کد خبر: 4304675
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۲
شنبه‌ها با شهدا / 102

وقتی دلم خبر داد عباس روز تاسوعا برمی‌گردد

مادر شهید عباس حیدری، از شهدای جنگ ۱۲ روزه گفت: دلم گواهی داد عباس شهید شده است، گفتم دیگر لازم نیست دنبال عباس بگردیم، عباس تا روز تاسوعا می‌آید و زودتر از آن نمی‌آید.

خانواده شهید عباس حیدریدیدار با خانواده شهدا در کنار اینکه منشأ خیر و برکت است، روح امید و عزت و افتخار را به انسان تزریق می‌کند، برای اولین بار است که قرار شده با خانواده‌ای از شهدای جنگ ۱۲ روزه همدان دیدار داشته باشیم، اوایل بسیاری از خانواده‌ها شرایط دیدار و مصاحبه نداشتند و منتظر ماندیم تا روزهایی را سپری کرده و بعد به دیدارشان برویم.

طبق هماهنگی صورت گرفته قرار است میهمان خانه سرباز شهید عباس حیدری باشیم، او که 18 بهار از زندگی‌اش گذشته بود. پدر عباس در حیاط به استقبال ما می‌آید. مادر عباس روبروی در ورودی به استقبال ایستاده است، زن جوانی که شاید خیلی زود بوده تا در مقام مادر شهید میزبان مهمانانش شود، این جوانی در دل و روحش هم موج می‌زند و حق مسلم از دامن او عباس مقام شهادت را به دست آورده است.

در این دیدار که با حضور اعضای جهاددانشگاهی واحد همدان و خبرگزاری ایکنا صورت گرفت، زهرا عباسی، مادر شهید عباس حیدری از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان، از خاطرات و ویژگی‌های پسر شهیدش گفت که مشروح آن را در زیر می‌خوانیم:

ایکنا _ لطفا از فرزندتان، شهید عباس حیدری برایمان بگویید.

دو فرزند پسر دارم. عباس فرزند دومم متولد ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵ بود. بعد از کرونا مدارس که تعطیل شد مشغول به کار شد و از آنجا که به کارهای فنی علاقه داشت، ادامه تحصیل نداد و به حرفه مورد علاقه‌اش پرداخت.

کارش را خیلی دوست داشت، عباس عاشق مملکتش بود. او بچه خاصی بود. هیچ وقت ما را ناراحت نکرد، با ویژگی‌هایی که داشت اگر شهید نمی‌شد جای تعجب بود.

عباس شبیه جوان‌های همسن و سال خودش نبود از سن ۱۲ سالگی سر کار می‌رفت و در این راه جدی بود. یک بار هم نگفت چرا باید کار کنم؟ یا می‌خواهم خوش باشم، یا هیچ وقت نگفت از کار خسته شده، او خیلی احساس مسئولیت داشت. وقتی از سر کار می‌رسید، پدرش را در آغوش می‌کشید و به شوخی به من می‌گفت مادر حسودی نکن و مرا هم در آغوش می‌گرفت. همیشه حواسش به ما بود. بیشتر در مسجد حضرت ابالفضل(ع) نمازهایش را به جماعت می‌خواند.

دیدار با خانواده شهید عباس حیدری

برای سربازی رفتن عجله داشت، خیلی پیگیر بود، قبل از ۱۸ سالگی اقدام کرد، اما گفته بودند فردای روز تولد می‌تواند ثبت‌نام کند، خیلی سریع رفت و دفترچه اعزام به خدمت را گرفت. هنگام حمله رژیم صهیونیستی به کشور، پنج ماهی بود که مشغول خدمت بود، دوره آموزشی‌اش را در مشکین‌شهر اردبیل گذراند و بعد از آن به تهران اعزام شد.

ایکنا _ آخرین تماس شما با عباس کی بود؟ چگونه از شهادت او اطلاع پیدا کردید؟

سرباز حفاظت اطلاعات سپاه بود. بعد از حمله رژیم صهیونیستی آخرین تماسی که با عباس داشتیم یکم تیرماه بود، گفت گوشی‌اش شکسته و می‌خواهد آن را تعمیر کند. به پدرش هم گفته بود اگر من شهید شوم چه کار می‌کنید؟ ما حرفش را جدی نگرفتیم، این آخرین حرف‌های عباس با ما بود. یک ماه ونیم بود که به تهران رفته بود و به مرخصی نیامده بود، طی جنگ، روزهایی که در پادگان نبود در مسجد حضور داشت. بعد از آن تماس، هر چه زنگ می‌زدیم او را پیدا نمی‌کردیم.

بعدها مطلع شدیم محل استقرار آنها را روز دوم سوم‌ جنگ زده بودند، بهرحال آن موقع اطلاعی از عباس نداشتیم. برادرم تهران زندگی می‌کرد و پیگیر وضعیت او بود، اما خبری از او به ما نمی‌رسید. دل نگران بودیم دو روزی گذشت و هیچ خبری نداشتیم. برادرم گفت چند جا را زده‌اند و به خاطر همین عباس را برای ماموریت جایی فرستاده‌اند و نمی‌تواند جواب دهد.

او می‌دانست مکانی که عباس در آن بوده را مورد حمله قرار داده‌اند، اما مطمئن نبود که شهید شده باشد. دیگر طاقت نیاوردیم دو روز از بی‌خبری‌مان می‌گذشت، به تهران رفتیم. قرار شد به همراه برادرم دنبالش بگردیم، برادرم که خبر داشت دیگر طاقت نیاورد، 

گریه کرد و گفت حفاظت را زده‌اند و عباس در بيمارستان است اما چون بیمارستان نظامی است، امکان ملاقات نیست.

باز هم خبر درستی از عباس و حتی مجروحیتش به دست نیامد. کمی گذشت متوجه شدیم عباس اصلا بيمارستان نبوده است. به پزشکی قانونی رفتیم و DNA دادیم، آنجا دیگر دلم خبر داد که عباس شهید شده است، اما باز به خود امیدواری دادم که شاید مجروح شده است. بالاخره به برادرم گفتم دیگر لازم نیست دنبال عباس بگردیم، عباس تا روز تاسوعا می‌آید و زودتر از آن نمی‌آید. نه خوابی دیده بودم و نه حرفی از عباس در این زمینه شنیده بودم، تنها دلم اینطور گواهی می‌داد که تا روز تاسوعا عباس پیدایش می‌شود.

به مدت ۱۲ روز هیچ اطلاعی نداشتیم تا اینکه متوجه شدیم به محل آسایشگاهی که عباس در آن بود، تعداد چهار موشک اصابت شده و چیزی از آنجا باقی نمانده است.

ایکنا _ چه زمانی دقیقا از شهادت عباس مطلع شدید؟

در نهایت روز تاسوعا با ما تماس گرفتند و گفتند عباس شهید شده است، با اطلاعاتی که از محل شهادت عباس داشتیم، گمان می‌کردیم چیزی از او باقی نمانده است، اما برخلاف تصور ما، جنازه‌اش سالم بود و جزء اولین شهدایی بود که به معراج شهدا منتقل شده بود.

دیدار با خانواده شهید عباس حیدری

تعداد شهدای حفاظت که با عباس به شهادت رسیده بودند، ۳۹ شهید بود که عباس آخرین آنها در دوم تیرماه به شهادت رسیده بود.

ایکنا _ آیا بین نام عباس و بازگشت پیکر او در روز تاسوعا ارتباط خاصی وجود دارد؟

عباس عاشق حضرت ابوالفضل(ع) بود. سال گذشته ایام محرم موتوری خریده بود و مرا هر شب به هئیت مسجد سیدالشهدا(ع) شهرک مدنی می‌برد. بعد از هیئت وقتی به خانه برمی‌گشتیم وقتی لباسش را عوض می‌کرد می‌دیدم سینه‌اش سرخ سرخ بود، گفتم کمی آرام‌تر سینه بزن، گفت مادر وقتی در حال و هوای عزاداری هستم، اصلا درد را حس نمی‌کنم. ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل(ع) داشت.

ایکنا _ آیا عباس به شهادت فکر می‌کرد و از آن حرف زده بود؟ 

عباس فیلم‌های دفاع مقدس را دوست داشت و گاهی با هم نگاه می‌کردیم می‌گفت مادر کاش ما هم آن موقع بودیم و به جبهه می‌رفتیم و شهید می‌شدیم. به او گفتم درست است در حال حاضر جنگی نیست، اما می‌شود اثرگذار بود، الان عرصه خدمت به مملکت است.

ایکنا _ بازگشت عباس و مراسم تشییع او چگونه بود؟

پیکر عباس دقیقا روز تاسوعا آمد و در روز عاشورا تشییع شد. اکثر شهدا در همدان معمولا در مراسم شهادت سایر ائمه علیهم‌السلام و به ویژه شهادت حضرت زهرا(س) تشییع شده‌اند، اما عباس جزء معدود شهدایی بود که در روز عاشورا تشییع شد. همه مسئولان استان با تشریفات نظامی و هیئت‌های مذهبی عباس را تشییع کردند.

باطن آدم‌ها را جزء خدا کسی نمی‌داند، دقیقا نمی‌دانم چه چیز باعث شد به این لیاقت برسد، اما عباس حتما به چشم خدا آمد که انتخابش کرد.

ایکنا _ دلتنگ عباس می‌شوید چه می‌کنید؟

دلتنگش که می‌شوم گریه می‌کنم، به اتاقش می‌روم و با او حرف می‌زنم.

ایکنا _ پیام شما به نسل جوان و همسن و سالان عباس چیست؟

امیدوارم همه جوانان به نظام و ولی فقیه و رهبر وفادار باشند و فریب فضای مجازی را نخورند، این را به عباس هم می‌گفتم. به او می‌گفتم امام حسین(ع) می‌دانست چه اتفاقی برایش می‌افتد و آن همه سختی را تحمل کرد، اما زیر بار زور و ظلم نرفت تو هم باید به این مسئله حواست باشد.

زهرا عباسی مادر شهید عباس حیدری

ایکنا _ آنچه موجب قوت قلب شما پس از شهادت عباس می‌شود، چیست؟ 

اینکه عباس با شهادت به عاقبت بخیری رسید و چه عاقبت بخیری بالاتر از این و اینکه عباس برای مملکت و کشورش شهید شده است.

ایکنا _ سخت‌ترين لحظات شهادت عباس؟

آن ۱۲ روزی که از عباس خبر نداشتیم به ما خیلی سخت گذشت. خواب و خوراک نداشتیم. با خود فکر می‌کردم خدایا یعنی حتی یک تکه از وجود پسرم باقی نمانده که به ما تحویل دهند؟

ایکنا _ آخرین خاطره ديدار شما از عباس؟

روزی که داشت می‌رفت، یعنی یک ماه و نیم پیش از شهادتش به برادرش گفت داداش من می‌روم مراقب مامان و بابا باش، هر چه خواستند برایشان تأمین کن، برادرش خندید، گفت: مگر تا الان تو مراقب آنها بودی؟ اما انگار خود عباس می‌دانست آخرین بار است و دیگر برنمی‌گردد.

انتهای پیام
captcha