شهید بهمن ابراهیمی 26 شهریورماه سال ۱۳۴۹ در روستای موسیآباد از توابع شهرستان اسدآباد در استان همدان به دنیا آمد. پدرش حجتالله کشاورز بود. تا سال اول مقطع متوسطه درس خواند. در فعالیتهای مبارزاتی شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نبود. بهعنوان نیروی داوطلب بسیجی راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. 27 اردیبهشتماه سال ۱۳۶۷ با سمت تکتیرانداز در منطقه عملیاتی ماووت عراق بر اثر عوارض ناشی از سلاحهای شیمیایی به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. آرامگاه او در گلزار شهدای زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است.
در وصیتنامه این شهید آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحيم
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ؛ و آنها که در راه ما با خلوص نیت جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است.»
با درود بىكران بر منجى عالم بشريت حضرت حجت بن الحسن عسکرى مهدى موعود(عج) و با درود فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران امام خمينى و با درود فراوان بر تمامى شهيدان انقلاب اسلامى ايران كه با نثار خون خويش درخت تنومند اسلام را آبيارى كردند و به ما درس شجاعت و دليرى و آزادگى دادند و با درود فراوان به فرزندان امت حزبالله پيروان جان بر كف روحالله، وصيتنامه خود را آغاز مىكنم.
بسم رب الشهدا و الصديقين
شكر خداى را كه توفيق يافتم در راه مبارزه حق عليه باطل شركت كنم و آنچه را كه دارم در راه اخلاص نهاده تقديم خدا كنم و آنچه حسين و يارانش و تمامى رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن مىچرخيدند من هم آن را بازيابم يعنى شهادت. البته من كوچكتر از آنم كه وصيتنامه براى شما بنويسم ولى زندگى هر انسان آخرش مرگ است و انسان بايد وصيتنامه داشته باشد. هر انسان مىميرد اى خوشا به سعادت كسانى كه در راه خداوند تبارک و تعالى كشته مىشوند.
الان که اين وصيتنامه را مىنويسم شكر خدا مىكنم كه مىخواهم به جبهه بروم و وصيتم را براى شما بگويم آخر انسان حيف است كه زندگى ذلتبار را بر خود ترجيح دهد و در رختخواب بميرد. كسانى كه در راه خدا نمىجنگند و در خانه مىمانند، خداوند لباس ذلت بر تن آنها مىپوشاند. باز تكرار كنم كه انسان واقعا حيف است كه در مملكتش جنگ باشد و به ناموس او تجاوز كنند و در خانه مثل موش در لانه خود پول و مال جمع كند و كارى به كار مملكتش نداشته باشد. كسانى كه در راه خدا نمىجنگند و در خانه مىمانند خداوند لباس ذلت بر تن آنها مىپوشاند.
من اميدوارم كه پدر و مادرم براى من هيچگونه ناراحتى نكنند چون وظيفه هر انسان است كه به جبهه برود و آخرش در راه خدا كشته شود. مادر عزيز و بزرگوارم اگر مرا نديدى حلالم كن. مادرجان بعد از مرگ من خواهرم را خبر كن و از شما تقاضا دارم كه برايم گريه نكنيد زيرا امام بزرگوارمان وقتى خبر پسرش را آوردند اشک نريخت چون كه مىدانست كه رضاى خدا در اين امر است. مادرجان مرگ من در راه اسلام و قرآن شايد جوششى در جوانان بهوجود آورد البته نه تنها مرگ من بلكه تمامى شهيدان.
پدر بزرگوارم اميدوارم كه از من راضى باشید. اینكه تو را تنها گذاشتم دست من نبود كه به جبهه بروم اين يک وظيفه خدايى بود كه مرا زجر مىداد و اميدوارم كه مرا حلال كنید كه بدون اجازه تو به جبهه رفتم و اما از طرف خود بر تو آفرين مىگويم كه اين چنين فرزندى را تربيت كردى و براى اسلام و قرآن فرستادى و من از تو خيلى خيلى رضايت دارم.
از برادرانم مىخواهم كه سلاح مرا به زمين نگذارند و به جبهههاى نور عليه ظلمت بشتابند. من از كسانى كه با آنها نشست و برخاست كردم حلالیت مىخواهم و توصيهاى كه به خواهرانم دارم اين است كه اگر مىخواهند خون شهدا را پايمال نكنند اين است كه حجاب خود را حفظ كنند. من آنقدر به جبهه مىروم و مىجنگم تا شهيد شوم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار.
بهمن ابراهيمى 22 فروردین 1365»
انتهای پیام