به گزارش ایکنا از همدان به نقل از نوید شاهد، شهید «پرویز قنبری» ششم اردیبهشت ۱۳۴۳ در روستای کموش بلاغ از توابع شهرستان بهار به دنیا آمد. پدرش بیرامعلی و مادرش قزبس نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و بهعنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت و سرانجام 28 اردیبهشت ۱۳۶۳ در سقز به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در وصیتنامه این شهید آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَٰتَاۚ بَلۡ أَحیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ.
البته مپندارید که شهیدان در راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدى پیش خدا روزى مىخورند.
جنگ است جنگ اى راد مردان دلاور جنگ است جنگ اى سالکان راه داور
جنگ است جنگ اى مسلمین اى اهل ایمان جنگ است جنگ اى حامیان دین و قرآن
جنگى که از هر سو هزاران کشته دارد هر حمله صدها تن به خون آغشته دارد
با سلام بر ساحت مقدس مولا امام زمان(عج) و نایب بر حق او در روى زمین این وارث خون حسین(ع) و این نور چشم مسلمین و مستضعفین جهان امام خمینى؛ و با سلام بر پدر و مادر گرامیام که هیچ وقت خوبیهاى آنها را نمىتوانم جبران نمایم. پدر عزیزم من از این که بدان صورت که دلم مىخواست برایتان پسر خوبى نبودهام پوزش مىخواهم و از شما پدر گرامیام استدعا دارم که مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب مغفرت و آمرزش نمایید.
پدر جان شکیبا باش و هیچگونه اندوهى به دل خود راه نده، زیرا که تو فرزندت را از دست دادهاى و ظاهراً از او جدا شدهاى دعا کن تا امام باقى بماند که این کشتى نوح را به ساحل برساند و بشریت را از قید ظالمان نجات دهد.
پدر جان من نمىتوانستم صداى هل من ناصر ینصرنى امام عصر(عج) خود را بشنوم و به او لبیک نگویم، چگونه مىتوانستم امام خود را تنها بگذارم و در بستر بیارامم در حالی که همیشه آرزو مىکردم که در صحراى کربلا بودم و امام حسین(ع) را یارى مىنمودم پس چه فرقى است بین این زمان با زمان حسین(ع) مگر نه این است که هر دو هدفشان احیا دین و زنده نگه داشتن شعائر اسلام است و مبارزه با جبر و خفقان مىنمودند مگر غیر از این است که اباعبداللهالحسین(ع) در آخرین بارى که هیچ یارى نداشت و همه شهید شده بودند بانگ «هل من ناصر ینصرنى» را سر داد این بار خطاب به من و امثال من بود، زیرا ایشان بدینوسیله تمامى مؤمنان را در طول تاریخ به یارى دین حق دعوت کرد.
مادر عزیزم من هماکنون احساس مىکنم که این خبر چقدر برایت سنگین و طاقتفرساست، مادر جان نمىدانى چقدر تو را دوست دارم و به همین دلیل دلم نمىخواهد که زیاد ناراحت و پریشان احوال باشید، چون که فرزندت به وسیله پل شهادت توانست به جوار رحمت حق بشتابد و دل تشنهاش را به نور حق سیراب نماید. پس هیچ جاى نگرانى وجود ندارد به قول قرآن «إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ دلم مىخواهد که در این امتحان الهى سربلند و سرافراز بیرون آیید و بىطاقتى نکنید.
عموى عزیز و زن عمو و عمههاى گرامیام؛ امیدوارم که همه شما مرا ببخشید و حلالم کنید، زیرا شما براى من خیلى خوب بودید و من در مقابل آن همه خوبى شما شرمندهام.
و اما شما برادران و دوستان گرامیام؛ اسلحه به زمین افتاده من و هزاران شهید دیگر را بردارید مبادا در مقابل خون شهدا بىتفاوت باشید امیدوارم که در این مقطع زمان امام خود را یارى نمایید و او را تنها نگذارید امیدوارم همه شما مرا حلال کنید.
مبادا خویشتن را وا گذارید امام خویش را تنها گذارید
زخون هر شهیدى لاله رسته مبادا روى لاله پا گذارید
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
انتهای پیام