به گزارش ایکنا از همدان، نشست «زنان و دفاع مقدس؛ روایتگر نقشهای اجتماعی و پشتیبانی» در دفتر خبرگزاری ایکنا همدان همزمان با هفته دفاع مقدس با حضور پروین اسلامیان، خواهر سه شهید، پروین سلگی، همسر جانباز شهید سردار میرزامحمد سلگی و مونا اسکندری، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس برگزار شد که دو شماره از این نشست با کلام پروین اسلامیان با عنوان «از کوچههای پرخطر تا سنگرهای مقاومت» و پروین سلگی با عنوان «شهید سلگی و خاطرهای جاودانه از سالها عشق و صبوری» در روزهای قبل منتشر شد و در این شماره مونا اسکندری، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس که خاطرات زندگی شهدای مربوط به هر دو بانوی حاضر در نشست از جمله پروین اسلامیان با عنوان کتاب «مجنون من لیلی» و پروین سلگی با عنوان کتاب «عشق هرگز نمیمیرد» را به تحریر درآورده است، به بیان نقطه نظرات و خاطرات خود پرداخته است که مشروح آن را در زیر میخوانیم:
مونا اسکندری و متولد 1361 هستم. در خانوادهای به دنیا آمدم که ایدئولوژی قوی داشت و تقریباً تمام اعضای خانواده مادریام در تکاپوی انقلاب و دفاع مقدس بودند. داییها و خالههایم جبهه رفتند. پدرم بهخاطر شرایط جسمی امکان حضور مستقیم در جبهه را نداشت، اما با وجود داشتن شش فرزند، همه توانش را در خدمت انقلاب گذاشت. حتی کارهای حسابرسی سپاه را بهطور رایگان انجام میداد. مادرم هم با اینکه کارمند اداره پست بود، در کنار کار اداری، یک فعال فرهنگی بود و به خاطر تعهدی که داشت، وظایف و مسئولیتهایی از سوی امام جمعه و استانداران وقت و مسئولان بر عهده او گذاشته میشد و نقش مهمی در تببین اهداف انقلاب در ادارات و در بین بانوان داشت.
فضای آن روزها پذیرش فعالیت زنان را سخت میکرد، اما مادرم صغری ایمانی با پشتوانه پدرم توانست اثرگذار باشد. خانمها با هم شبکهای قوی داشتند؛ با چند تماس ساده، جمعهای فرهنگی و انقلابی شکل میگرفت و نیاز به مکاتبات اداری نبود. همه کارها دلی انجام میشد، نه برای حقوق و اضافهکار.
خانواده ما بهدلیل نقش فعالشان، هدف دشمن بودند. منافقین حتی در کوچه و خیابان با اسلحه به مادرم هشدار میدادند. داییام محمود ایمانی ترور شد و با وجود مجروحیت شدید زنده ماند. در مراسم عروسی دایی دیگرم، منافقین تهدید کردند که جشن را به عزا تبدیل میکنند. حتی مادربزرگم که چندین فرزندش در جبهه بودند، وقتی خبر مجروحیت آنها را میشنید سجده شکر میکرد و میگفت این اثرگذاری خانواده ما را نشان میدهد.
مادربزرگم زنی مؤمن، دائمالوضو و سادهزیست بود که هیچوقت اشک و نالهاش را ندیدیم. در سختترین شرایط، مثل بمبارانها یا نبود امکانات، با صبر و ایمان، خانواده را نگه داشت. او به ما بچهها یاد میداد حتی قدم برداشتنمان را برای رضای خدا نیت کنیم. این ایمان عمیق، زیربنای تربیت همه فرزندانش شد.
از کودکی فضای خانهمان پر از کتاب و روزنامه بود. پدر و مادرم اهل مطالعه و سیاست بودند و این روحیه به ما هم منتقل شد. در دوران دانشجویی با نشریات همکاری میکردم و کمکم مسیر حرفهای را طی کردم.
بیش از ۴۰ رتبه کشوری، استانی و بینالمللی در داستان، نمایشنامه و فیلمنامه دارم. در سالهای اخیر هم نامزد جایزه شهید سلیمانی در بیروت شدم.
دفاع مقدس هشت ساله یکی از مهمترین حوادث تاریخ ما بود که جلوههای عظیمی از ایثار، همبستگی و مقاومت مردم را نشان داد. در این دوران، زنان هم نقشی پررنگ داشتند؛ چه مادرانی که فرزندان خود را راهی جبهه کردند، چه همسرانی که با وجود عشق و علاقه، ستون زندگیشان را به میدان جنگ فرستادند و تبعات سختش را پذیرفتند. حتی زنانی بودند که با وجود بارداری یا داشتن فرزندان کوچک، خبر شهادت همسرشان را شنیدند، اما استوار ماندند.
بانوان در پشتیبانی از جبهه بسیار فعال بودند؛ از جمعآوری کمکها گرفته تا پخت غذا و رساندن تدارکات. گویی خودشان هم در خط مقدم بودند و جهاد را لمس میکردند. هر کدام از این تصاویر سرشار از روایتهایی است که باید ثبت شود؛ چون اگر راویان و نویسندگان دست به کار نمیشدند، این خاطرات با گذشت زمان یا شهادت راویان به فراموشی سپرده میشد.
امام خمینی(ره) نگاه باز و مثبتی به زنان داشتند. در اوایل پیروزی انقلاب، در شرایطی که هنوز بسیاری از جوامع زنان را شهروند درجه دو میدانستند، مسئولیت فرماندهی سپاه همدان را به خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) سپردند. این نشان داد که زنان در جمهوری اسلامی میتوانند مسئولیتهای بزرگ را برعهده بگیرند و از عهده آن هم برآیند؛ موضوعی که به مذاق دشمن خوش نمیآمد.
دشمن سعی دارد نشان دهد که در جمهوری اسلامی زنان محدود هستند و نمیتوانند فعالیت کنند. اما روایتهای واقعی از زنان ما، چه در دفاع مقدس و چه در انقلاب، این ادعاها را خنثی میکند و الگوی واقعی به دختران و زنان امروز ارائه میدهد تا در بزنگاههای زندگی، الهام بگیرند و مقاومت کنند.
باید نشان داد خانوادههای شهدا و ایثارگران هم مثل بقیه مردم زندگی میکردند، عشق و محبت داشتند، مشکلات داشتند، اما در بزنگاهها انتخابی بزرگ کردند. وقتی نسل جوان امروز این شباهتها را ببیند، همزادپنداری میکند و روایتها برایش ملموس میشود. این میتواند صبر، امید و مثبتاندیشی را در زندگی آنها تقویت کند.
بزرگترین آسیب این است که روایتگران نسل امروز را نمیشناسند. هنوز هم با متدهای قدیمی پیش میرویم؛ مثلاً یک راوی میآید و برای دانشجویان خاطرات ۴۰ سال پیش را تعریف میکند و انتظار داریم آنها متأثر شوند. در حالی که نسل امروز ویژگیهای خاصی دارد. اگر این ویژگیها را نشناسیم، روایتها برایشان شعاری و اغراقآمیز جلوه میکند و فاصله ایجاد میشود.
لازم است ارگانهای فرهنگی ابتدا نسل امروز را از منظر روانشناسی بشناسند؛ علایق، نقاط نفوذ و دغدغههایشان را بررسی کنند. سپس روایتها را براساس همان نیازها و زبان نسل امروز بازآفرینی کنند. اگر چنین شود، روایتها میتواند تحولآفرین باشد، وگرنه فاصله میان ما و نسل جوان بیشتر خواهد شد.
خبرنگار: اکرم یوسفی پارسا
انتهای پیام