مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» هسته استبداد دینی است
کد خبر: 3898082
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۳

مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» هسته استبداد دینی است

استبداد دینی دارای پوسته و هسته است؛ پوسته آن تکبری است که یک حاکم دارد و به راحتی قابل تشخیص و شکست است، اما هسته استبداد دینی مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» است که کسی حق سؤال از حاکم را ندارد. شیوه‌ای از رفتار مستبدانه که برای به نمایش درآوردن عظمت حاکم در نظام‌های استبدادی رخ می‌دهد و شاه مظهر کبریا و جلال الهی می‌شود.

به گزارش ایکنا؛ نشست «نهج‌البلاغه و معضل استبداد دینی» شب گذشته، 21 اردیبهشت‌ماه، با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم پخش شد که در ادامه می‌خوانید؛

از مجموعه بیانات امام علی(ع) این طور استفاده می‌کنیم که استبداد یک پوسته و یک هسته‌ای دارد. پوسته استبداد، ظاهر استبداد است که این ظاهر را می‌بینیم و مواجهه ما با این ظاهر است. ولی همه استبداد آن چیزی نیست که در مواجهه و در برخورد با آن حس می‌کنیم و تشخیص می‌دهیم. هسته و باطنی هم ماورای این پوسته وجود دارد. شکستن این پوسته کار سختی نیست اما آن هسته، هسته بسیار سختی است و شکستن آن کاری بس دشوار است.

پوسته استبداد دینی چیست؟

اما پوسته استبداد چیست؟ آنچه در ظاهر از استبداد می‌بینیم و علائم آشکاری که برای همه قابل تشخیص است. روشن‌ترین علامت برای استبداد رفتارهای مستبدانه و دیکتاتورمآبانه‌ای است که مستبدان دارند. ادبیات توأم با تکبری است که در زبان و قلم آن‌ها ظهور و بروز پیدا می‌کند. قیافه و ژستی که می‌گیرند و رفت‌وآمدها و مجالس آن‌ها نشان‌دهنده روحیه استکباری آن‌هاست. این پوسته و ظاهر استبداد است.

مواجهه با این ظاهر کار سخت و دشواری نیست. تشخیص این گونه حرکاتی که نشان‌دهنده روحیه استکباری و استبدادی است، برای عموم مردم معمولاً آسان و راحت است. قیافه‌ای که شخص می‌گیرد، ادبیات پرطمطراقی که به کار می‌برد، بی‌اعتنایی که نسبت به افراد دارد، تحقیری که نسبت به دیگران دارد، خود را برتر می‌بیند و امثال این‌ها نشانه‌های استبداد ظاهری اوست. اینجا امیرالمؤمنین(ع) علاج مسئله را برای یک فرد معتقد و متدین در این می‌بینند که او توجه به عظمت حق‌تعالی پیدا کند و اینکه انسان در برابر عظمت بی‌نهایت خدا چیزی نیست. توجه به توحید این روحیه متوهمانه را در مستبد می‌تواند بکشند و او را به حالت عادی بشری برگرداند.

در کلمات حضرت علی(ع) بین این دو مسئله ارتباطی وجود دارد. یک مسئله توجه به عظمت الهی است و مسئله دوم توجه به نقص انسان است و اینکه انسان فقیر و ناقص، حق ندارد لباس کبریائی به تن کند و ادعای عظمت داشته باشد و بخواهد شکوه و ابهت خود را به نمایش بگذارد. خطبه 190 نهج‌البلاغه معروف به قاصعه در همین موضوع است. علی(ع) چنین می‌فرمایند که سپاس خدایی را که جامعه کبریا به تن کرد و این را برای خودش برگزید، نه برای مخلوقاتش. این عز و کبریا را هیچ‌کدام از مخلوقات نمی‌توانند به‌خود ببینند. این کبریا را غرق‌گاه خویش قرار داد. هیچ کس به این عز و کبریا نمی‌تواند نزدیک شود و خدا برای غیر خود و دیگران حرام و ممنوع قرار داده است.

کبریا غرق‌گاه غیرخدا

در اسماء و صفات حسنای الهی رحمت وجود دارد انسان هم باید خود را به رحمت نزدیک کند و مغفرت نیز همین طور است و گفته‌اند کسی از مغفرت الهی برخوردار است که نسبت به دیگران این حالت را داشته باشد، اما در میان همه این اسماء، آنچه خدا فقط به خود اختصاص داده است و به هیچ‌کس حتی پیامبر(ص) اجازه نداده است که به آن نزدیک شود و غرق‌گاه است، عز و کبریا است.

در اینجا توحید مبنای برای نوعی از رفتار است. اگرچه خود یک اصل اعتقادی است، اما این اعتقاد رفتار خاصی را اقتضا می‌کند و انسان موحد حق ندارد شیوه‌ای از رفتار مستبدانه برای به نمایش درآوردن عظمت و شکوه خود را مطرح کند، اما این چیزی است که در نظام‌های استبدادی رخ می‌دهد و شاه مظهر کبریا و جلال الهی می‌شود. در یک نظام اسلامی چنین چیزی ممنوع و باطل است و پیامبر(ص) هم باید در همان هنگامی که در راس قدرت است، شیوه و روش بردگان و بندگان را داشته باشد و در نهایت خضوع و کرنش زندگی کند.

آسیب ادبیات قلدرمآبانه به دین

نمونه دوم دستوری است که علی(ع) به مالک دادند. آنجا هم حضرت مسئله توحید را مبنای روش خاصی از حکومت‌داری و برخورد با مردم قرار دادند. در عهدنامه مالک حضرت به ایشان فرمودند که مالک مبادا بگویی مأموریت پیدا کردم و صاحب سمت و پستی شدم و باید اطاعت شوم. فرمود این ادبیات موجب می‌شود که دل‌ها از تو دور شود و دین مردم هم آسیب ببیند. ادبیات قلدرمآبانه نه فقط مردم را از تو جدا می‌کند بلکه اثر دیگرش این است که به دین آسیب می‌زند. مواظب باش که چطور حرف می‌زنی. درشت‌گویی و به اتکاء قدرت سخن گفتن نابودکننده دین است. همچنین تحولات را در جامعه تسریع می‌کند و زمینه شورش را به وجود می‌آورد.

نزدیک‌ترین فرد در حکومت علی(ع) به حضرت مالک اشتر است و حضرت وقتی می‌خواهد به او مأموریت دهد او را اینطور ادب می‌کند که گمان مبر که وقتی به مصر رفتی باید دم و دستگاهی برای خودت به راه اندازی. این مرحله اول، کار سخت و دشواری نیست. مردم می‌توانند تشخیص دهند که این ادبیات دیکتاتورمآبانه و توأم با تحقیر مردم است. اینها را مردم از رفتار حاکم تشخیص می‌دهند و پوسته است. البته اگر کسی اعتقاد به توحید داشته باشد اینها در او تأثیر دارد اگر نه خود مردم با دیدن این علائم استبداد تنفر پیدا می‌کنند و در برابر این استبدادها تسلیم نمی‌شوند. طبیعت انسان‌ها این طور است که از قلدرمآبی متنفر هستند.

اما همه ماجرا در استبداد همین پوسته نیست، بلکه هسته‌ای هم وجود دارد، اما این پوسته، پوسته نرمی است. وقتی به هسته سنجد رسیدید یک هسته سخت هم دارد که شکستن آن دشوار می‌شود وگرنه برداشتن پوسته کار سختی نیست. در نظام‌های اجتماعی، سیاسی و دینی به راحتی می‌شود این پوسته استبداد را تشخیص داد، اما باید به سراغ آن هسته سخت رفت.

اما یک نکته در مورد پوسته باید متذکر شوم که گاهی اوقات همین پوسته و ادبیات خشن و همین درشت‌گویی و کلام متکبرانه و نگاه تحقیرآمیز به دیگران و خود را از موضع بالا دیدن نیز گاهی سخت می‌شود. گاه در حکومت دینی حاکم مستبد برای اینکه از این جایگاه خداگونگی تنزل پیدا نکند، توجیهی را مطرح می‌کند و آن اینکه لازم است که از این عظمت، شکوه و اقتدار برخوردار باشم. باید این دم و دستگاه را داشته باشم. چرا؟ پاسخش این است که دشمنانی داریم و در برابر آن‌ها حاکم اسلامی باید اقتدار خود را نشان دهد و اینجاست که پوسته سفت و سخت می‌شود و شکستن پوسته نیز دشوار خواهد شد.

اما غیر از این ظاهر استبداد دینی که برای همه قابل تشخیص است و سعی بر این است که این پوسته شکسته شود، مهم‌تر، آن مغز و هسته است که با توجه به آن هسته نباید همه اهتمام خود را روی پوسته قرار دهیم. آن پوسته نیز مهم است و باید اصلاح شود و درهم شکسته شود، اما توقف در این ظاهر خطرناک است. چون گاهی اوقات افراد آن هسته را حفظ می‌کنند، اما از پوسته صرف نظر می‌کنند.

هسته استبداد دینی که اصل استبداد دینی همان است، خطرناک‌تر است و گاهی در ادبیات حاکم، درشت‌گویی، خودش را نشان می‌دهد. به دلیل اصلی که وجود دارد والا ممکن است که حاکم مستبد ادبیات خود را هم درست کند، اما هسته‌ای که وجود دارد عبارت از مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» است. آن‌ها صورت بود، اما در قبال آن صورت، حقیقت این است. البته در همه حکومت‌های استبدادی هسته همین است که کسی از حاکم نمی‌تواند سؤال کند و مقامی برتر از سؤال و بازخواست پیدا می‌کند.

انتهای پیام
captcha