کد خبر: 4277124
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۳
وصیت‌نامه شهدا/ 85

شهادت؛ شمعى براى جویندگان روشنایى

در وصیت‌نامه شهید عابدین قیاسوند آمده است: باشد تا شهادتم شمعى باشد براى کسانى که به‌دنبال روشنایى مى‌گردند و طالب نور هستند، از کسانى که راه را مستقیم یافته‌اند مى‌خواهم که نگذارند خون شهدا به هدر برود، وقت آن رسیده است که نشان دهیم به حرف امام‌مان، ما مرد جنگیم.

شهید عابدین قیاسوندبه گزارش ایکنا از همدان به نقل از نوید شاهد، شهید عابدین قیاسوند دوم فروردین ۱۳۴۵ در شهرستان نهاوند متولد شد. پدرش ابراهیم و مادرش گلدسته نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و سرانجام 22 فروردین ۱۳۶۶ در شلمچه بر اثر مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای روستای زرامین سفلی به خاک سپرده شده است. در وصیت‌نامه این شهید آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ ۖ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ» (بقره/ آیه 189)

کارزار کنید در راه خدا با آنان که فتنه و آشوب مى‌کنند تا فتنه نماند. پیکار کنید، بگذارید به جاى لکه مذلت، کفن شما آغشته به خون باشد.(على(ع))

هنگامى که جنگ میان حق و باطل و اسلام و کفر در جریان است و دنیاپرستان جاه‌طلب و مزدوران اجانب بر کشور اسلامى عزیز ما تاخته‌اند و هر روز در کربلاى ایران خون پاک جوانان این سرزمین به خاطر تکاثرطلبى و وابستگى عده‌اى به شرق و غرب ریخته مى‌شوند، من هم مانند دیگر جوانان با آگاهى کامل به جندالله مى‌پیوندم، باشد که شهادتم شمعى باشد براى کسانى که به‌دنبال روشنایى مى‌گردند و طالب نور هستند، از کسانى که راه را مستقیم یافته‌اند مى‌خواهم که نگذارند خون شهدا به هدر برود و به ساحل نارسیده محو شود، حال زمان آن رسیده است که امام را تنها نگذارید، وقت آن رسیده است که نشان دهیم به حرف امام‌مان، ما مرد جنگیم.

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ اى نفس قدسى مطمئن و دل آرام به یاد خدا امروز به حضور پروردگارت باز آى که تو خشنود به نعمت‌هاى ابدى او و او راضى از اعمال نیک تو است، باز آى و در صف بندگان خاص من در آى و در بهشت رضوان من داخل شو» (فجر/ آیه ۳۰)

باز دلم بهانه جبهه را مى‌گیرد. آه چقدر اینجا دلتنگم، اینجا در شهر هیچ چیز مثل جبهه نیست، حتى آسمان و زمین نیز اینجا به‌گونه‌اى دیگر است خداوند اینجا غریبم، گویا هیچ‌کس را نمى‌شناسم درست مثل آن مسافرى که از وطنش دور باشد و در غربت مرغ دلش تاب ماندن را ندارد و آرزویش این است که بار دیگر بال و پر بگشاید و راه وطن را پیش بگیرد. در جبهه از سحاب عشق باران ایثار مى‌بارد بعد هر باران رنگین کمانى در آسمان نقش مى‌بندد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته مورخ 12 بهمن 1364.»

انتهای پیام
captcha