کد خبر: 4232526
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۲
اصحاب سیدالشهدا(ع)/ 12

«حر»؛ آزاده‌ای که اسیر دنیا نشد

یک مدرس حوزه علمیه با بیان اینکه حُر در صبح عاشورا در جستجوی راهی برای جمع بین دنیا و آخرت بود، ولی وقتی فهمید این جمع امکان ندارد در رکاب امامش درآمد و به جبهه باطل پشت پا زد، گفت: او اسیر دنیا نشد و برای حفظ مقام و منصب اجتماعی و جایگاه شغلی‌اش حاضر نشد رو در روی امام زمانش بایستد.

حجت‌الاسلام سجاد جمشیدی، مدرس حوزه علمیه و عضو هسته علمی مؤسسه کلامی احیاء همدانحجت‌الاسلام والمسلمین سجاد جمشیدی، مدرس حوزه علمیه و عضو هسته علمی مؤسسه کلامی احیا همدان در گفت‌وگو با ایکنا از همدان با بیان اینکه حرّ بن یزید ریاحی از خاندان و شخصیت‌های مطرح عرب بود که به خاطر اصالت خانوادگی و شجاعت جزو فرماندهان دست دوم لشکر اموی کوفه قرار گرفت، گفت: پس از آمدن ابن زیاد به کوفه حصین بن تمیم تمیمی که هم‌قبیله‌ حر بود، رئیس شرطه ابن زیاد شد و مأموریت کنترل راه‌های حجاز را بر عهده گرفت و حر را که مورد اعتمادش بود با هزار سرباز به سوی راه حجاز اعزام کرد تا مانع ورود امام حسین(ع) به کوفه شود.

حرّ و یارانش پس از اعزام در راه دچار تشنگی شدید می‌شوند و زمانی که با کاروان امام روبرو می‌شوند به دستور امام همگی آنها سیراب می‌شوند. پس از آن، حرّ مأموریت خود را به امام می‌گوید و زمانی که وقت نماز می‌رسد امام به حر می‌فرماید: آیا تو با اصحاب خود نماز می‌گزاری؟ حر هم ادب کرده و می‌گوید: که خیر به شما اقتدا می‌کنیم. امام بعد از به‌جا آوردن نماز متذکر‌ نامه‌های کوفیان می‌شود و حر هم از این نامه‌ها اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و گفت‌وگویی مابین امام و او صورت می‌گیرد. تصمیم حر این بود که نه به امام اجازه رفتن به کوفه بدهد و نه برگشت به سمت حجاز تا اینکه از ابن زیاد کسب تکلیف کند.


بیشتر بخوانید:


حضرت زمانی که ممانعت او را برای حرکت دیدند ناراحت شده و می‌فرمایند: ای حر  مادرت در سوگت بنشیند قصد چه داری؟ حر در جواب امام می‌گوید: اگر جز شما در این حال با من چنین سخنی می‌گفت از او نمی‌گذشتم ولی به خدا سوگند نمی‌توانم از مادر شما جز به نیکی یاد کنم. و این ادب حر بسیار ارزشمند و گواهی بود بر ارادت قلبی‌اش نسبت به حضرت زهرا(س). چه بسا هدایت او در روز عاشورا به‌خاطر همین، رعایت ادبش نسبت به خاندان اهل بیت(ع) بوده است.

روز عاشورا که رسید حر فریاد استغاثه امام(ع) را شنید قلبش مضطرب و دیدگانش لبریز از اشک شد، نزد عمر سعد آمد و گفت آیا با این مرد می‌جنگی؟ عمر سعد گفت: آری به خدا جنگی که سرها از بدن‌ها جدا و دست‌ها قلم شود.

زمانی که حر در گوشه‌ای از لشکرگاه ایستاده بود، قصد داشت اندک اندک خود را به خیمه امام حسین(ع) نزدیک کند. مهاجر بن اوس می‌گوید: به حر گفتم چه در اندیشه داری؟ آیا می‌خواهی به حسین حمله کنی؟ حر جواب نداد و اندامش به لرزه افتاده بود. گفتم: در کار تو سخت حیرانم به خدا سوگند هیچ‌گاه تو را این‌گونه ندیده بودم اگر سراغ دلیرترین مرد کوفه را از من می‌گرفتند تو را معرفی می‌کردم. حر گفت: به خدا سوگند خویشتن را در میان دوزخ و بهشت می‌بینم ولی من بهشت را برمی‌گزینم هرچند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند. آن‌گاه اسب تاخت و به سمت حسین بن علی(ع) حرکت کرد.

نزدیک خیمه‌های اباعبدالله(ع) از اسب پیاده شد در حالی که دست بر سر نهاده بود، گفت: بار خدایا به سوی تو بازگشتم توبه‌ام بپذیر که من رعب و وحشت در دل دوستان تو و فرزندان پیامبرت افکندم. خدمت امام(ع) رسید و گفت: ای فرزند رسول خدا جانم فدایت، من کسی بودم که بر تو سخت گرفتم و تو را واداشتم که در این مکان فرود آیی گمان نمی‌کردم که این گروه با تو چنین رفتار کنند. آیا توبه من پذیرفته می‌شود؟ امام(ع) فرمود: آری خدا توبه‌ات را می‌پذیرد. این آزادمرد با اجازه امام(ع) به میدان رفت و گروهی از دشمن را به هلاکت رساند و بعد از مدتی بر زمین افتاد.

یاران امام حسین(ع) او را از معرکه بیرون آوردند در حالی که هنوز نیمه جانی در بدن داشت، در جلوی خیمه‌ کشتگان گذاشتند. امام(ع) بر سر بالینش فرمود: تو حر هستی آنچنان که مادرت تو را حر نام نهاد. تو در دنیا و آخرت آزاده‌ای. حر گفت: هنگامی که ابن زیاد مرا به سوی شما فرستاد از قصر که بیرون آمدم از پشت سرم آوازی شنیدم که می‌گفت ای حر شاد باش که به خیر رو آورده‌ای، چون به پشت سر نگاه کردم کسی را ندیدم با خود گفتم این چه بشارتی ست حال آنکه من به پیکار حسین می‌روم هرگز تصور نمی‌کردم که از شما پیروی خواهم کرد. 

امام(ع) فرمود: به راه خیر هدایت شدی. او در رکاب امام(ع) به سعادت ابدی‌اش نائل آمد و شهید شد. نقل است که چون شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نسبت به شأن حر و مرقد شریفش تردید داشت. دستور داد تا قبرش را نبش کنند چون قبر او را شکافتند جسد حر با لباس‌های خون‌آلود مشاهده و آثار جراحت را بر بدنش تازه یافتند. بر سر او ضربت شمشیری بود و دستمالی بر آن بسته بودند. 

شاه دستور داد آن دستمال را گشوده و دستمال دیگری به جای آن ببندند، چراکه در کتب تاریخ نقل شده که این دستمال متعلق به امام(ع) بود که بر سر حر بستند، اما موقعی که دستمال را از سر حر باز کردند خون فوران کرد سر را با دستمال دیگری بستند خون قطع نشد به ناچار با همان دستمال که از امام حسین(ع) بود سر حر را بستند و خون قطع شد. شاه دستور داد که بارگاه حر را باشکوه‌تر بسازند.

گرچه در زندگی حر کارهای باطل دیده می‌شود، اما او نوکری بی‌چون و چرا و متعصب نبود و احترام حق را نگه می‌داشت و همین نقطه سفیدی در پرونده اش شد تا بعدها زمینه امام یاوری در رکاب حسین بن علی(ع) را برایش فراهم کند. 

او در صبح عاشورا در جستجوی راهی برای جمع بین دنیا و آخرت بود، ولی وقتی فهمید این جمع امکان ندارد در رکاب امامش درآمد و به جبهه باطل پشت پا زد. او در تقابل بین دین و دنیا، دین و آخرت را برگزید و اسیر دنیا نشد و برای حفظ مقام و منصب اجتماعی و جایگاه شغلی‌اش حاضر نشد رو در روی امام زمانش بایستد. به راستی او آزاده و حر بود.

انتهای پیام
captcha