت: من نمی‌دانستم که چه چیزی را به در خانه مبارزین می‌برم. پدرم اعلامیه‌ها و تصاویر امام را لابه لای یک سفره پارچه‌ای نان می‌گذاشت و به من می‌گفت این نان‌ها را مثلا به منزل حاج آقا عباسی یا حاج آقا میرشاهولد ببر، من فکر می‌کردم واقعا نان است از اصل قضیه خبر نداشتم. بقچه نان را تحویل می‌دادم و می‌آمدم.

نوجوان روزهای انقلاب با بیان اینکه یک روز زمانی که می‌خواستم بقچه نان را ببرم تقریبا نزدیکی‌های در خانه حاج آقا بودم که دیدم گره سفره باز شد و یک عکس از امام از لابه لای نان‌ها افتاد، بیان کرد: من امام را تا آن موقع نمی‌شناختم فقط نامش را به نام روح‌الله خمینی شنیده بودم، آن موقع تازه متوجه شدم قضیه سفره‌های نان چیست.

وی با اشاره به اینکه با این وجود اینکه خانواده من خانواده‌ای مذهبی بود و با خانواده‌های مذهبی از جمله خانواده شهید احمد وفایی که همسایه ما بودند رفت و آمد داشتیم، ابراز کرد: با بچه‌ها تقریبا در تظاهرات‌ها و مبارزات شرکت می‌کردیم، اگر دنبالمان می‌کردند از کوچه و پس کوچه فرار می‌کردیم برخی به ما می‌گفتند شما را چه به این تظاهرات‌ها و شعارها، بروید دنبال بازیتان اما ما گوش نمی‌کردیم و دور میدان چمران و خیابان‌ها می‌رفتیم و بر ضد شاه و ساواک شعار می‌دادیم.

صارمی با اشاره به اینکه در روز عاشورای سال 57 و قبل از پیروزی انقلاب من با دوچرخه به تظاهرات رفته بودم، گفت: ما هم همراه مردم به خیابان بروجرد (شهید وفایی) رفتیم آنجا مردم حرکت و عزاداری می‌کردند که این عزاداری به درگیری بین مردم و ماموران تبدیل شد، ماموران به سمت مردم تیراندازی می‌کردند و احمد وفایی به شهادت رسید. ما همه فرار می‌کردیم و من وقتی به خانه آمدم دیدم تیری به شلوارم خورده و شلوارم را پاره کرده بود اما به پایم نرسیده بود.

صارمی به بیان خاطره‌ای از زمان مدرسه‌اش اشاره کرد و گفت: من با توجه به صدای خوبی که داشتم معمولا قرآن می‌خواندم، یک روز به معلمم گفتم می‌خواهم سر صف قرآن بخوانم رفتم و چند آیه قرآن خواندم، آن موقع کسی جرات نداشت مثل الان قرآن بخواند سر صف مدرسه یک ربع حرکات ورزشی بود و بعد به کلاس می‌رفتند.

وی افزود: آن روز مرا ناظم مدرسه کتک زد که به چه اجازه‌ای رفته‌ام سر صف برای دانش آموزان قرآن خوانده‌‌ام، دوستی به نام داوود بهرامی داشتیم که بعدا زمانی که من در اسارت بودم در جبهه شهید شد، او هم خط بسیار زیبا و حافظه قوی داشت، معلم قرآن ما آن موقع حاج آقا اسدالهی بود او یک بار مطلبی را که می‌گفت داوود بهرامی مثل ضبط صوت در حافظه‌اش ثبت می‌کرد، حاج آقا اسد‌اللهی او را ابوعلی سینا صدا می‌کرد.

صارمی اشاره کرد: شهید بهرامی با خط بسیار زیبایش شعارهای علیه شاه را می‌نوشت و به ما می‌داد شب‌ها از زیر درخانه‌ها آن را به داخل خانه‌های مردم می‌انداختیم و یا چسبی که به زبان خودمان به آن سریش می‌گفتیم و چسب بسیار سختی بود با آن این شعارها را به در و دیوار می‌چسباندیم که قابل کندن نباشد.

وی اضافه کرد: چند دوست دیگر هم داشتم که بیشتر آنها در دوران دفاع مقدس شهید شدند، شب‌ها بعد از نماز از مسجد به خیابان‌ها می‌رفتیم و شعار می‌‌دادیم و ماموران دنبالمان می‌کردند ما فرار می‌کردیم، یک بار هم که کتک خوردم ولی فرار کردم.

این مبارز انقلابی بیان کرد: خیابان‌های آن موقع بسیار باریک بود خیلی وسایل نقلیه نبود ماموران شهربانی چند ماشین داشتند و موتور که بیشتر با موتور انقلابیون را دنبال می‌کردند خیابان‌ها همه آسفالت نبود و باریک بود با جمع 200 نفری خیابان پر می‌شد این اواخر بود چند خیابان آسفالت شد خیابان شهید وفایی خاکی و شن بود.

وی تصریح کرد: رژیم اصلا به فکر رفاه مردم که نبود وقتی برفی می‌بارید شاید دو ماه طول می‌کشید تا وضعیت به حالت عادی برگردد. راه‌های شهرها بسته می‌شد و مردم حتی برای امکانات اولیه هم معطل می‌ماندند مثلا من یادم هست که در اواخر پاییز چند ماه به انقلاب مانده بود برف سنگینی در ملایر آمد و چند خانواده از جمله خانواده شهید وفایی همه در منزل ما جمع می‌شدیم و برای تهیه غذا سعی می‌کردیم کنار هم باشیم خانواده‌ها واقعا در زجر بودند مردم واقعا خسته شده بودند همه چیز کشور وارداتی بود، اگر هم امکاناتی بود فقط مربوط به قشر خاصی بود مثل الان نبود که همه، همه چیز داشته باشند.

صارمی به فضای مساجد اشاره کرد و افزود: مساجد فعال انقلابی شهر ملایر دو مسجد حصیب خانی (آیت الله میرشاهولد) و مسجد چهارده معصوم بود که معمولا برنامه‌های سخنرانی‌ها و تظاهرات‌ها در این مساجد انجام می‌شد اما ماموران ساواک بیشتر مواقع مانع می‌شدند و تهدید می‌کردند.

وی با اشاره به اینکه جلسات قرآن و روضه‌ها نیز در خانه‌ها تشکیل می‌شد، در همین جلسات خیلی وقت‌ها مباحث انقلاب نیز مطرح بود، گفت: نمی‌شد این جلسات را سیاسی کرد فضا طوری بود که در هر کوچه، پس کوچه ساواک جاسوس داشت اگر می‌دید جایی صحبت سیاسی است ماموران به آنجا می‌ریختند و مانع تجمعات می‌شدند حتی در مدارس هم برخی معلم‌ها جاسوس ساواک بودند.

این مبارز انقلابی اضافه کرد: روزها می‌گذشت تا انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، هوا هم عالی شده بود، یادم هست این شعار را می‌دادیم «ای شاه بیچاره زمستان هم برای ما بهاره». واقعا فضای روز 22 بهمن فضای معنوی و وجدآفرینی بود من رفته بودم نان بخرم همین طوری می‌رفتیم. وقتی به میدان رسیدیم دیدیم چند تا از شیرینی فروشی‌های شهر تمام شیرینی هایشان را رایگان بین مردم تقسیم می‌کنند نانوایی‌ها هم نان رایگان می‌دادند فضا وصف ناشندنی بود.

وی با بیان اینکه واقعا در آن روزها فضا فضای محبت، عشق و اخلاص بود و مسئولان دست پاک بودند، گفت: بحث حلال و حرام خیلی حساسیت داشت مسئولان دو خودکار داشتند یکی خودکار بیت‌المال یکی شخصی، ماشین اداری فقط برای کارهای اداری و کارهای شخصی را با وسیله خودشان انجام می‌دادند صداقت‌ها، رفاقت‌ها بسیار بود و هر چه بود خوبی و خلوص نیت‌ها بالا بود.

آزاده و جانباز ملایری اضافه کرد: مراسم مذهبی دعاهای توسل و دعای کمیل در اوایل انقلاب بسیار پر شور بود نماز جمعه‌ها بسیار پر شور بود در سالهای 58 و 59 یادم هست حتی بعضی اوقات خیابان شهدا تا میدان شهید جوکار پر از جمعیتی بود که در نماز جمعه شرکت می‌کردند.

صارمی با بیان اینکه در دهه‌های بعد از انقلاب بسیاری از فرهنگ‌ها تغییر کرد اما اصل انقلاب تغییری نکرد، گفت: در واقع هدف دشمن بی‌اعتقاد کردن مردم به انقلاب است، همه هدفشان ولایت و رهبری است اما مردم پای کار هستند مشکلات و کج فهمی‌های برخی مسئولان و تهیدات و تحریم‌های دشمن نمی‌گذارد به همه آنچه که ظرفیت داریم برسیم.

وی با بیان اینکه ما ظرفیت و توان داخلی بالایی داریم اما دشمن نمی‌گذارد، گفت: امروز باید دستاوردهای انقلاب را برای جوانان تببین کنیم و بگوییم که هدف دشمن چیست تا جوانان ما نسبت به امام و رهبری بینش بیشتری پیدا کرده و در راه اسلام و انقلاب باشند.

گفت‌وگو از فاطمه رحمتی

انتهای پیام
captcha