کد خبر: 4305260
تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۴۴
شرح علوی / ۷

ایمان انتها ندارد

عضو هيئت علمی گروه الهیات دانشگاه بوعلی سینا همدان با اشاره به حکمت‌ 31 نهج‌البلاغه گفت: ایمان اعتقادی است که با قلب گره خورده است و درجات مختلفی دارد اما تمام شدنی نیست و انتها ندارد چراکه خداوند یک حقیقت نامتناهی است.

محمدرضا فریدونی، مدیر کانون دعاپژوهی صادقینرهبر معظم انقلاب در دیدار نوروزی با اقشار مختلف مردم فرمودند: «امسال فعالان فرهنگی به مطالعه و آموزش نهج‌البلاغه توجه ویژه‌ای داشته باشند.» از این‌رو، ایکنای همدان درصدد است به‌صورت هفتگی شرح و تفسیر برخی از حکمت‌ها، نامه‌ها و خطبه‌ها را دنبال کند؛ محمدرضا فریدونی، مدیر کانون دعاپژوهی صادقین و عضو هيئت علمی گروه الهیات دانشگاه بوعلی سینا همدان در ادامه شرح و تفسیر حکمت‌های نهج‌البلاغه در این نوشتار به تفسیر حکمت 31 این کتاب پرداخته است که با هم می‌خوانیم؛

حکمت 31 نهج‌البلاغه حکمتی مفصل و طولانی است که شرح و تفسیر آن نیز مفصل آست اما در اینجا نکات قابل توجه این حکمت بیان می‌شود.

«وَ سُئِلَ (علیه‌السلام) عَنِ الْإِيمَانِ» یک نفر که برخی آن را عمار یاسر می‌دانند، از امام علی(ع) در مورد حقیقت ایمان سؤال می‌کند که حضرت امیر(ع) در این حکمت به‌صورت مفصل در مورد آن صحبت کرده است.

ایمان در اصل علم و آگاهی است که در وجود انسان می‌‎نشیند، همچنین ایمان اعتقادی است که با قلب گره خورده است و درجات مختلفی دارد اما تمام شدنی نیست و انتها ندارد چراکه خداوند یک حقیقت نامتناهی است. در اهمیت مسئله ایمان باید اشاره کنیم که محور قرآن کریم کفر، شرک و ایمان است.

«و قَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ.» براساس این حکمت ایمان 4 ستون دارد، صبر، یقین، عدل و جهاد که هرکدام از اینها 4 شعبه دارد و از هر کدام از این موارد نیز 4 مورد منشعب یا سرچشمه پیدا می‌کند.


بیشتر بخوانید:


صبر 4 شعبه دارد، «وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَب: عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ»، معنای تحت‌الفظی «شوق» تپش قلب و اشتیاق، «شفَقَ» نیز به معنای ترس از روی محبت یا ترسی که ریشه‌ای از محبت در آن وجود دارد. «زهد» به معنای بی‌رغبتی است، این کلمه تنها یک بار در قرآن کریم آمده است. «تَّرَقُّب» به معنای انتظار مرگ کشیدن.

اما نتیجه صبر که حضرت به‌عنوان یکی از ستون‌های ایمان به آن اشاره کردند «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ» کسی که شوق بهشت دارد گرد شهوات نمی‌گردد، «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ» کسی که از آتش جهنم بترسد از گناه و محرمات دوری می‌کند. «وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ» کسی که نسبت به دنیا بی‌رغبت باشد مصیبت‌‎های دنیا برایش ساده و قابل تحمل است. «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَاتِ» کسی که انتظار مرگ بکشد و بداند بلاخره روزی با مرگ از این دنیا می‌رود به سمت اعمال صالح سوق پیدا می‌کند.

در مورد یقین؛ ایمان مجموعه‌ای از گزاره‌های دینی است، حصاری که دور این گزاره‌ها کشیده می‌شود که ضربه‌ای به ایمان وارد نشود، یقین است. یقین نیز همچون صبر 4 شعبه دارد.

«عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ»، «تبصره» یعنی بینایی، بینش زیرکانه و نگرشی عمیق، «وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ»، «حکمت» به معنای حقیقت عالم است، این فراز به این معناست که فرد دنبال این باشد که حقیقت عالم را پیدا کند، «وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ» به سرنوشت گذشتگان حساس شود و از آنها برای خود پند بگیرد. «وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ» پایبند به روش صالحان درگذشته باشد.

«مَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ»، کسی که بصیرت پیدا کند یا بینش زیرکانه بیابد، در نتیجه حقایق امور برایش تفهیم می‌شود. «وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ» و کسی که حکمت برایش جا بیفتد به خوبی عبرت‌ها را درمی‌یابد، وقتی اینگونه شد گویی با گذشتگان و افرادی که در قدیم بوده‌اند زندگی کرده است.

عدل نیز 4 شعبه دارد؛ «عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ» به معنای فهم عمیق است یعنی کسی که در مقام قضاوت و برپا دارند عدل قرار می‌گیرد باید در مورد مسائل علم داشته باشد و فردی مطلع باشد. «وَ غَوْرِ الْعِلْمِ» به معنای دانشی عمیق، یعنی حکم را خوب بفهمد، «وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ» خوب داوری کند «وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ» آدم صبوری باشد و صبر پیشه کند چون در دادگاه به دلیل دعوای دو طرف باید صبوری کرد.

«فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ] الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً.» هر کس که دانش را عمیقاً بفهمد از او احکام متقن و درستی صادر می‌شود و کسی که صبور باشد در کارش افراط و تفریط نمی‌کند و بین مردم خوشنام زندگی می‌کند.

جهاد نیز 4 شعبه دارد و به معنای جنگ و کشتار نیست بلکه به معنای تلاش کردن است؛ «عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ» امر به معروف، که «معروف» از کلمه عرف به معنای جای بلند و والاست، هم‌چنین نیز یعنی دیگران را به آنچه در دین شاخص است، امر کنیم. «وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ» راست بگوید، «وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ» و با اهل فسق دشمن باشد البته نه با خود فاسق بلکه با عمل او، «فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ» طبق این فراز هر کس امر به معروف کند پشت مومنان را محکم کرده است، به این معنا که آنها را تقویت کرده است. «وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ» هرکس همیشه راست بگوید به وظیفه‌اش عمل کرده است، «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِين وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةَ» و اگر کسی با اهل فسق دربیفتد و به خاطر خدا ناراحت شود، خدا برای او ناراحت می‌شود به این معنا که تحت حمایت خدا قرار می‌گیرد و خدا از او دفاع می‌کند و خدا از او راضی است.

کفر نیز 4 شعبه دارد؛ «عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ» تعمق به معنای تفکر بیهوده است، برخی از تعمق‌ها فکر کردن‌های بیهوده و اشتباه است به طور مثال تلاش و تفکر برای فهمیدن عمق صفات خدا، «تنازع» نیز به معنای ستیزه‌جویی در مسائل ناحق و بحث‌های افراطی کردن حتی اگر حق هم با ماست، بحث و جدل را رها کنیم. «زیغ» به معنای انحراف، در این منظر حق معیار است و از آن دور شدن انحراف است. «شقاق» به معنای دشمنی با راه حق است.

«فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ و سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ» اگر کسی دنبال اطلاعات بیهوده برود دائما در تاریکی می‌ماند و از آن خارج نمی‌شود یعنی هیچ‌گاه به حق نمی‌رسد، و در مسیر ضلالت و گمراهی می‌افتد. «وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.» اگر کسی به‌دنبال دشمنی با راه خدا برود، راه‌های هموار بر او ناهموار می‌شود و در تنگنا قرار می‌گیرد.

4 شعبه ذیل شک وجود دارد؛ «عَلَى التَّمَارِي» مجادله کردن با افراد غیرمنطقی و کسی که حرف را قبول نکند، معمولا افراد عاطفی منطقی نیستند، «وَ الْهَوْلِ» ترسیدن غیرمنطقی، «وَ التَّرَدُّدِ» دودلی و شک داشتن «وَ الِاسْتِسْلَامِ» حوادث روزگار را پذیرفتن و تسلیم شدن. «فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ»، «دَيْدَناً» به معنای عادت، اگر کسی جدل کردن را عادت خود قرار دهد همیشه گرفتار و درگیر است. «وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ» کسی که از هر چیزی بترسد دائما رو به پسرفت است و جلو نمی‌رود، «وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ» هر کس گرفتار ترديد و دودلى شود، زير پاى شيطان كوبيده خواهد شد. «وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا» اگر کسی خود را تسلیم دنیا و آخرت کند، هر دو را از دست می‌دهد و تباه کرده است. یعنی کسی که همرنگ جماعت شود یا هر آنچه در دنیا مرسوم است به آن سمت برود.

انتهای پیام
captcha