رهبر معظم انقلاب در دیدار نوروزی با اقشار مختلف مردم فرمودند: «امسال فعالان فرهنگی به مطالعه و آموزش نهجالبلاغه توجه ویژهای داشته باشند.» از اینرو، ایکنای همدان درصدد است بهصورت هفتگی شرح و تفسیر برخی از حکمتها، نامهها و خطبهها را دنبال کند؛ محمدرضا فریدونی، مدیر کانون دعاپژوهی صادقین و عضو هيئت علمی گروه الهیات دانشگاه بوعلی سینا همدان در ادامه شرح و تفسیر حکمتهای نهجالبلاغه در این نوشتار به تفسیر حکمتهای 21 تا 30 این کتاب پرداخته است که با هم میخوانیم:
امام علی(ع) در حکمت 21 نهجالبلاغه میفرماید: «قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ؛ و درود خدا بر او، فرمود: ترس با نااميدى، و شرم با محروميت همراه است، و فرصتها چون ابرها مىگذرند، پس فرصتهاى نيک را غنيمت شماريد.»
«هَيْبَة» دو معنا دارد؛ عظمت و ابهت، معنای دیگر ترس است که در این حکمت معنای دوم مورد نظر است، «خَيْبَةِ» به معنای شکست و ناامیدی، «حَيَاءُ» نیز به معنای کم رویی و خجالت است، «حرمان» به معنای محرومیت، «تَمُرُّ» از فعل مرّ به معنای گذشت و عبور کردن و «سحاب» به معنای ابر، «فُرَصَ» به معنای قدر دانستن است.
در مورد واژه «هَيْبَة» باید بیان کرد، دو نوع ترس وجود دارد؛ ترس بجا و نابجا. انسان گاهی اوقات در زندگی نباید شجاعت به خرج دهد چون درواقع شجاعت نیست و حماقت است، اما در مواردی بهطور نمونه میخواهد از حقی دفاع کند اینجا ترس معنا ندارد. برای ایجاد تعادل در این زمینه انسان باید براساس عقل و شریعت عمل کند.
کمرویی نیز همچون ترس دو نوع است، البته کمرویی را نباید با ادب و مؤدب بودن اشتباه بگیریم، ادب در جای خود سنجیده است، اما مؤدب نبودن و بیحیایی انسان را محروم میکند.
حضرت در ادامه این حکمت میفرماید که فرصتها مثل ابر در گذر هستند؛ امروزه موضوع معنای زندگی بسیار مطرح میشود و روانشناسان و فلاسفه به آن میپردازند که انسان برای این معنای زندگی نیازمند یک تکیه است، نقطه اتکای خداپرستان خداست که تا وقتی خدا هست نه مأیوس و نه خسته میشوند.
ذیل این حکمت درباره عظمت حضرت علی(ع) باید نکتهای را مطرح کنم؛ آیه 55 سوره قمر «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِر» به عظمت حضرت علی(ع) اشاره دارد. «صدق» به معنای راستگویی نیست بلکه به معنای «بالاترین مقام» در نزد خداوند است. شاخص عظمت و ارزش حضرت علی(ع) به میزان نسبتی است که با خدا دارد، شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه توضیح میدهد که جاذبه حضرت به این دلیل است که خدا را مدنظر قرار داده است. بنابراین هر آنچه در ویژگیهای حضرت علی(ع) نمایان است و وجود دارد به این رابطه با خداوند بازمیگردد. در کل نیز هویت هر انسان به ميزان نسبتی است که با خدا دارد.
بیشتر بخوانید:
در حکمت 22 حضرت میفرماید: «لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى؛ ما را حقى است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شبروى به طول انجامد.»
در این حکمت منظور از پشت شتر سوار شدن به معنای تلاش کردن است، یعنی اگر حق ما را ندهند برای گرفتن حق خود آنقدر تلاش میکنیم تا به آن برسیم. البته در تفسیر و معنی دیگری از سید رضی آمده است اگر حق خود را نگیریم علاوه بر اینکه حق ما را نمیدهند ما را تحقیر هم میکنند.
امیرمؤمنان علی(ع) در حکمت ۲۳ میفرماید: «مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ؛ كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.»
در کتب دینی ما گاهی به اصالت خانوادگی تأکید شده است، بهطور نمونه امیرالمؤمنین(ع) نامهای به مالک نوشتند که اگر میخواهی فرماندهان لشکرت را انتخاب کنی از کسانی انتخاب کن که اصالت خانوادگی داشته باشند، البته این اصالت به فقر و غنا، بیپولی و پولداری، بالاشهر و پایینشهر، روستایی و شهریبودن و شهرت داشتن یا نداشتن و... نیست.
اصالت یعنی اینکه خود فرد و افراد نزدیک به او کسانی باشند که سالم باشند و اهل آسیب رساندن به جامعه نباشند و همچنین تقوا داشته باشند. بهطور نمونه پيامبر(ص) به سلمان اصالت داد، اما به بنیامیه اصالت نداد. پیامبر به مردم فهماند اگر غلام حبشی عمل خوبی انجام دهد به بهشت میرود و اگر یک قریشی گناه کند به جهنم میرود. در این مفهوم عمل و نصب باید در کنار هم باشد.
حضرت در حکمت ۲۴ نیز میفرماید: «مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ؛ از كفاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.» «مَلْهُوفِ» به معنای ستمدیده، «اغاثه» به معنای به داد رسیدن، «تَّنْفِيسُ» یعنی آرامش دادن، «مکروب» نیز به معنای آدم گرفتار است، براساس این حکمت، اینکه از فرد گرفتار رفع گرفتاری کنیم از کفاره گناهان است.
در حکمت بعدی یعنی حکمت ۲۵ امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ؛ اى فرزند آدم زمانى كه خدا را مىبينى كه انواع نعمتها را به تو مىرساند تو در حالى كه معصيت كارى، بترس.» اگر دیدیم خداوند نعمتهای پشت سر هم به ما میرساند، بدانیم که سر بزنگاه ما را خواهد گرفت، در علم کلام به آن عذاب استدراجی میگویند که فرد درجه درجه در عذاب فرو میرود.
در حکمت 26 نیز آمده است: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً، إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ؛ كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزشهاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت.» «فلتات» به معنای لغزشهاست، حضرت در این حکمت این نکته را بیان میکنند که نیتها و آنچه انسان پنهان میدارد بالاخره نمایان میشود.
امام علی(ع) در حکمت 27 نیز میفرماید: «إمْشِ بِدَائِكَ، مَا مَشَى بِك؛ با درد خود بساز، چندان كه با تو سازگار است.» این حکمت به معنای این نیست که به پزشک مراجعه نکنیم بلکه به این معناست که تا درد خیلی ما را اذیت نکرده خود را به دست پزشک نسپاریم، حکمت اینکه انسان مدام برای کوچکترین چیزی به پزشک مراجعه کند را نهی میکند.
حضرت در حکمت 28 میفرماید: «أَفْضَلُ الزُّهْدِ، إِخْفَاءُ الزُّهْدِ؛ برترين زهد، پنهان داشتن زهد است.» زهد بیرغبتی به دنیاست نه اینکه وانمود کنیم که اهل زهد هستیم، انسان بخواهد زهد خود را به رخ دیگران بکشد افتخار نیست.
در حکمت 29 میخوانیم: «إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى؛ هنگامى كه تو زندگى را پشت سر مىگذارى و مرگ به تو روى مىآورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.» «ملتقی» محل ملاقات است؛ امام(ع) میفرماید هر روز که از عمر ما میگذرد به خانه قبر و مرگ خود نزدیک میشویم.
امیرمؤمنان در حکمت 30 نیز میفرماید: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ؛ هشدار هشدار، به خدا سوگند، چنان پرده پوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است.» خداوند آنقدر گناهان ما را پوشانده است گویی گناهی نداشتیم و آنها را بخشیده است.
انتهای پیام