به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از نوید شاهد همدان، شهید «تقی قیاسوند» اول مهر ۱۳۳۸ در شهرستان همدان دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش حشمت نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم شهریور ۱۳۶۰ در سرپل ذهاب توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده شده است. در وصیتنامه این شهید آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکمْ وَلَنْ یتِرَکمْ أَعْمَالَکمْ پس هرگز در امر دین سستى نکنید و کافران را از ترس به صلح نخوانید و حال آن که شما از همه برترید و خداوند با شماست و هیچگاه از ثواب اعمالتان نمى کاهد.» (محمد / آیه 35)
واحینى یارب سعیدا و توفنى شهیدا خدایا زندگیم را با سعادت و مرگم را در شهادت قرار بده.
خدا خود مىداند که الان احساس مىکنم که در حال رفتن به سوى اویم و بهترین و لذت بخشترین لحظات تمام عمر و زندگیام همین لحظات است، زیرا یک انسان گنهکار و شرمنده و بىنهایت کوچک، به سوى معبود خود و عشق خود و رب خود و بىنهایت بزرگ عروج مىکند و بالا مىرود. خدایا اى کاش هزاران جان داشتم و بخاطر رضاى تو، در راه امام خمینى که همان اسلام عزیز است میدادم. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.
سلام بر امام زمان ارواحنا له الفداه و سلام بر نایب بر حق او امام خمینى، سلام بر ملت غیور و شهید پرور ایران، سلام بر مادر و پدرم، سلام بر همسر زینب گونهام که همیشه به من در جبهههاى نبرد حق علىه باطل روحیه میداد که با کفر در ستیز باشم و جز به جنگ با کفار به هیچ چیز فکر نکنم، زیرا اگر بکشم هم پیروزم و اگر کشته شوم هم پیروزم، سلام بر خواهران محترم و بزرگوارم که همیشه مسئولیت رسالت خون شهیدان را حس کرده و تا آخرین حد توانائى مىکوشیدند.
سلام بر برادر عزیزم که امیدوارم شخصى مکتبى و مفید به جان جامعه بار بیاید، سلام بر برادر عزیز و ارجمندم محسن زیرائى که هرگز آن خوبیهایش را به همراه برادر دیگرم هادى خضریان، چه از لحاظ معنوى و چه از لحاظ مادى و کلا از همه جهات، از یاد نخواهم برد و تا قیامت همه را مدنظر خواهم داشت.
سلام به همه دوستان و آشنایان اعم از برادران احمد جبارى، احمد اخلاقى، رضا جبارى و مهدى و رضا اسکندرى و خانواده شهید خضریان و کلا همه و همه دوستان و آشنایان و دوباره سلام به پدر و مادرم و بخصوص مادرم که این افتخار و سربلندى در درگاه خدا و مردم نصیب آنان شد.
برادران و خواهران ایمانى به همه توصیه مىکنم قدر امام عزیزمان را بدانند و همیشه و همیشه نسبت به او مانند سابق وفادار بمانند، زیرا او تبلور عینى مکتب است، به مادر عزیز و پدرم تبریک عرض مىکنم که خدا این قربانى ناچیز را از آنها پذیرفت، به خواهران و برادرم و دیگر افراد خانواده سفارش مىکنم که هیچ ناراحت نباشند و افتخار کنند که به این درجه نائل آمدم و این قابلیت را در درگاه خداوند عزیز و قادر، پیدا کردم که در راه رضاى خاطر او از همه چیز بگذرم و به این فوز عظیم الهى برسم.
همسرم، اطمینان دارم که با وجود تمام علاقهاى که نسبت بهم داریم در شهادتم صبر خواهى نمود و در برابر همه ناراحتىها و سختیها، چون کوه با عزمى راسخ و قوى مقاومت و استقامت خواهى کرد.
همسر زینب گونهام، بدان که شهید همیشه زنده است پس در این صورت چیزى از دست نخواهیم داد، در اکثر شبها سعى کن نماز شب و شبهاى جمعه دعاى کمیل بخوانى و مرا نیز دعا کن که خدا از تقصیراتم بگذرد و با صبر و استقامت زینب گونهات روحم را شاد کن. همسرم در شهادتم ناراحت نشو چرا که عشق من به شهادت نه این است که تو را نمىخواهم نه! تو جاى خویش را در قلبم باز نمودهاى؛ اما بدان که عشق برتر یافتهام، عشقى جانسوزتر دارم، سعى مىکنم عاشق واقعى او شوم، چرا که او خود گفته، هر که عاشق من شود او را خواهم کشت و هر کس را من بکشم خون بهایش را خودم خواهم داد. امیدوارم که تو نیز به گونهاى به صف خونین شهدا بپیوندى و همانطور که در این دنیا با هم بودیم در آن دنیا هم که ابدى است با هم باشیم.
به همسر، خواهران و برادرانم این توصیه را دارم که اگر مىخواهند راه مرا ادامه دهند راه من فقط با گفتن برادر شهیدم راهت ادامه دارد نیست بلکه اگر مىخواهند ادامه دهنده واقعى راه من باشند باید تا مىتوانند مطالعه کنند و اطلاعات کسب نمایند و جامعه ما را از ضعف فرهنگ که بالاترین ضعفهاست نجات دهند و گوشهاى از آن را به عهده خود گیرند.
برادر عزیزم آقاى اصغر چرخ باز، تو خیلى بخاطر رضاى خدا به من کمک نمودى و از من دستگیرى کردى و در غیاب من از همه امانتهایى که به تو سپرده بودم نگهدارى کردى و به عهد خود با خداى خویش نیز وفادار ماندى. برادرانم بىکینه و آقاى رضاى حسینى از شما هم بخاطر زحماتى که در حق من کشیدید تشکر مىکنم امیدوارم که ذات اقدس حق اجرتان دهد و شما را بیامرزد؛ و در پایان شکر آن خداى را مىکنم که مرا یارى کرد تا زنده بمانم و نمونه یک کشور اسلامى را ببینم که رهبرش و دولتش و رئیس جمهور مکتبش و همه و همه و آن کارگر زحمت کشش با هم هیچ فرقى ندارند و تنها فرقشان در نزد خداى توانا از نظر تقوا و پاکیشان است؛ و حال جداً از کسانى که مسئولیت دفن مرا به عهده مى گیرند مى خواهم که به یاد آن عزیزان شهیدى که جسد و مزارشان گمنام است مرا تشییع نکنید و مرا در قطعه شهدا به خاک نسپارید که در میان گمنامان به خاک بسپارید و به هیچ وجه اسم و شهرت و ... را روى سنگ قبرم ننویسید و فقط به عنوان علامت سنگی صاف، با هیچ گونه نوشتهاى بر مزارم نهید.
ضمنا حدود یکسال یا بیشتر قضاى نماز و حدود ۱۰۰ روز قضاى روزه دارم از خواهران و برادران ایمانى خواهش مىکنم بخاطر رضاى خدا هر کس وقت داشت این نمازها و روزهها هر کس مقدارى از آن را برایم بخواند و بگیرد. ضمنا وصیتنامه آقا رضا حسینى میان دفتر سبزى است جیبى است که و پس از شعر و مدح است و متعلق به اوست و در خانه است و کلا در زندگى هر چه دارم به همسرم مى رسد.
انتهای پیام