به گزارش ایکنا از همدان به نقل از نوید شاهد، شهید «جمشید سلطانی قانع» 20 خرداد ۱۳۴۲ در شهرستان همدان متولد شد. پدرش محمدعلی و مادرش معصومه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. فروشنده لوزام یدکی خودرو بود و بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و 26 اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در وصیتنامه این شهید آمده است:
«بسمه تعالی
چون مرگ حق است پس هر چه بهتر که انسان در میدان مبارزه و جهاد کشته شود.
ان اکرم الموت قتل فی سبیل الله، گرامیترین مرگها نزد پروردگار شهادت در راه اوست، شهادت مقطعی از حرکت تکاملی است که انسان به وجود مطلق میپیوندد.
به نام خداوند قادر یکتا، درهم کوبنده مستکبران و با درود بر رهبر کبیر انقلاب، یار و یاور مستضعفان و سلام و درود بر سنگرنشینان ایران و لعن و نفرین ابدی بر مزدوران بیگانه و جیرهخواران شرق و غرب که دستشان از آستین صدام خائن و ناجوانمرد بیرون آمده و کشور و انقلاب ما را مورد دستبرد قرار داده است، اما آنها حقیرتر و کوچکتر از آنند که بتوانند کوچکترین صدمه و لطمهای به این انقلاب خدایی بزنند و یا خدشهای بر آن وارد کنند تا یک نفر ایرانی مسلمان در این پهن دشت زنده است آنان بایستی آرزوی پلید تسلط بر ایران را به گور ببرند، زیرا ما مسلمانان معتقدیم که مرگ با عزت اگر خونین است بهتر از زندگی ننگین است.
خداوندا تو خود میدانی که برای رضای تو قدم در راه مبارزه نهادهام، پروردگارا میدانی که شهادت یا پیروزی هر دو برای من افتخار است پس مرا از زمره سربازان امام زمان(عج) قرار ده و گناهان مرا ببخش و به فیض شهادت برسان و با شهدای درگاهت محشورم فرما.
پیام من به امت قهرمان و شهید پرور ایران این است که هر چه در توان دارند بهکار گیرند و بر دشمن متجاوز حمله برند و سنگرهای خالی رزمندگان را پر کنند و اسلحه بر زمین افتاده آنان را برگیرند و بهسوی مزدوران اجنبی نشانه روند اینکه جبهه با داشتن قهرمان بسیار باز هم دلاور میطلبد. ای جوانان عزیز خوزستان عزیز در انتظار شما است قدم به این کربلا بگذارید و چون حسین در برابر بیدینان و از خدا بیخبران قد علم کنید و آنان را در صفحه گیتی رسوا و بیآبرو کنید، بیایید و معنی و مفهوم زندگی واقعی را دریابید، بیایید و ببینید که دیگر جوانان ما در میان آتش و خون و رگبار گلوله و خمپاره چگونه دل از زرق و برق دنیا بریدهاند و چگونه به حق پیوستهاند.
و تو ای مادر امیدوارم آن که حقت را بر من حلال کنی و از اینکه فرزندی پرورش دادی که امروز به درد اسلام و قرآن میخورد افتخار کنی والسلام. از پدرم عزیزم میخواهم که دیگر فرزندان خود را چنان تربیت کند که راه ما را ادامه دهند و از راه اسلام منحرف نشوند؛ و از برادرانم میخواهم سنگر مدرسه را رها نکنند و تا آنجا که میتوانند به تحصیل خود ادامه دهند که به درد اسلام و ایران بخورند. والسلام.
20 اسفندماه 1363، ساعت 11:15»
انتهای پیام